eitaa logo
اسلام
264 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
104 فایل
الاسلام یعلوولایعلی علیه ارتباط با ادمین: @eslam_20 کانال فقط و فقط برای رضای خدا و اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍پیر سالکی روزی دو شاگرد برای تربیت گرفت. یکی را اصول معرفت می‌گفت و دیگری را همیشه خطایش تذکر می‌داد. شاگرد روزی از کثرت ایراد و خطا گرفتن استاد خسته شد و بر استاد خود شکوه کرد که در تعلیم خود فرق می‌گذارد. پیر مرشد شاگرد را جلوی آینه برد و گفت: به آینه نگاه کن و روبروی خود بنگر. شاگرد گفت: جز دیدن خود و پشت سر خود چیزی در آینه نمی‌شود ببینم. استاد گفت: برای تو که بسیار خطای نفس داری، استادت باید همچون آینه باشد و حال و پشت سر تو را نشان‌ات دهد که رفع و ترک خطا کنی. آن گاه که چنین شدی استادت سیماب (جیوه) از پشت آینه بر خواهد داشت که شیشه‌ای در مقابل خود بینی و از آن شیشه امام و راه مقابل‌ات برای پیمودن نشان‌ات خواهد داد. این مَثَل بدان ذکر کردم تا بدانی بسیاری از ما به جای تلاش برای رفع عیوب و خطاهای خود می‌خواهیم راهی نشان‌مان دهند که فقط جلو برویم، آن گاه به خیال خود جلو می‌رویم. درحالی که در حال و گذشته خود کلی خطا و اشتباه داریم که نیاز به اصلاح آن است. امام سجاد علیه السَّلام می‌فرمایند: خداوند کسی را که به آنچه می‌داند عمل نمی‌کند ولی در جستجوی دانستن بسیار است را دوست ندارد. ‌‌‌‌ @eslam20
✨﷽✨ ✍یکی از دوستان ڪه وسایل خانگی می‌فروشد نقل می‌ڪرد: روزی در مغازه نشسته بودم ڪه مردی به مغازه من آمده و چیز بی‌سابقه‌ای از من خواست. گفت: برای یڪ هفته چند ڪارتن نوی خالی لوازم خانگی اجاره می‌خواهم. پرسیدم: برای چه؟ چشمانش پر شد و گفت: قول می‌دهید محرم اسرار من باشید؟ گفتم: حتما. گفت: دخترم این هفته عروسی می‌ڪنه. جهاز درست حسابی نتونستم بخرم. از صبح گریه می‌ڪند. مجبور شدم این نقشه را طرح ڪنم. ڪارتن خالی ببریم و توش آجر بزاریم تا دیگران نگویند جهاز نداشت. چون می‌گویند: دختر بی‌جهاز مانند روزه بی‌نماز است. اشڪ در چشمانم جمع شد و.... 💥در دین اسلام بدعت گذاشتن امری حرام است. یڪی از این بدعت‌های غلط بازدید جهاز دختر است. ڪه باعث رو شدن فقرِ فقرا ‌می‌شود. ڪسی ڪه بتواند این بدعت‌ها را به نوبه خود بشڪند و در عروسی خود ڪسی را به دیدن جهاز خود دعوت نڪند، یقین به عنوان مبارز با بدعت، یڪ جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد. ‌‌ @eslam20
✨﷽✨ ✍روزی یکی از دوستانم نقل می‌کرد: در مسیر روستایی هنگام غروب ماشین‌ام خراب شد. ایراد از باتری ماشین بود، پیکان فرسوده‌ای بود که عمر خودش را کرده بود. در کنار جاده نشستم تا خدا رهگذری را بفرستد تا کمکم کند. پیرمردی از میان باغ‌ها رسید و گفت: «بنشین تا ماشین را هُل بدهم.» اصرار می‌کرد که بنشینم و به تنهایی می‌تواند ماشین را هُل بدهد. قدرت عجیبی داشت ماشین را هُل داد و روشن شد. او را به