﷽✨
🌼هر که بامش بیش برف بیشتر
✍️یکی از پادشاهان عمرش به سر آمد و دار فانی را بدرود گفت و به سوی عالم باقی شتافت چون وارث و جانشینی نداشت وصیت کرد.بامداد نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر در آید تاج شاهی را بر سر وی نهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او واگذار کنند. اتفاقا فردای آن روز؛اولین فردی که وارد شهر شد گدائی بود که در همه ی عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله بر وصله بود به تن داشت. ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را به جای آوردند و کلیه خزائن و گنجینه ها به او تقدیم داشتند و او را از خاک مذلت بر داشتند و به تخت عزت و قدرت نشاندند.پس از مدتی که درویش به مملکتداری مشغول بود.به تدریج ...
بعضی از امرای دولت سر از اطاعت و فرمانبرداری وی پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او تاختند.درویش به مقاومت برخاست و چون دشمنان تعدادشان زیادتر و قوی تر بود به ناچار شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها از دست وی بدر رفت. درویش از این جهت خسته خاطر و آرزده دل گشت. در این هنگام یکی از دوستان سابقش که در حال گدایی رفیق سیر و سفر او بود به آن شهر وارد شد و یار جانی و برادر ایمانی خود را در چنان مقام و مرتبه دید به نزدش شتافت و پس از ادای احترام و تبریک و درود و سلام گفت ای رفیق شفیق شکر خدای را که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد.بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری؛تا بدین پایه رسیدی!
گدای پادشاه شده گفت:ای یار عزیز در عوض تبریک؛تسلیت گوی آن دم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی! رنج خاطر و غم و غصه ام امروز در این مقام و مرتبه صدها برابر آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندیم!
https://eitaa.com/eslam20
#داستان_کوتاه
✍️خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بد بخت می دانم چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟ دکتر قدری فکر کرد و سپس گفت: تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و اینکه از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند. زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود. او به دکتر گفت: "برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینها هستند رفتم اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم!
خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت و مال اندوزی به دست نمی آید. خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست نه افسوس بابت نداشته ها!
https://eitaa.com/eslam20
✨﷽✨
✍️از علامه طباطبایی پرسیدند معنای این بیت خواجه حافظ چیست که مےگوید:
نوبهار است، درآن کوش
که خـوش دل باشی✨
که بسی گل بدمد باز
و تـو در گل باشی✨
فرمودند: نوبهار کنایه از ایام جوانی و نشاط زندگی انسانی است. خواجه در این بیت به سالک خطاب می کند که دوران جوانی را پیش از فرارسیدن فصل کهولت و فرسودگی و پیری مغتنم شمار که همیشگی نیست؛
و روزگار عمر و حیات را پیش از حلول موت دریاب و قدم همتی در راه رسیدن به کمالات و حیات طیبه ی دیدار حضرت حق که به منظور آن آفریده شده ای بر دار.
چنانکه در روایت داریم: پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت بشمار:
❶جوانی ات را پیش از پیری
❷تندرستی را پیش از بیماریhttps://eitaa.com/eslam20
❸توانگری را پیش از درویشی
❹فراغت را قبل از اشتغال
❺زندگی را پیش از مرگ
📚در محضر علامه طباطبایی، ص ۳۸۵
فراموش نکن
تمام سرمایه زندگیت
دعای خیر والدین است
اعجاز جمله معروفشان
دستت به خاک بخورد
طلا شود
را دست کم نگیر
کمترین قدردانیت این
است که دوستت دارم هایت
را از آنها دريغ نکنی
https://eitaa.com/eslam20
✨
🌼خاطره دیدار آیت الله بهجت (ره)
✍️شنیده بودم آیتاللّٰهی هست به نام آقای بهجت که اهل معناست. دوست داشتم ببینمش،جست و جو کردم و خانهاش را یافتم. رفتم پشت درِ خانه و در زدم... پیرمردی با لباسِ خانه و محاسنی کوتاه در را باز کرد. در مورد آقا پرسیدم. گفت: «امری دارید؟» گفتم: «با آقا عرضی دارم.» گفت: «بفرمایید مطلب را!» گفتم: «با خودشان عرضی داشتم.» پیرمرد لبخند زد و گفت: «همین مقدور است!» فکر کردم فایده ندارد؛ اجازه نمیدهد که آقا را ببینم.ناچار خداحافظی کردم و برگشتم.
