شرح دعای افتتاح، جلسه 15.mp3
7.34M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤استاد #پناهیان ؛ جلسه ١۵
📝 #دعای_افتتاح به توصیف دولت کریمانه امام عصر می پردازد. این دولت برخلاف دولت های کریمانه گذشته، به دلیل آگاه شدن مردم، مظلوم نخواهد بود.
🔖 ویژه ماه #رمضان
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
⭕️ لحظهی تاریخیِ نابودی ابلیس
🔹 یکی دیگر از رجعتهای ویژه، بازگشت رسول خدا است که به عصر رجعت، شکوه خاصی میبخشد.
امام سجاد در این باره میفرمایند: «پیامبرتان و امیرالمومنین و ائمه به سوی شما باز میگردند.» (١)
🔸 در قرآن کریم آمده است که خداوند به ابلیس، تا «روزی معلوم» فرصت داده است. طبق روایات، این روز در عصر رجعت است؛
امیرالمومنین با ابلیس میجنگد و رسول خدا به کمک آن حضرت آمده و ابلیس را گردن میزند و او را به قتل میرساند. و این پایان عمر ننگین ابلیس خواهد بود. (٢)
📚 ١. تفسیر القمی، ج ٢، ص ١۴٧ ؛ ٢. مختصر البصائر، ص ١١۵ - ١١٧
#رجعت ٢٠
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت۸
*═✧❁﷽❁✧═*
نزدیک در🚪به من گفت:(رفتم کربلا,زیرقبه به امام حسین《علیه السلام》گفتم:برام پدری کنید.
فکرکنیدمنم علی اکبرتون😢هرکاری قراربودبرای ازدواج💞 پسرتون انجام بدید.
برای من بکنید.
دلم 💔بی قراربود.
به همین سادگی
پدرم گیج شده بودکه به چه چیزاین آدم دل خوش کرده ام😏نه پولی,نه کاری,نه مدرکی,هیچ.
تازه بایدبعدازازدواج می رفتم تهران.
پدرم با این موضوع کنارنمی آمد❌
برای من هم دوری ازخانواده ام خیلی سخت بود.
زیادمی پرسید:توهمه ی اینهارومی دونی وقبول می کنی⁉️پروژه ی تحقیق پدرم کلیدخورد.
بهش زنگ 📞زدسه نفررومعرفی کن تااگه سوالی داشتم,ازاونابپرسم.
شماره ونشانی دونفرروحانی ویکی ازرفقای دانشگاهش🏦 راداده بود.
وقتی پدرم باآن هاصحبت کرد,کمی آرام وقرار گرفت.
نه که خوشش نیامده باشد.
برای آینده زندگی مان نگران بود.برای دخترنازک نارنجی اش.
حتی دفعه ی اول که اورادید👀,گفت:این چقدرمظلومه!
باز یاد حرف بچه هاافتادم,حرفشان توی گوشم👂 زنگ می زد:
شبیه شهدا🌷مظلومه.
یادحس وحالم قبل ازاین روزهاافتادم.
محمدحسینی که امروزمی دیدم,
اصلاًشبیه آن برداشت هایم نبود🚫
برای من هم همان شده بودکه همه می گفتند.
پدرم کمی که خاطرجمع شد.
به محمدحسین زنگ 📞زدکه می خوام ببینمت.
قرارمدارگذاشتندبرویم دنبالش. هنوزدرخانه دانشجویی اش زندگی می کرد.
من هم باپدرومادرم رفتم.
خندان سوارماشین 🚙شد.
برایم جالب بودکه ذره ای اظهارخجالت وکمرویی درصورتش نمی دیدم😳پدرم از یزد راه افتادسمت روستایمان.
اسلامیه وسیرتاپیاز زندگی اش راگفت:ازکودکی تاازدواج💞 بامادرم واوضاع فعلی اش.
بعدهم کف دستش راگرفت طرف محمدحسین وگفت:(همه زندگی ام همینه.گذاشتم جلوت.
کسی که می خواد دوماد خونه ی من بشه, فرزندخونه ی منه وبایدهمه چیزاین زندگی روبدونه)👌
اوهم کف دستش رانشان دادوگفت:منم باشماروراستم ✅
تااسلامیه ازخودش وپدرومادرش تعریف کرد.حتی وضیعت مالی اش راشفاف بیان کرد.
دوباره قضیه موتور تریل راکه تمام دارایش بودگفت.
خیلی هم زودباپدرومادرم پسرخاله شد😳
موقع برگشت به پیشنهادپدرم رفتیم امام زاده🕌 جعفر(علیه السلام)یادم هست بعضی ازحرفهاراکه می زد,
پدرم برمی گشت عقب ماشین رانگاه👀 می کرد.
