eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
307 دنبال‌کننده
2هزار عکس
883 ویدیو
8 فایل
🍂ماییم‌وهواےبغض‌آلودفقط، دلواپسےوغصّه‌مشهودفقط والله‌که‌آسان‌شوداین‌سختےها باآمدنِ‌حضرتِ‌موعودفقط . . .(: تبادل: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
کشف پیکر دو‌ شهید استقلالی و پرسپولیسی 🔹فرمانده کمیته جستجوی مفقودین: در تفحص‌های اخیر ستاد، به همراه پیکر یکی از شهدای گمنام یک پیراهن ورزشی باشگاه استقلال پیدا شد. دو ماه پس از کشف این پیراهن هم پیراهنی از باشگاه پرسپولیس نیز در کنار پیکر شهید گمنام دیگری یافت شد. 🔹در حال حاضر پیراهن این دو شهید گمنام در ستاد معراج‌الشهدا نگهداری می‌شود و ما آمادگی داریم تا درصورت تمایل دو باشگاه پیراهن‌ها را هدیه کنیم تا در گنجینه افتخارات آن‌ها نگهداری شود. پ.ن✍: انگار شهدا هم در دربی باز با هم کَل کَل می کنند 😃 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
اگه گفتن نمیتونۍ و غیر ممکنه! یادت باشه برا اونا غیرممکنه نه تو :)📕 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
جوان گفت : امام‌زمانت‌را میشناسے؟ پیرمرد : بلہ میشناسم! جوان : پس سلامش کن:) پیرمـرد: السلام‌علیڪ‌یاصاحب‌الزمان جوان لبخندے زد و گفت : و علیکم السلام:) آخ خدا تورو به بھترینات!💔 همچین‌روزے رو.. نصیبمون‌ڪن🌱 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
_از دست تو...اخه الان وقت شوخیههه؟ _ببخشید فقط عصبی نشو... من فقط احتمالاتو در نظر میگیرم! _خیله خب.
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ محمد: _یا فاطمه زهراااا خودت به دادش برسسس. به جوونیش رحم کننن... چند مشت کوبیدم به بدنش تا شاید خون در بدنش جریان پیدا کند. _علیییی چشماتو وا کننن لعنت به منننن سرش را در دستم گرفتم و شقیقه‌هایش را مالیدم. وضعم را باید بودید و می‌دیدید. _مهردادددد پرنده بفرستتت فقط جان عزیزت سریعتررر... پالتویم را درآوردم و انداختم روی سینه‌اش. نیروها ها پشت سرهم از بار ماشین عکس می‌انداختند و سعی در ارام نشان دادن جاده داشتند. در عین حال راننده را به سمتی هدایت می‌کردند. این بار چندمی بود که از ته دل به خودم لعنت می‌فرستادم. چاقویم را در آوردم و با نوکش کمی پایین تر از گردنش را بریدم. کپسول قرصی را که در جیبم بود روی زخمش خالی کردم همزمان با خونریزی، بازدمی طولانی کرد. کمی سینه‌اش را مالیدم تا دریچه‌ی ریزی از چشمانش را باز کرد... کمی به دوروبرش خیره شد و با فک قفل شده گفت _محــ...