💥توی راه با خودم گفتم: «به مسجد میروم و با خودش قراری میگذارم.» غروب در مسجد نشسته بودم و در این فکر بودم که چه هیئتی خواهد داشت؟ مدتی بعد از اذان، روحانیِ سادهای وارد مسجد شد و بهسمت محراب رفت.گفتم: «اینجا هم که نشد.» کمی دلگیر شدم.
پرسیدم: «آقای بهجت نمیآیند؟» همان روحانیِ ساده را نشان داد و گفت: «ایشان که آمدند.»همان پیرمردی بود که درب منزل دیدم. شصت سال بود در وادی علوم دینی و معرفتی سیر میکردم؛ فکر میکردم میتوانم با یک نگاه، یا یک جمله، سِره را از ناسِره تشخیص دهم، اما نتوانستم بین حضرت آقا و یک خادم فرق بگذارم.
تمام نماز مغرب و مقداری از نماز عشا را در این افکار غرق بودم که روایتی از سیرۀ پیامبر (ص) به یادم آمد: «در میان اصحاب، چنان بود که هیچ غریبهای نمیتوانست تشخیص دهد کدام رسولالله (ص) است.»
https://eitaa.com/eslam20
📚این بهشت، آن بهشت، ص۴٢-۴۴
#هشدارهای_بلا
✍️ امام صادق (علیه السلام) : هنگامى که چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد ، چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید :
1️⃣ چنانچه زنا رایج گردد ، زلزله و مرگ ناگهانى فراوان شود .
2️⃣ چنانچه زکات و خمسِ اموال پرداخت نشود ، حیوانات اهلى و دام و طیور نابود شوند .
3️⃣ اگر حاکمان جامعه و قاضی ها ، ستم و بى عدالتى نمایند ، باران رحمت خداوند نمى بارد .
4️⃣ و اگر اهل ذمّه تقویت شوند ، مشرکین بر مسلمین پیروز آیند .
📚 وسائل الشيعة ، ج 8 ، ص 13 .
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄https://eitaa.com/eslam20
✨﷽✨
#پندانه
✍️روزی بهلول در حالی که داشت از کوچهای میگذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من در سه مورد با امام صادق کاملا مخالفم! یک اینکه می گوید: خداوند دیده نمیشود، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم میسوزاند، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم میگوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد، اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت: ماجرا چیست؟ استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید: آیا تو درد را می بینی؟ گفت: نه. بهلول گفت: پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا: مگر نمیگویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
🔺استاد دلایل بهلول را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت.
https://eitaa.com/eslam20
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
4روایت درباره گریه برای امام حسین ع.MP3
9.73M
حجت الاسلام والمسلمین غفاری/موضوع:4روایت دررابطه باگریه وحوش وطیوربراقااما حسین علیه السلام {جلسه 103}مکان:دبیرستان صداقت درجمع هیئت رزمندگان اسلام/تاریخ 22مهر1399/سمیرم
🔻#پس_از_ده_سال
❗️اهانت به مقدسات و مراجع قطعاً انحراف است
🗓 به گزارش خبرگزاری حوزه، ۲۷ مهر ۱۳۸۹، سالروز سفر ده روزه مقام معظم رهبری به شهر مقدس قم است که به این مناسبت در شماره های گوناگون به بازخوانی مطالبات و سخنان رهبر معظم انقلاب خواهیم پرداخت.
◻️ جوان طلبهی انقلابی اهل عمل است،
اهل فعالیت است،
اهل #تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست،
اما باید مراقب باشد؛
نبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند تهمت افراطیگری به او بزنند.
از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد.