ازاومی پرسید:این حرفهارابه مرجان هم گفتی?
گفت:(بله.)
درجلسه ی خواستگاری همه رابه من گفته بود.
مادرش زنگ زدتاجواب بگیرد.
من که ازته دل راضی بودم.پدرم هم توپ⚽️ راانداخته بود در زمین خودم.
مادرم گفت:به نظرم بهتره چندجلسه دیگه باهم صحبت کنن.
( کورازخداچه می خواهددوچشم بینا😍)
قارقارصدای🔊 موتورش درکوچه مان پیچید.
سرهمان ساعتی که گفته بودرسید👌
┅═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═┅
👈 ادامه دارد👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
sharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_16.mp3
9.67M
❤شرح دعای روز شانزدهم ماه مبارک
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
شرح دعای افتتاح، جلسه 16.mp3
7.86M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤 استاد #پناهیان ؛ جلسه ١۶
📝 در روایات توصیه شده است که #دعای_افتتاح در ماه #رمضان هر شب خوانده شود. بنابراین، مسائلی که در این دعا مطرح میشود، باید به یک معرفت عمومی تبدیل شود
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت۹
*═✧❁﷽❁✧═*
چهاربعدازظهر☀️یکی ازروزهای اردیبهشت نمی دانم آن دسته گل💐 راچطورباموتورآن قدرسالم رسانده بود.
مادرم به دایی ام زنگ📞 زدکه بیایدسبک سنگینش کند.
نشنیدم باپدرودایی ام چه خوش وبش کردند.تاوارداتاقم شدم پرسید:دامادتون نظامیه⁉️
گفتم:(ازکجامی دونید❓)
خندید☺️که ازکفشش حدس زدم!برایم جالب بود.
حتی حواسش به کفش های👞 دم درهم بود.
چندین مرتبه ذکرخیرپدرراکشیدوسط.😐
برای اینکه سیرتاپیاززندگی اش رابرای اوگفته بود.
یادم نیست ازکجاشروع شدکه بحث کشیدبه مهریه.
پرسید:(نظرتون چیه?)
گفتم:(همون که حضرت آقامیگن).بال درآورد.
قهقهه 😃زد:
(یعنی چهارده تاسکه?)اززیرچادرسرم راتکان دادم که یعنی بله✅
می خواست دلیلم رابداند.
گفتم:(مهریه خوشبختی نمیاره)حدیث هم برایش خوندم:《بهترین زنان امت من زنی است که مهریه اوازدیگران کمترباشد👌》این دفعه من منبررفته بودم.دلش نمی آمد صحبتمان تمام شود.
حس می کردم زورمی زندسربحث جدیدی بازکند.
سه تا نامه ی 💌جدیدنوشته بودبرایم.گرفت جلویم وگفت:(راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه❌)ته دلم ذوق کردم.
نمی دانم اوهم ازچهره ام فهمیدیانه.
چون دنبال این طورآدمی می گشتم,بایدپایه هم باشیدنه ترمز.
زن اگه حسینی باشه,شوهرش رهبرمیشه✅
بعدهم نقل قولی ازشهید🌷علمداربه میان آورد:
(هرکس روکه دوست داری,بایدبراش آرزوی شهادت🌷 کنی👌)
مسئول اعتکاف دانش آموزی یزدبود.
ازوسط برنامه هامی رفت🚶 ومی اومد.
قرارشدبعدایام البیض برویم کنارمعراج شهدای گمنام دانشگاه🏦 عقدکنیم.
رفته بودپیش حاج آقای آیت اللهی که بیایندبرای خواندن خطبه ی عقدایشان گفته بودند:(بهتره برویدامام زاده 🕌جعفر《علیه السلام》یزد.)
خانواده هابه این تصمیم رسیده بودندکه دوتامراسم مفصل درسالن بگیرند:
یکی یزد.یکی تهران.
مخالفت کرد,گفت:(یکی روساده بگیریم.)اصلاًراضی نشد❌
من راانداخت جلوکه بزرگترهاراراضی کنم.
چون من هم بااوموافق بودم✅
زورخودم رازدم تاآخربه خواسته اش رسید.
شب تاصبح خوابم نبرد🚫دورحیاط راه می رفتم.
تمام صحنه هامث فیلم 🎞درذهنم ردمی شد.همه ی آن منت کشی هایش.
ازآقای قرائتی شنیده بودم,(۵۰درصدازدواج تحقیقه و۵۰درصدش توسل✅
نمیشه به تحقیق امیدداشت.
ولی می توان به توسل دل بست💯)
بین خوف ورجاگیرافتاده بودم بااینکه به دلم😍 نشسته بود,بازدلهره داشتم.