خانه‌اش بردم. در بین راه حرف خیلی زیبایی زد، گفت: «چند باغ بزرگ دارد که در آن انواع میوه‌ها را پرورش می‌دهد.» گفت: «من هر بار باران می‌آید یک کنتوری برای خدا حساب می‌کنم و مبلغ‌اش را جدا پرداخت می‌کنم. هر بار که باران می‌آید یک حق کارگر برای تقسیم آب و یک پول آب برای خدا کنار می‌گذارم و تمام محصولات باغ را جمع نمی‌کنم. یک پنجم محصولات را در روی درختان باقی می‌گذارم و فقیرانی خودشان می‌دانند و سال‌هاست، برای جمع‌کردن سهم خود به باغ می‌آیند. لطف خدا وقتی تگرگ می‌آید، باغ مرا نمی‌زند. روزی ملخ‌ها به باغ‌های روستای ما حمله کردند، به باغ من کوچک‌ترین آسیبی نزدند، طوری‌ که مردم روستا در باغ من گوسفند قربانی کردند، تا ملخ‌ها روستا را رها کنند.» ✨📖✨ و ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ (39 - سبأ) ⚡و آن‌چه که انفاق کنید او به شما عوض می‌دهد و او بهترین روزی‌دهندگان است. ‌‌‌‌ @eslam20
✨﷽✨ ✍️ روزی با خودرو با یکی از دوستان به اطراف شهر رفتیم. در راه برگشت دو نفر را هم که در راه مانده بودند سوار کردیم. با دوستم در مورد توکل به خدا آرام حرف می‌زدیم و می‌گفتم که اگر به خدا توکل کنیم هیچ مشکلی در زندگی نداریم و تمام بدبیاری‌های ما از گناهان‌مان است و... مطمئن بودم آن دو نفر هم حرف‌های ما را هرچند آرام حرف می‌زدیم ولی می‌شنیدند و شاید به خیال خودشان که از درون ما خبر نداشتند، گمان می‌کردند ما انسان‌های پاکی هستیم. بر خلاف انتظار دیدم در مسیر، افسر راهنمایی ایستاده است و ما را که دید کفگیرش بالا رفت. کنار زدم به ناگاه متوجه شدم هیچ‌ یک از مدارکم همراه من نیست. وحشتناک ناراحت شدم و در دلم گفتم: خدایا! تو مرا خوب می‌شناسی که چه گنه‌کاری هستم ولی این دو نفر نمی‌شناسند، ما هم در راه از فضل تو گفتیم، این دو نفر ببینند من جریمه شدم، به صدق حرف‌های من شک خواهند کرد، و مطمئنم به کلام حق تو بدبین خواهند شد، مرا این‌جا مؤاخذه نکن تا در ایمان این دو نفر شک بخاطر ضعف من ایجاد شود. در این زمان بود که افسر گفت: مدارک؟ تا خواستم بگویم... در آن کنار تصادف عجیبی شد و افسر گفت: برو مسیر را باز کن.... نفس سردی کشیدم و داستان را به مسافران گفتم تا ایمان‌شان به خدا قوی‌تر شود. ‌‌‌‌@eslam20
✨﷽✨ ✍️روزی با یکی از دوستان از روی کنجکاوی خانه پیرمردی رفتم که سرکتاب باز می کرد و برای مردم استخاره می گرفت. جمعیت زیادی بودند و کار همه را یک دقیقه راه می انداخت و کاسه اش پر می شد. یاد آیه ای از قرآن افتادم: ✨ اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ ۚ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ✨ ⚡️آنان آیات کتاب خدا را به بهایی اندک فروختند تا آنکه راه خدا را (به روی خلق) بستند، همانا بسیار بد می‌کرده‌اند.( 9 توبه) ❤️‍🔥 واقعا آیات خدا که برای فهم و تدبر و عمل نازل شده اند، همه را به قیمت ارزان می فروشد و در راه خدا سد ایجاد می کند که این مردم عوام به جای رفتن سمت قرآن و فهم و عمل به آن ، و توبه از گناهانی که سبب مشکلات شان شده است، سمت باز کردن آن برای رفع مشکلات دنیوی شان متوسل شده بودند . گمان می کرد منم نوبت هستم گفت: هزینه را بده بگیرم. گفتم : من به خدای خودم بیشتر از انگشتان تو باور دارم. 🔥با دست خروجی را نشانم داد که برو... بساط ما اغفال شیطانی ما را خراب نکن. ‌‌‌‌ @eslam20