جوانهای انقلابی بدانند؛
همان طور که کنارهگیری و سکوت و بیتفاوتی ضربه میزند،
زیادهروی هم ضربه میزند؛
مراقب باشید زیادهروی نشود.
اگر آن چیزی که گزارش شده است که به بعضی از مقدسات حوزه، به بعضی از بزرگان حوزه، به بعضی از مراجع یک وقتی مثلاً اهانتی شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً #انحراف است،
این خطاست.
اقتضای انقلابی گری، اینها نیست.
انقلابی باید بصیر باشد، باید بینا باشد،
باید پیچیدگیهای شرائط زمانه را درک کند.
◻️البته این را هم به همه توصیه کنیم که نیروهای انقلابی را متهم به افراطیگری نکنند...
این هم انحرافی است که به دست دشمن انجام میگیرد؛
واضح است.
پس نه از آن طرف، نه از این طرف.https://eitaa.com/eslam20
📎 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار طلاب و روحانیون – ۱۳۸۹/۰۸/۰۱
💌 اگر فکر نڪنیم ...
تفکر میتواند انسان را از اسارت هوس نجات دهد. تفکر میتواند اعتقادات رهاییبخش را در انسان تقویت کند. اگر به تفکر درباره مبدا و معاد نپردازیم و درباره فناپذیری لذات دنیا و بقای لذت عبادت و شیرینتر بودن آن فکر نڪنیم، آنگاه تنها باید با تجربه تلخ ناکامیها و شکستها بر سر عقل بیاییم.
«استاد #پناهیان»https://eitaa.com/eslam20
🔻 #مستحبات و #مکروهات را بشناسیم
💢 استحباب خواب قیلوله (قبل از ظهر)
در روایت دیگر منقول است که:
شخصی خدمت حضرت #رسول صلیاللهعلیهوآله عرض کرد که من حافظه قوی ای داشتم، اکنون فراموشی بر من غالب شده است.
حضرت فرمود: آیا قبلا خواب قیلوله می کردی و الان ترک کرده ای؟ عرض کرد: بله. حضرت فرمود: باز به انجام خواب قیلوله ملتزم باش.
آن شخص این کار را انجام داد و حافظه اش برگشت. و منقول است که:
خواب قیلوله برای بیداری و عبادت شب یاور خوبی است.
📚 کتاب #حلیه_المتقین
باب هشتم فصل اول
https://eitaa.com/eslam20
﷽✨
✍️ دانشمند وسخنور توانا مرحوم شیخ حسینعلی راشد نقل میکند : سالهاے جنگ بین المللی اول ، سختیهای زیادے در همه ایران پیش آمد ، و از آن جمله در شهر ما (تربت حیدریه) بیمارےهایی مانند وبا و آنفلوانزا شیوع پیدا ڪرد ، در خانه ما نخست پدرم مبتلا گشت ، بعد از او من و خواهرم ، و فقط ڪار خدا بود ڪه تنها مادرم سالم ماند ڪه پرستارے ما را میکرد ، این بیمارے خیلی سنگین بود .
مرحوم دڪتر ضیاء به عیادت ما میآمد ، بعدها خود مرحوم دڪتر ضیاء براے من نقل ڪرد ، من به خانه شما میرفتم و میدیدم چهار بیمار ڪه همگی احتیاج به دوا و نخود و آب و آش و بعد از بریدن تب ، نیاز به برنج نرم پختهاے دارند ڪه به آن میگویند : (ترچلو) ، و وضع خانه شما را میدیدم .
روزے ڪه به عیادت مرحوم ملا عباس تربتی رفتم ، دستمالی حاوے مبلغی پول نقره ڪه شخص معروفی به من داده بود ، ڪنار بستر ایشان گذاشتم ، مرحوم ملا عباس پرسید : این چیست ؟ گفتم : پولی است ڪه شخصی داده و از باب وجوهات شرعیِ نیست ، بلڪه براے مصارف این چند بیمار است .