مد...زنده...ام؟؟ گفتم _چیزی نیست علی...چیزی نیس رگ هایش تازه داشت متورم میشد. _سرد...مه درحالی که انگشتان کبودش را می‌فشردم خطاب به فردی که نمونه‌ای از مواد را داخل ماشین می‌گذاشت گفتم _شاهینننن...لباس چندتا از بچه هارو بگیر بیار نزدیک چهار پالتو رویش انداختم. طبیعتا فرقی نمی‌کرد. پرنده که رسید بلندش کردیم و گذاشتیم داخلش. هنوز هم استرس داشتم. اگر دوام هم بیاورد درد و عذاب زیادی در پیش دارد. به سمت ماشین سازمان رفتم و بدون هیچ حرفی از یقه‌ی راننده گرفتم و کشیدمش بیرون. کم مانده برد دق و دلی‌ام را سرش خالی کنم. _ماشینو قراره کجا ببری؟ با ترس گفت _به خدا نمی‌دونستم تو اینا مواد جاساز کردن. _قسم نخوررر؛ جواب منوووو بده...!! _گلستان... یقه‌اش را ول کردم. _کجای گلستان؟ _یه انبار مرکز شهر _با نادر قرار داری؟ _نه با یه خانم به اسم ناهید بلوری _خیله خب...مثل بچه آدم سوار ماشین خودت میشی میری سر قرار اگه مشکوک رفتار کنی یا بخوای زرنگ بازی دربیاری قبل از قانون با من طرفی. محض اطلاع گوشیت هم چک میشه. خواستی توقف کنی با دست اشاره کن سر تکان داد. رو به بچه‌ها گفتم. _ولش کنید بزارید بره. دو نفرتون بمونه بقیه برگردن؛ با پلیس گلستان هم هماهنگ کنید. با مرتضی و سجاد راه افتادیم. حداقل ۶ ساعت راه بود. عقربه نزدیک ساعت ۱ بود و هر سه خسته. برای اینکه خوابشان نگیرد شروع کردم به حرف زدن. _شنیدم بابا شدی آقا مرتضی. سجاد با خنده گفت _با یه تیر سه تا نشون زده سرگرد. _آره مرتضی؟؟ به به مبارکه! صورت مرتضی گل انداخته بود. _ممنون. _از تو چه خبر سجاد؛ هنوز زن نگرفتی؟ _کی به من زن میده آخه! بلند خندیدم. _آقا داره علامت میده انگار میخواد توقف کنه. _چه بهتر...بزن بغل که چشمامون سَقَط شدن... راننده پیاد شد. با خطش تماس گرفتم _چیشده؟ _خسته‌ام...بقیه راهو فردا صبح بریم. پشت خطی داشتم. _خیله خب... قطع کردم و تماس بعدی را وصل کردم _سلام _سلام کامیار؛ چه خبر؟ علی خوبه؟ با غم گفت _خوب که چه عرض کنم! فعلا بیهوشه توکجایی؟ _تو راه شمال؛ سوغاتی می‌خوای؟ با خنده تلخی گفت _تو سالم برگرد سوغاتی پیش‌کش. از همون دانشکده به این نتیجه رسیدم هرجا بری خطر پشت سرت میاد. ولی از این جهت خیالم راحته که نه تا جون داری! _جونم کجا بود؟ من الان تو وقت اضافه‌ام مسلمون _خیله خب نمک نریز حیف که فرماندهی وگرنه بلا سرت میاوردم سکوتی مرگباری بینمان حاکم شد. گفتم _بهوش اومد خبرم کن خدافظ قطع کردم. نفس عمیقی کشیدم و به آسمان پر از ستاره نگاه کردم. دلم برای مریم تنگ شده بود _سرگرد چیکار کنیم الان؟ دستور چیه؟ با صدای مرتضی از فکر بیرون آمدم. _برید تو ماشین استراحت کنید منم میام. _علی خوبه؟ _خوبه... چند دقیقه ایستادم و به جاده خیره شدم. حال عجیبی داشتم. حسی که تابحال تجربه نکرده بودم گوشی‌ام را روشن کردم و دستی روی عکس حیدر کشیدم. دستانم را قفل کردم و روی سرم گذاشتم. _خسته شدم خداااا ........ صندوق عقب را باز کردم. همیشه یک بسته نان خشک داشتم برای اینجور مواقع. برش داشتم... نشستم داخل ماشین و نان هارا دستشان دادم. _بهتر از هیچیه! شبو سر کنیم صبح بین راه یه جا پیدا میکنم بشینیم صبحونه بخوریم. سجاد گفت _لازم نبوداا...روزه ام میتونیم بگیریم که یک دفعه هر سه صدای خنده مان رفت بالا به‌قلـــم: ف.ب لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16714794445388 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
اگر شُکر این‌ انقلاب‌ را نگوییم، کُفرش‌ را گفته‌ایم و اگر در جهتش‌ گام‌ برنداریم، ناگزیر بر ضد آن‌ عمل‌ نموده‌ایم! ✍🏻شهیدحاتمی ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
هرمشکلےیه‌امتحانه حواسـت‌باشه‌‌‌‌گِـله‌نکنے همیشه‌بگو‌:خــدایاشـکـر🌱' (:🙂
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ عروس و داماد کارت دعوت فرستادن برای امام رضا(ع) و آقا رو به جشن عروسی دعوت کردن.... @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻prove yourself once for all. یک‌بار برای همیشه خودت رو ثابت کن🌿 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
••بِسم‌اللّٰھ‌اَلرَحْمـٰن‌اَلرَحیم•• ••• •|یہ‌‌موضوعے‌هست‌ڪہ‌این‌چند‌وقتہ •|فضاۍ‌مجازۍ‌بہ‌صورت‌فجیحے‌درگیر‌کرده! •|این‌متن‌راجب‌همونہ‌خواهش‌میڪنم‌تا •|آخر‌بخونید‌خیـــلے‌میتونہ‌کمکمون‌ڪنه... ••• •|یہ‌مدتے‌هست‌ڪہ‌‌خانوم‌ها‌تو‌فضاۍ‌مجازۍ •|‌پروفایل‌هایے‌میزارن‌و‌َاسمشم‌میزارن‌مذهبے! •|اولش‌عڪس‌هاۍ‌دختراۍ‌چادری‌از‌پشت‌ِ •|سر‌‌بود‌‌ڪه‌یا‌با‌گل‌عکس‌گرفتہ‌بودن‌یا‌یہ •|جور‌‌دیگه‌...! •|یہ‌مدت‌ڪه‌گذشت‌عکس‌هایی‌اضافہ‌شدن •|ڪهدختر‌خانوم‌ها‌یا‌‌دوربین‌رو‌‌گرفتہ‌‌بودن‌ •|جلو‌صورتشون!یا‌نیم‌رُخ!یا‌یہ‌جور‌دیگہ‌که •|بہ‌هرشکلے‌ڪه‌شده‌یہ‌قسمت‌از‌صورت‌شون •|یا‌ظرافت‌شون‌رو‌بہ‌حراج‌میزارن...! •|بازهم‌یہ‌مدتگذشت‌...ڪلا‌‌چـآدر‌ •|ڪنار‌گذاشتہ‌شد...!🚶🏻‍♀ •|وعکس‌هایے‌منتشر‌شدن‌‌بہ‌اسم‌[عڪس‌هاۍ‌محجبہ]‌ •|ڪه‌دیگه‌به‌صورت‌‌ڪاملظرافت‌ها‌ •|و‌دخترونگے‌ها‌رو‌‌جلو‌چشم‌هـر‌کسے‌ •|که‌شما‌فکر‌کنے‌قرار‌میدن...