✨﷽✨ ✍نوجوانی پدر را گفت: پدرم! آیا تحصیل نان کنم‌، یا تحصیل دین؟! 📿پدر گفت: هردو لازم است، اما تحصیل دین لازم‌تر!!! پسر نزد کوزه‌گری رفت تا حرفه کوزه‌گری بیاموزد. 🕌شبی پدر به پسر گفت: برخیز به مسجد رویم که عالِم بر منبر از کلام خدا می‌گوید. پسر گفت: خسته‌ام! و پدر تنها به مسجد رفت. 🌏چهل روز پدر، پسر را گفت: نصیحت پدر را گوش کن! بدان کسبِ علم‌ از کسبِ نان واجب‌تر است. 💎خداوند مقرر فرموده است حتی اگر برای کسبِ نان تلاش نکنی، تو را مسکین نام نهاده و کسی را واجب کرده زکاتش را که همان سهمِ دنیا و نان‌ِ توست، بر درب منزل تو آورد تا تو از گرسنگی نمیری! 📚ولی اگر برای طلبِ علم، از منزل خود خارج نشوی، هیچ کس را زکاتی واجب نفرموده است درب منزل تو را بکوبد و آن را بر تو تقدیم نماید. ‌‌‌‌ @eslam20
✨﷽✨ ✍امام موسی کاظم علیه السَّلام با جمعی از کاروان از بیابانی در بین مکه و مدینه عبور می‌کردند، دیدند کاروان اتراق کردند. امام (ع) فرمودند: برخیزید اینجا محل زندگی اجنّه است و شما مزاحم‌شان شده‌اید. ناگاه سر قبیله اجنّه خدمت امام (ع) رسید و گفت: نیازی به تکان‌خوردن نیست ما خود را از این‌جا دور کردیم تا شما به ما آسیب نزنید. دقت کنیم اجنّه قبل از ما در زمین زندگی می‌کردند، برخی مکان‌ها برای زندگی آن‌ها است. گاهی برخی افراد در مناطق بایر در اطراف شهر خانه‌ای نو می‌سازند و گلایه می‌کنند که در منزل‌شان صداهایی می‌آید یا ظروفی می‌ شکند و... ‼️این افراد بدانند در محل زندگی اجنّه خانه درست کرده و مزاحم زندگی‌شان شده‌اند و این علامات از آن‌ها است که آن مکان را ترک کنند. ‌‌‌‌ حجت‌الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری موضوع اقسام شیعه درکلام امام صادق علیه السلام مطلب دوم سگ ازدیدگاه اسلام جلسه601 https://eitaa.com/eslam20
✨﷽✨ ✍فصل پاییز است برگ های روی درختان زرد شده اند ولی در روی درخت هنوز ایستاده اند. امروز صبح که محل کارم می روم می بینم زیر درخت پر از برگ های زرد زیبا است. درخت توت برگ ریزان زیبایی دارد. زیر درخت توت را می بینم که پر است از برگ های طلایی خوش رنگ و نورانی. امروز صبح بیش از نود درصد برگ های درخت در یک روز ریخته اند. یاد جمله ای از پدربزرگ می افتم که می گفت: بعد از 70 سالگی انسان در هر سال نسبت به سال قبل تغییر را در خود می بیند و ضعف اش را نسبت به سال گذشته احساس می کند ولی بعد از 75 سالگی ، هر روز نسبت به دیروز تغییرات پیری و ضعف و ناتوانی ابدی را در خود حس می کند و چون برگ زرد روی درخت در سرمای پاییز خود را حس می کنی که افتادن ات از درخت به یک بادی بند است..... به قول نبی مکرم اسلام، خوشا به حال جوانی که رفتارش چون پیرمردان باشد‌. یعنی هر لحظه در سن جوانی خود را برگ پاییزی زرد بر روی شاخه درختی ببیند که ممکن است بمیرد و آرزوی طولانی در دنیا نداشته باشد.... ‌‌‌‌ @eslam20