پرسید : چه ڪسی این را داده است ؟ من چون نمیتوانستم به حاج آخوند بر خلاف واقع بگویم ، گفتم : فلان ڪس داده است و به من سپرده است اسمش را نگویم ، اما چون شما پرسیدید ناچار شدم بگویم ، دیدم با آن حال بیمارے اشڪش جارے شد و گفت : در این قحطی ڪه مردم از گرسنگی میمیرند ، این آدم عروسی راه انداخت و از مشهد مطرب زنانه آورد ، و پول فراوانی صرف شراب کرد تا مردم مسلمان بخوردند ، آیا شما روا میدانید ، من از چنین آدمی پول قبول ڪنم ؟ !
من راضی هستم بمیرم و از چنین ڪسانی نوشدارو نگیرم ، و زیر بار منت این افراد نروم . مرحوم دڪتر ضیاء گفت : من نیز به گریه افتادم ، و پول را به صاحبش پس دادم .
📚 با اقتباس و ویراست از
ڪتاب "فضیلتهاے فراموش شده" https://eitaa.com/eslam20
کم یا زیاد
گاه مردم بخشی از محرمات را در صورتی که"کم باشد" بی اشکال می دانند،
مثلا شراب را اگر کم باشد، به حدی که انسان را مست نکند، جایز می دانند و یا رعایت نکردن حجاب و بیرون گذاشتن مقدار کمی از موی سر را، بی اشکال می دانند.
در حالی که کم یا زیاد بودن، ملاکی برای رفع حرمت در اینگونه مسائل نیست.
https://eitaa.com/eslam20
📌شنیدنیها را مثل دیدنیها که با چشم دیده ای باور مکن و تا یقین نکردی، سخن این و آن را، درباره افراد نپذیر.
📕حضرت علی علیه السلام فرمودند: بدانید که بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت، فاصله نیست.
یکی از حاضران پرسید: چگونه بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت فاصله نیست؟ امام ـ علیه السلام ـ انگشتان را کنار هم گذارد و بین گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: «الباطل ان تقول سمعت، والحق ان تقول رایت؛ ؛باطل آن است که بگوئی شنیدم، و حق آنست که بگوئی دیدم»
https://eitaa.com/eslam20
زمانیکه #عصبانی هستی
چنـد ثانیه همه چی و رها
کـن و تا خـــودت رو پـیدا
نکـردی، واکنش نشون نده
چـون اگـه کـار #اشتباهی
انجام بدی شاید هیچوقت
دیگـــه نتـونی جبران کنی
#هیچوقت....https://eitaa.com/eslam20
🦋لحظه ها تنها پرندگان مهاجری هستند که هرگز به آشیانه باز نخواهند گشت
📕امام على عليه السلام :
بادِرِ الفُرصَةَ قبلَ أن تكونَ غُصّةً .
📖فرصت را درياب، پيش از آن كه به اندوه تبديل شود.https://eitaa.com/eslam20
🍀در بدترین روزها امیدوار باش
که همیشه زیباترین باران از سیاه ترین ابرها می بارد
📕امام علی (عليه السلام):
عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ، تَكُونُ الْفَرْجَةُ؛ وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ، يَكُونُ الرَّخَاءُ.
📖چون سختى به نهايت رسد، گشايش آيد و چون حلقه هاى بلا تنگ گردد، آسودگى فرا رسد.https://eitaa.com/eslam20
💠وقتی قدرت انتقام را داری “گذشت” بالاترین درجه برای توست و “انتقام” اولین نشانه ضعفت
📕امام حسین علیه السلام:
اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ.
