✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_واقعی
#عارفانه
قسمت۱۹
*┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄*
#شناخت
بارهاباخودم فکرکرده ام🤔 که درراه نجات وسعادت درچیست? در"دوری ازمردم است,یابامردم" بودن?آیامی توان دوست💞 خدای متعال شدودرعین حال درمتن زندگی بود?
چگونه میتوان کارهای متضادراباهم انجام داد? هم بامردم معاشرت کرد,هم درس خواند,هم کارکرده,هم بادوستان خندیدوگریه کرد,هم تلخ وشیرین روزگارراچشید👌و...امادرعین حال درنمازهامعراج داشت.بارهاازخودم سوال کرده ام ;آیاراه رسیدن به مقام بندگی پایان یافته?آیااین افرادنظیراحمدآقاالگوهایی دست نیافتنی هستند?وصدهاپرسش دیگر.امابانگاه به روزمره ی احمدآقا می بینم که راه رسیدن به خدای متعال وقرب الهی ورسیدن به اولیای حق ازمتن جریان زندگی شکل می گیرد💯دراین صورت است که همه ی نظام هستی گهواره ی رشدآدمی می شود.بایدگفت:تفاوت مهم احمدآقابادیگران از《شناخت》اوبه هستی سرچشمه می گرفت✅ازاین روعمل هرچنداندک ایشان عارفانه بودوقیمتی بی انتهاداشت.اوانسانی عاقل گرابود.واین ویژگی بارزشاگردان حضرت آیت الله حق شناس بود.
این ویژگی ازآن جهت مهم است که دردوران ماعرفان های کاذب وپوشالی,بلای جان عاشقان طریق خدای متعال شده.متاسفانه شاهدیم که عده ای بابی اعتنایی به راه نورانی عقل,راه عرفان های غیرقرآنی وغیرعقلانی وخودساخته رادرپیش گرفته اند😏آنچه درخیال باطل خودمی پندارند,لازمه ی دین داری ودوستی باخدای متعال,ترک زندگی وبی توجهی به وظایف انسانی است.کسانی که خودوافرادساده دل پیروخودرابه سوی هلاکت می کشانند😶امااحمدآقابه عنوان یک عارف عاقل ,به اتمام وظایف زندگی توجه داشت,درس ,کار,ورزش ,نظافت ,ارتباط بامردم,تحلیل سیاسی واجتماعی و....این هاباعث شدکه ازاویک الگوی مثال زنی ساخته شود.هنوزخاطره ی کارهای اودرذهن بچه های محل باقی مانده.زمانی که باآن هافوتبال ⚽️بازی می کرد.درآبدارخانه ی مسجدبرای مردم چای ☕️می ریخت و....
شناخت صحیح احمدآقااززندگی وبندگی,اورابه اوج قله های عبودیت رساند✅اودرسنین جوانی مانندیک مرددنیادیده باوقایع برخوردمی کردحقیقت اعمال رامی دیدو....یک بارباایشان به روستای🏕 آیینه ورزان رفتیم.بعدکمی تفریح وبازی,نشسته بودیم کنارهم یک زنبور🐝دورصورت من می چرخید.باناراحتی وعصبانیت😖 تلاش می کردم که اورادورکنم.اما احمدآقاکه کنارمن بودبی توجه به آن زنبوربه کارهای من نگاه 👀می کرد.بعدلبخندی 😊زدوگفت:یقین داشته باش! بعدکه تعجب😳 من رادید,ادامه داد:یقین داشته باش که هیچ حیوان گزنده ای بنده ی مومن خدای متعال رواذیت نمی کند❌
#جمال
برادرم جمال ازدوستان 💞نزدیک احمدآقابود.تاثیررفتاراحمدآقادراوبسیارزیادبود.همیشه جمال بسیاربه احمدآقاشبیه بود.درآن دوران شرایط خانه ی ماباآن هاکاملاً متفاوت بود.جمال ازآن روزهاکه دردبستان🏦 مشغول تحصیل بوددریک مغازه کارمی کرد.پدرمایک کارگرساده باچندین سرعایله بود.جمال هرچه که به دست می آوردجمع می کرد💶وبرای مخارج خانه تحویل پدرومادرمی داد.باآنکه شرایط خانه ی ماازلحاظ مالی تعریفی نداشت😑امابارهادیده بودم که جمال به فکرمشکلات مردم بودوسعی می کردگرفتاری آن هارابرطرف کند.