✍شاکر از هیئت اُمنای مسجد است. او بسیار عصبانی است. از او می‌پرسم: «چرا چنین ناراحت است؟!» می‌گوید: پرویز که پیرمردی هفتاد ساله است و همسایه مسجد است هر روز از مَبال مسجد استفاده می‌کند ولی یک‌بار هم داخل مسجد نیامده است. او ناراحت است و می‌گوید: مگر مسجد را فقط به خاطر استفاده از مَبال‌اش ساخته‌اند. می‌گویم: مگر غیر از این است که کسی که مَبال مسجد می‌رود او هم حاجتی از خدا دارد و غذایی که خورده است محتاج خالقِ خویش است که از رحمت‌اش تفاله‌های آن از بدن‌ او دفع کند. 📜مگر در روایات نیامده است که موقع اتمام قضایِ حاجت، دستی بر شکم خود کشیم و خدا را شکر کنیم که نعمت‌هایش را بر ما توفیق استفاده داد و اگر این دفع نبود توفیق آن تنعّم از نعمت هم بر بنده فراهم نبود؟! 🤲آقای شاکر! ما که در درون مسجد می‌رویم برای حاجت آخرت خود می‌آییم و او هم برای حاجت دنیای خود به مسجد می‌آید‌؛ پس مسجد که خانۀ خداست، حاجت همه را خداوند در آن می‌دهد، فقط نوع و جُستن حاجت‌های خلایق فرق دارد. ‼بدانیم هرگز از پرویز دلگیر نشویم و احترام مسجد را پایمال کسی نبینیم که خدا همه را در مسجد حاجت می‌دهد؛ ما را نوعی و او را نوع دیگری........ ‌‌‌‌ @eslam20
✍مشهدی حیدر راننده آتش نشانی است که بازنشسته شده است. با او قرار می‌گذارم؛ ساعت ده صبح است، مرا به خانه‌اش دعوت می‌کند. حیاط قدیمی دارد که در کنج حیاط، اتاق کوچکی قدیمی است. مرا به آنجا دعوت می‌کند. بساط چای و رادیویی کنار دیوار و چند کتاب روی میز و قرآن و یک تشک از پوست گوسفند و.... توجه‌ام را به خود جلب می‌کند. اتاق خیلی جالبی است، از آن جنس قدیمی‌هاست که من خیلی دوست‌اش دارم. 🥀می‌پرسم: آقا حیدر مزاحم نشدم؟! تجربه خوبی نقل می‌کند. می‌گوید‌‌: روزی که بازنشسته شدی، سعی کن تمام وقت در خانه ننشینی؛ هم خودت خسته می‌شوی و هم بی‌ارزش، و هم اهلِ خانه از تنوع می‌افتند چون اهل منزل دوست دارند پدر خانه، از بیرون به خانه بیاید. 🌔من از روزی که بازنشسته شده‌ام هر روز ساعت نُه صبح تا اذان ظهر در این اتاق مشغول هستم، و عصرها هم سه ساعت به این اتاق به عنوان محل کارم می‌آیم و بیرون نمی‌روم. 👌تجربه‌ای جالب که می‌تواند برای خیلی از ما، جدید و خوب و مهم باشد. ‌‌‌‌ @eslam20