📖بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.https://eitaa.com/eslam20
📖 #قَطّاره_امام_علی
حدود بیست وپنج كيلومتری جنوب غربی كربلا ، چشمه آبی وجود دارد كه به قَطّاره امام علی عليه السلام شناخته میشود و آن را محل معجزه امام علی علیه السلام در مسير جنگ صفين مینامند. در اطراف اين محل، ديواره های صخره ای نسبتاً مرتفعی وجود دارد. اخيراً بر روی چشمه ، گنبد كوچكی بنا كرده اند. اصحاب امیرالمومنین علیه السلام در مسير جنگ صفين دچار تشنگی شدند و نياز به آب آشاميدنی پيدا كردند. حضرت در مسير جنگ صفين از راهبی كه در آن مکان بود سوال كردند در اينجا آب برای آشاميدن وجود دارد؟ آن فرد جواب داد در اين مكان آب وجود ندارد. حضرت به اصحاب اشاره كردند اينجا را حفر كنند. اصحاب قسمتی از زمين را حفر نمودند و به سنگ بزرگی رسيدند. حضرت با پای مبارك خود سنگ را حركت دادند و در آن هنگام آب زيادی از زير سنگ جاری شد. فرد راهب از امیرالمومنین علیه السلام پرسید: شما وصی يا پيامبر هستيد؟ آقا فرمودند: من پيامبر نيستم ، امام هستم. راهب مسيحی با ديدن اين معجزه مسلمان شد و با امیرالمومنین در جنگ صفين شركت کرد و به شهادت رسید.
https://eitaa.com/eslam20
#فرشته_و_شیطان
حاکم ماهرترین نقاش را مامور کرد که در مقابل مبلغی زیاد ، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش جستجو کرد که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ چون فرشته برایش قابل رویت نبود، کودکی خوش سیما و معصوم را پیدا کرد و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف کردند. نقاش به جاهای بسیاری میرفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهرهی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را پیدا نمی کرد چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند. سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، زمانی رسید که حاکم احساس کرد دیگر عمرش نزدیک است به نقاش گفت هر طور که شده این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش دوباره گشت تا یک مجرم زشت چهره با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از شهر یافت. در مقابل مبلغی ناچیز اجازہ گرفت نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند ، او هم قبول نمود. نقاش متوجه شد که اشک از چشمان او می چکد. از او علت را پرسید؟ گفت من همان بچه معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی ، امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده. دعا کنیم عاقبت ما ختم به خیر شود. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
https://eitaa.com/eslam20
#معاویه_و_غدیرِخُم
حذیفه بن یمان روایت می کند: در غدیرِخُم در کنارِ رسولِ خدا صلَّی الله علیه و آله نشسته بودم و اکثر مهاجرین و انصار هم در مجلس حضور داشتند؛ رسولِ خدا رو به رویِ همه ایستاد و فرمود: ای مردم، خدای سبحان به من فرمانی جدید صادر کرد؛ و فرمود: یا ایُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ ؛ سپس علی علیه السّلام را صدا زد و در سمتِ راستِ خود قرار داد و فرمود: مَن کُنتُ مولاه فعلیّ مولاه ؛ اللهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه و انصُر مَن نصَرَه و اخذُل مَن خَذَلَه. حذیفه می گوید: به خدا سوگند در آن روز معاویه را با حالتِ غضبناکی دیدم که از جایش برخاسته و با تکبّر و غرورِ خاصّی از مجلس خارج می شد و با خود می گفت: هرگز محمّد را در آنچه گفته تصدیق نمی کنم و ولایتِ علی را هیچ وقت نمی پذیرم. در این هنگام ، خدایِ متعال آیاتِ ۳۱تا ۳۳ سوره ی قیامت را بر رسول الله صلَّی الله علیه و آله نازل فرمود: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی ؛ وَلکِن کَذَّبَ وَ تَوَلّی؛ ثُمَّ ذَهَبَ اِلی اَهلِهِ یَتَمَطّی. چون پیامبر صلوات الله علیه و آله تصمیم گرفت که او را بازگرداند و تنبیه و مجازات کند، بارِ دیگر جبرئیل فرود آمد و گفت: یا محمّد، در این کار تعجیل نکن؛ او دشمنِ سرسختِ اهلِ بیتِ توست. شواهد التّنزیل؛ ص https://eitaa.com/eslam20۳۰۸