ازدیگرویژگی های جمال ارادت قلبی وعشق 💞 عجیب اوبه مولایش قمربنی هاشم (علیه السلام)وامام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بود✅جمال باشروع جنگ راهی جبهه شد.سال🗓 ۱۳۶۲بودکه پس ازمدت هابه مرخصی آمدوازهمه ی رفقاخداحافظی 🖐کرد.نمی دانم چرا,اماجمال وچندتن ازدوستانش همیشه می گفتندکه آرزوداریم گمنام بمانیم❗️درعملیات والفجر۴درارتفاعات غرب کشورآرزوی آن هابرآورده شد.مدتی بودکه ازآن هاخبرنداشتیم.مادرم که جمال رابسیاردوست😍 داشت,پیش ازهمه بی تابی می کرد.تااینکه یک روزخبرخوشی آمد!یکی ازدوستان جمال به محل آمده بود.می گفت: مطمئن هستم که جمال زنده است💯مجروح شده وبه زودی برمی گردد! آن قدرخوشحال بودم که نمی دانستم چه کارکنم.دویدم🏃 به سمت مسجد درموقع خوشحالی وناراحتی سنگ صبورمن احمدآقابود.من آن زمان شب وروزبااحمدآقابودم.باخوشحالی وارددفتربسیج شدم.دیدم👀 احمدآقامشغول نوشتن پلاکارداست:خروج خونین شهید🌷جمال محمدشاهی را....گفتم:احمدآقاننویس!خبرخوش.خبرخوش.ازخوشحالی 😌نمی تونستم کلمات راکامل بگویم.گفتم:احمدآقایکی ازرفقای جمال اومده می گه جمال زنده است.خودش دیده که جمال مجروح شده وبردنش بیمارستان🏥خیره شدم به چشمان احمدآقا.اصلاًخوشحال نشده بود😕سرش راپایین انداخت ومشغول نوشتن ادامه جمله شد.گفتم: احمدآقا ننویس.مگه نشنیدی,جمال زنده است.اگه مامانم این پلاکاردروببینه,دق میکنه😢سرش رابلندکردوگفت:من جمال شمارادیدم.توی بهشت بود.همان دوماه پیش موقع عملیات شهیدشده!انگارآب سردی روی من ریخته بودند😰همه غم هابه سراغم آمد.
─ ─═✨🌷✨═─ ─
👈 ادامه دارد... 👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#مهدی_شناسی 💚
#رفتار_و_سیرت_حضرت_مهدی
← خصوصیات یاران حضرت قائم
←← خصایص روحی
خلاصه اینکه یاران قائم در چنان مرتبهای از زهد و تقوا و علم و معرفت قرار دارند که همه کائنات در برابر آنها سرِ تسلیم فرود میآورند و زمین و آسمان به وجود آنها افتخار میکند. امام باقر علیهالسلام میفرماید: «گویی که یاران قائم را میبینم که شرق و غرب (جها نرا) در نوردیدهاند. همه ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نـدبه هاے انتــظار³¹³
@nodbehhayentezar313
.❀ ° ❁ 🎀 ❁ ° ❀.
#سوره مبارکه ی بقره آیه ی ۱۸۶
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ
فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
👌هنگامی که بندگان از من سوال کنند بگو که من به ان ها نزدیک هستم و دعایشان رو اجابت میکنم
✅برای ظهور مولامون هم با عمل باید دعاکنیم
صرف دعای زبانی بدون عمل کافی نیست.
🍃🌷🍃🌼🍃🌷
هدیه سلامتی وفرج حضرت ولی عصر(ارواحناه فداه)
.❀ ° ❁ 🎀 ❁ ° ❀.
✅تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)
💫 آیت الله بهجت :
🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود.
⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم.
چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید.
👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:
🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
@nodbehhayentezar313