👀💔 •|بـاز‌هم‌مذهبے‌هایے‌ڪه‌گول‌این‌ترفند‌ •|رو‌خوردن‌از‌این‌‌عڪسا‌‌منتشر‌کردن‌ •|بدون‌اینڪه‌بدونن‌دارن‌از‌دشمنان‌‌اسلام •|حمایت‌میکنن...! •|دشمن‌هم‌دید‌که‌نقشہ‌‌همون‌جورۍ •|‌ڪه‌باید‌داره‌پیش‌میره‌‌عکساۍ‌بعدے‌رو‌‌ •|رو‌کـرد‌🚶🏻‍♀🥀 •|تو‌این‌عڪساها •|‌دختر‌خانوم‌ها‌یا‌لباسشون‌ڪوتاهه! •|یا‌‌روسرۍ‌شون‌رفتہ‌عقب! •|یا‌کاملا‌چھرشون‌مشخصہ! •|یا‌لباسشون‌تنگہ! •|یامفسده‌های‌دیگہ...! ••• •|الان‌احتمالا‌خیلے‌ها‌فکر‌میکنن‌ڪه‌مورد •|اول‌چہ‌ایرادۍ‌داره... •|این‌حدیث‌رو‌بخونید...⇩ •|امیرالمؤمنین‌علیہ‌‌السلام‌مے‌فرماید: •|روزۍ‌رسول‌خدا،از‌ما پرسید... •|« بهترین‌ڪار‌براے‌زنان‌چیست؟» •|فاطمہ‌علیہ‌السلام‌پاسخ داد: •|« بهترین‌کار‌‌براۍ‌زنان‌این‌است‌ڪہ •|مردان‌را‌نبینند‌و‌مـردان‌نیز‌آنھا‌رانبینند...» •|این‌هم‌یہ‌حدیث‌از‌بانوۍ‌دوعالم‌حضرت‌ •|فا‌طمہ‌سلام‌الله‌علیہ... •|اگر‌این‌‌رو‌هم‌قبل‌ندارید‌‌و‌میگید‌ڪِذبہ! •|آیہ‌‌ِ؛سے‌وسے‌ویڪ‌سوره‌مبارڪ‌ِ‌نور‌ •|رو‌خودتون‌‌با‌چشم‌های‌خودتون‌بخونید •|تا‌متوجہ‌این‌اشتباھ‌بزرگ‌بشید...! ••• •|پس...من‌و‌شمایے‌کهاسم‌خودمون‌رو •|گذاشتیم‌مذهبے‌‌باید‌جلوۍ‌این‌اتفاق •|رو‌بگیریم‌ •|اینڪه‌مےبینید‌‌بعضی‌کانال‌های‌بزرگ‌ •|مذهبی‌این‌اشتباه‌رو‌میکنن‌بهشون‌ •|اطلاع‌بدید‌ •|خوب‌مالک‌های‌کانالای‌پر‌مخاطب‌هم •|اشتباه‌‌میکنن‌...انسان‌جـایز‌الخطاست •|شما‌کہ‌نباید‌دنبال‌شون‌این‌راه‌‌اشتباه‌رو‌برید! •|آخہ‌‌کانالت‌پر‌مخاطب‌و‌جذاب‌و‌متنوع‌باشہ •|به‌چه‌قیمتے‌...؟! •|عقب‌افتادن‌ظھور •|شادی‌قاتل‌های‌حاج‌قاسم •|پیروزی‌ِدشمنای‌اسلام...؟! ••• •|خواهش‌میکنم‌این‌موضوع‌رو‌نادیده‌‌نگیرید •|شاید‌یکے‌از‌دوستای‌‌شما‌هم‌درگیر‌این‌‌اشتباه •|شده‌باشن‌‌وخودشون‌‌اینجور‌عڪاس‌هایے •|بندازن‌و‌نشر‌بدن...! •|بھشون‌بگید... •|همون‌قدری‌که‌فضای‌حقیقے‌مهمہ‌فضای •|مجازی‌هم‌مهمه‌مخصوصاً‌الان‌ڪه‌‌تموم‌ •|دنیا‌شب‌وروزشون‌تو‌عالم‌مجازین! ••• •|لطفـٰا‌این‌متن‌رو‌انتشار‌بدید...✋🏻🌻 •|چہ‌فروارد‌...چہ‌کپے •|شما‌فڪرش‌رو‌بکنید‌شاید‌یڪ‌نفر‌‌با‌اینکارشما •|دست‌از‌این‌اشتباه‌‌بزرگ‌برداره‌‌ •|ثوابش‌رو‌شما‌میبرید‌دیگہ...مگه‌نہ...؟! •|خواهش‌میکنم‌ڪم‌کاری‌نکنید‌... •|هر‌چے‌هم‌باشہ‌‌می‌اَرزه‌به‌لبخند‌مهدی‌فاطمه. :)
یا سَیِّدُالشَّهید، عزیزِ خدا، حسین ای نورِ چشمِ حضرتِ خَیرُالنِّسا، حسین با هر کسی به غیرِ تو بیگانه می‌شود آنکس که با غمِ تو شَود آشنا، حسین... ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