شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریادِ بیصدا، غمِ دل بود و آه بود.
- غلامرضا سازگار
رکیذ2467fc0531944272b3a25289258b528a1890831_۲۶۱۲۲۰۲۲.mp3
زمان:
حجم:
3.31M
«نمیتونم باور کنم باید سیاه به تن کنم
آخه چجوری میتونم فاطممو کفن کنم..»
سیدرضانریمانی •4_5859737316314060669.mp3
زمان:
حجم:
1.8M
علی رو حلال کن(:
چه کسے گفته است مرد گریه نمےکند؟
علے را که نگاه کنے تا ته ماجرا را مےخوانے(:
مردی که کنده بود در قلعه را ز جا
وا می کند پس از تو در خانه را به زور
این جای غصهی حضرت علی آدمو میسوزونه که علی کنار بدن سرد، بعد کلی دست دست کردن و راز و نیاز با زهرا، تازه داشت بازوی کبود یارش رو غسل میداد ...
چقدرطول کشید تا به پهلوی شکسته برسه؟...💔🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه یه چند روز دیگه میموندی
نوزده سالت میشد عزیزم🖤🥀
اونجاکه امیرحسین پورعزیز میگه :
دیگر فلک نداد به کس روی خوش نشان
از لحظهای که صورت مادر کبود شد...
کار؎ از گروھ "حَـنـیـن"بی-کلام-مذهبی-07_۲۰۲۴_۱۲_۰۵_۲۰_۴۸_۴۱_۰۱۳_۲۰۲۴_۱۲_۰۵_۲۱_۲۰_۰۸_۹۰۹.mp3
زمان:
حجم:
6.33M
🎙 گویندھ: حنابانو🤍
🖊 نویسندھ: خانمبیاتے🌿
- عاشقانہها؎ علے"ع"، براۍ زھراۜ
#طنینِدل💕
𝐇𝐚𝐧𝐢𝐧_𝟐𝟏𝟑 ✨
پدڔخاڪ، مادڔآب🌘
آن شب مدینه، شهر نزول آیههای قرآن، غرق وحشت و ماتم شده بود.
گویی قدم قدمش را خاکِ مرده پاشیده بودند.
آسمان به رنگ ظلمات بود و از در و دیوار خانهها اشک جاری گشته بود.
برای بغض زمین، حتی من، پدرِ خاک هم چارهای نداشتم!
آنشب ماه، از غم و حسرت رو پوشانده بود.
زهرا...آرام جانم...امانت رسول خدا در دستانم همچو گلی سرخ پرپر میشد و من کاری جز شرمساری از دستم بر نمیآمد.
سینهی غم دیدهی خیبرشکن داشت زیر بار این مصیبت میشکست.
از در و دیوار شهر صدای پچ پچها و تمسخرها بالا میرفت و دل رنجیدهی زهراے زخم دیدهام را خون میکرد!
این دنیای فانی، این جهان توخالی، این جماعت جاهل، چه بر سر آیههای کوثرم آورده بودند که در اوج جوانی دست بر دیوار میگذاشت و با کمری خمیده راه میرفت؟
من از چه کسی باید قصهی آن شب را میپرسیدم؟
پسر زانو بغل کردهام حسن؟
یا همسر در بستر افتادهام زهرا؟
صورت رنگ پریدهی زهرا و نفسهای خونینش، امید از دلم بردهبود.
هرکه بشنود علی... اولین یار باوفای پیامبر امید از کف داده، خندهاش میگیرد!
آنشب چگونه با یار دردانهام وداع کردم؟
مگر چاه میتوانست بعد او همرازم شود؟
پدر خاک را چه به زمین خوردن...
غمِ از دست دادنش آنقدر سنگین است که کمر را خم کرده؛ اما خمیدگی کمر من کجا و پهلوی آتش گرفتهی زهرا کجا...
بعد از او، چه کسی شب را با دعا برای کسانی که از او نفرت دارند به صبح برساند؟ چه کسی موی حسین را شانه بزند؟ چه کسی بیمنت چاه دلتنگیام باشد؟
تمام سپاه ابوتراب، زهرای مرضیه است و بس!
چه بگویم از نفسهای هراسانم در زمان زمین خوردنِ یار جوانم؟
چه بگویم از چشمهای خجلم که به تراب دوخته شده بود؟
چه بگویم از بیصفتی دشمنان علی و آل علی؟
زهرا که نباشد، فضه را چه توان برای آرام کردن گریههای حسنین و زینب؟
گیریم حسین و زینب آرام شدند؛ حسن را چه کند؟
نفسم...ای امید زندگیام...سخت است فرو خوردن بغض مردانهای که مانند تیغی برنده، به گلو چنگ میاندازد.
سخت است نگاه کردن به در و دیوار خانهای که محسنت را آسمانی کرد...
سخت است غسل دادن تنی که کبود و پاره پاره است...
میدانی روضهی مجسم چیست؟
این که دری که چهل مرد جنگی توان حملش را ندارد از جا کندم زهرا جان؛ اما آن روز، زمانی که دو محرم باید میبود تا تنت را در قبر بگذاریم، تنها، حیران، حتی روی پای خود نمیتوانستم بایستم!
تو تکیهگاه علی بودی؛ تو تمام ذکر یاعلی بودی؛ تو علت وجود علی بودی...
حالا که نیستی علی حتی توان حمل سنگ لحد را ندارد، چه برسد به حمل تن بیجان عشق و، دلیل بندگیاش!
زهرا جان دلت به حال حسین نسوزد که او نبود و بی حرمتی به حرم را ندید.
حسین رفت و چادران سوختهی اهل بیتش را ندید.
دلت به حال منی بسوزد که زنده بودم و مقابل چشمانم تورا بییاور دیدند...
زنده بودم و چادرت را سوزاندد...
زنده بودم و گوشوارهات را با سیلی از جا درآوردند.
عشق همانطور که میتواند ذکر یاعلی را جاری سازد، به همان سرعت میتواند باعث فرو ریختنش شود. مثل من، بعد از زهرا(:
منی که بعد از او، دیگر مرهمی برای زخمهایم نخواهم داشت.
اما در نهایت، آرام بخواب زهرا جان!
آرام بخواب که منتقم خونت خواهد آمد.
منتقمی که آیینهی من است و قیام خواهد کرد، بر علیه دشمنان زمان! و بر پا خواهد کرد، حکومتی بر پایه عدالتِ علوی...
و آن روز، بسیار نزدیک است!
#پلاڪ