متوسل شدم.🙏
زنگ زدم📞 حرم امام رضا《علیه السلام》همان که خِیرم کرده بودبرایش.
چشمانم رابستم .
بانوای صلوات خاصه خودم راپای ضریح می دیدم.
دربین همهمه ی زائران,حرفم رادخیل بستم به ضریح:
(ماازتوبه غیرازتونداریم تمنا/حلوا به کسی ده که محبت نچشیده)
همه راسپردم به امام رضا《علیه السلام》هندزفری راگذاشتم داخل گوشم👂 راه می رفتم وروضه گوش می دادم😔
•❤•.¸✿¸.•☆ ☆•.¸✿¸.•❤•
👈 ادامه دارد... 👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
شرح دعای افتتاح، جلسه 17.mp3
7.48M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤 استاد #پناهیان ؛ جلسه ١٧
📝 در #دعای_افتتاح به این موضوع پرداخته میشود که دین برای آباد کردن دنیا و بهره مندی انسان است.
🔖 ویژه ماه #رمضان
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت۱۰
*═✧❁﷽❁✧═*
رفتم به اتاقم باهدیه هایش🎁 وررفتم.
کفن شهیدگمنام,پلاک شهید.
صدای📣 اذان مسجدبلندشد.
مادرم سرکشیدداخل اتاق وگفت:(نخوابیدی?برویه سوره قرآن بخوان.)
ساعت شش ونیم صبح 🌄خاله ام آمد.
بامادروسایل سفره عقد💞راجمع می کردند
.نشسته بودم وبّربّرنگاهشان 👀می کردم.
به خودم می گفتم:(یعنی همه اینهاداره جدی میشه?)
خاله ام غرولندی کردکه کمک نمی کنی حداقل پاشولباست روبپوش😕
همه عجله داشتندکه بایدزودتربریم عقدخوانده شودتابه شلوغی امام زاده 🕌نخوریم.
وقتی باکت وشلواردیدمش,پقی زدم زیرخنده😂
هیچ کس باورنمی کرداین آدم,تن به کت وشلواربدهد.
ازبس ذوق مرگ بود.
خنده ام 😅گرفت.
به شوخی بهش گفتم:(شماکت وشلوارپوشیدی یاکت شلوارشماروپوشید❓)
درهمه عمرش فقط دوبارکت وشلوارپوشید:یکی برای مراسم عقد.یک بارهم عروسی.
دروهمسایه دوست وآشناباتعجب😱 می پرسیدند:(حالاچراامام زاده?)
نداشتیم بین فک وفامیل کسی این قدرساده دخترش رابفرستدخانه بخت.
سفره عقدساده ای انداختیم,وسایل صبحانه راباکمی نان وپنیر🧀وسبزی وگردووشیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره.
خیلی خوشحال 😌بودم که قسمت شدقرآن وجانمازهدیه ی حضرت آقارابگذارم سفره عقد.
سال🗓۱۳۸۶که حضرت آقااومده بودندیزد,متنی 📝بدون اسم برای ایشان نوشته بودم.
چن وقت بعد,ازطرف دفترایشان زنگ☎️ زدندمنزلمان
که نویسنده این متن زنه یامرد?مادرم گفت:(دخترم نوشته!)
یکی دوهفته گذشت که دیدیم پستچی بسته ای آورده است.
آقای آیت اللهی خطبه ی مفصلی خواندندباتمام آداب وجزئیاتش.
فامیل می گفتند:(ماتاحالااین طورخطبه ای ندیده بودیم😳)
حالادراین هیروویرپیله کرده بودکه برای شهادتش 🌷دعاکنم.
می گفت:《اینجاجاییه که دعامستجاب می شه.》
فامیل که درابتدای امر,گیج شده بودنند,آن ازریخت وقیافیه ی داماد,این هم ازمکان خطبه ی عقد,آن هاآدمی بااین همه ریش راجزدرلباس روحانیت ندیده بودند.
بعضی هاکه فکرمی کردندطلبه است.
باتوجه به اوضاع مالی پدرم,خواستگارهای پول💵 داری داشتم که همه رادست به سرکرده بودم.
حالابرای همه سوال شده بودمرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است😏عده ای هم بامکان ازدواجمان کنارمی آمدند.
ولی می گفتند:(مهریه اش روکجای دلمون بذاریم.چهارده تاسکه هم شدمهریه☹️)
همیشه درفضای مراسم عقد,کف زدن وکِل کشیدن واین هادیده بودم,
رفقای محمدحسین زیارت عاشوراخوانده بودند,مراسم وصل به هیئت وروضه شد.
البته خدای متعال دروتخته راجورمی کند💯
══ ೋ💠🌀💠ೋ
👈 ادامه دارد... 👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