✨﷽✨ ✍️ روزی با خودرو با یکی از دوستان به اطراف شهر رفتیم. در راه برگشت دو نفر را هم که در راه مانده بودند سوار کردیم. با دوستم در مورد توکل به خدا آرام حرف می‌زدیم و می‌گفتم که اگر به خدا توکل کنیم هیچ مشکلی در زندگی نداریم و تمام بدبیاری‌های ما از گناهان‌مان است و... مطمئن بودم آن دو نفر هم حرف‌های ما را هرچند آرام حرف می‌زدیم ولی می‌شنیدند و شاید به خیال خودشان که از درون ما خبر نداشتند، گمان می‌کردند ما انسان‌های پاکی هستیم. بر خلاف انتظار دیدم در مسیر، افسر راهنمایی ایستاده است و ما را که دید کفگیرش بالا رفت. کنار زدم به ناگاه متوجه شدم هیچ‌ یک از مدارکم همراه من نیست. وحشتناک ناراحت شدم و در دلم گفتم: خدایا! تو مرا خوب می‌شناسی که چه گنه‌کاری هستم ولی این دو نفر نمی‌شناسند، ما هم در راه از فضل تو گفتیم، این دو نفر ببینند من جریمه شدم، به صدق حرف‌های من شک خواهند کرد، و مطمئنم به کلام حق تو بدبین خواهند شد، مرا این‌جا مؤاخذه نکن تا در ایمان این دو نفر شک بخاطر ضعف من ایجاد شود. در این زمان بود که افسر گفت: مدارک؟ تا خواستم بگویم... در آن کنار تصادف عجیبی شد و افسر گفت: برو مسیر را باز کن.... نفس سردی کشیدم و داستان را به مسافران گفتم تا ایمان‌شان به خدا قوی‌تر شود. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @eslam20
✨﷽✨ ✍ یکی از دوستان وکیل نقل می‌کرد:مردی به اتهام قتل عمد در نوبت اعدام در زندان بود. بی‌گناهی او به‌راحتی قابل اثبات بود ولی متهم نه‌تنها تلاشی برای اثبات بی‌گناهی خود نمی‌کرد، بلکه تمام موارد اتهامی را قبول کرده بود.شب قبل از اعدام، اعدامی را به انفرادی می‌بَرند و یک روحانی وصیت او را می‌گیرد و از او می‌خواهد در لحظات آخر توبه کند و پزشکی بر بالین او حاضر شده و وضعیت جسمی و روحی او را کنترل می‌کند. این دوست ما نقل می‌کرد، وکلای زیادی حاضر شدند بدون دریافت حق‌الوکاله، در دادگاه حاضر شده و او را تبرئه کنند. ولی متهم هیچ اعتراضی به رأی صادره نداشت و درخواست بررسی مجدد را نمی‌کرد. در شب قبل اعدام در انفرادی به او گفتم: «با من راحت باش و قبل از مرگ خود به من راز این عدم تلاش برای رهایی‌ات از مرگ را بگو.» تبسمی کرد و گفت: «سال‌ها پیش مادرم با همسرم در خانه‌ام حرفش شد. مادرم را زدم و از خانه بیرون به حیاط انداختم، نصف شب که آتش غضبم خوابید. پشیمان شدم و سراغ مادرم رفتم. دیدم در زیر نور ماه از سرما خود را در گوشه‌ای جمع کرده و گریه می‌کند. از او حلالیت خواستم. اشکی ریخت و در آغوشم جان داد. از ترس آبرویم او را وارد خانه کردم در اتاق خواباندم و دوستان و فامیل را گفتم مرده است. این تنها گناه من نبود، هر کسی حرفی می‌زد که خوشم نمی‌آمد در گوشش می‌خواباندم... من به مکافات عمل یقین پیدا کرده‌ام. این نیست من از مرگ نمی‌ترسم و دنبال آزادی خود نمی‌روم، بلکه می‌دانم اگر اینجا هم تبرئه و آزاد شوم، بدتر از این زیر کامیونی له خواهم شد. اگر همه اینها هم نباشد، یقین دارم در بستر بیماری سال‌ها افتاده و به طرز وحشتناک و نفرت‌انگیزی خواهم مرد. پس تلاش من برای رهایی از مرگ بی‌فایده است. چون مکافات اعمال من است و اعدام ساده‌ترین مرگ و لطف خدا در حق من است...» 🎗این را گفت و به زیر طناب اعدام سر خود را سپرد. ‌‌‌‌ https://eitaa.com/eslam20