📖 #معاویه_و_غدیرِخُم
حذیفه بن یمان روایت می کند: در غدیرِخُم در کنارِ رسولِ خدا صلَّی الله علیه و آله نشسته بودم و اکثر مهاجرین و انصار هم در مجلس حضور داشتند؛ رسولِ خدا رو به رویِ همه ایستاد و فرمود: ای مردم، خدای سبحان به من فرمانی جدید صادر کرد؛ و فرمود: یا ایُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ ؛ سپس علی علیه السّلام را صدا زد و در سمتِ راستِ خود قرار داد و فرمود: مَن کُنتُ مولاه فعلیّ مولاه ؛ اللهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه و انصُر مَن نصَرَه و اخذُل مَن خَذَلَه. حذیفه می گوید: به خدا سوگند در آن روز معاویه را با حالتِ غضبناکی دیدم که از جایش برخاسته و با تکبّر و غرورِ خاصّی از مجلس خارج می شد و با خود می گفت: هرگز محمّد را در آنچه گفته تصدیق نمی کنم و ولایتِ علی را هیچ وقت نمی پذیرم. در این هنگام ، خدایِ متعال آیاتِ ۳۱تا ۳۳ سوره ی قیامت را بر رسول الله صلَّی الله علیه و آله نازل فرمود: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی ؛ وَلکِن کَذَّبَ وَ تَوَلّی؛ ثُمَّ ذَهَبَ اِلی اَهلِهِ یَتَمَطّی. چون پیامبر صلوات الله علیه و آله تصمیم گرفت که او را بازگرداند و تنبیه و مجازات کند، بارِ دیگر جبرئیل فرود آمد و گفت: یا محمّد، در این کار تعجیل نکن؛ او دشمنِ سرسختِ اهلِ بیتِ توست. شواهد التّنزیل؛ ص https://eitaa.com/eslam20۳۰۸
📖 #حبل_اللَّه_المتين
حذيفة بن اسيد غفارى روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اى حذيفه به راستى حجت خدا بعد از من بر شما على بن ابى طالب علیه السلام است كفر به او كفر به خداست ، شرک به او شرک به خداست ، شک در او شک در خداست و الحاد در او الحاد در خداست، انكار او انكار خداست ايمان به او ايمان به خداست زيرا او برادر رسول خدا و وصى او و امام امت او و سرور و مولای آنها است و او حبل اللَّه المتين است و عروة الوثقائى كه هرگز نخواهد گسست و دو گروه درباره او هلاک شوند و او تقصير ندارد؛ دوستان غلو كننده و افرادی که در حق او کوتاهی کنند. اى حذيفه از على علیه السلام جدا مشو كه از من جدا شده باشى و با او مخالفت مكن كه با من مخالف کرده باشى. على از من است و من از على هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است و هر كه او را خشنود كند؛ مرا خشنود كرده است. الأمالی للصدوق، صفحه ۱۹۷. كاشف الأستار، صفحه ۲۲ ، ۲۳
https://eitaa.com/eslam20
📖 #إِنَّما_أَنْتَ_أَبُوتُرابٍ
ابوتراب یکی از کُنیه های ویژه ی آقا امیرالمؤمنین علیه السَّلام است که پیامبر خدا صلَّی الله علیه و آله به آن حضرت نسبت داده و از کُنیه هایی است که امیرالمومنین علیه السَّلام نیز آن را بسیار دوست می داشت و اگر کسی حضرت را با آن کُنیه صدا می کرد، بسیار خوشحال می شد. در مورد علّت نام گذاری حضرت به ابوتراب گفته اند: روزی امیرالمومنین بر روی زمین در حال سجده بود و گرد و خاک بر سر و رویش نشسته بود، پیامبر صلَّی الله علیه و آله این منظره را دیدند و فرمودند: إِنَّما أَنْتَ أَبُوتُرابٍ ، همانا فقط تو پدر خاک هستی. بعد از آن در موارد مختلف شنیده میشد که رسول خدا صل الله علیه و آله با عنوان ابوتراب آقا را مورد خطاب قرار می دادند. منابع: بحارالانوار، جلد ۳۵، صفحه ۶۶. عمدة القاری، ج ۲۴، صفحه ۳۳۴. عبایة بن ربعى گوید: به عبدالله بن عباس گفتم: چرا پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله على علیه السلام را به ابوتراب کنیه داد؟ گفت: زیرا او مالک و صاحب کره زمین مىباشد و بعد از پیغمبر صلى الله علیه و آله حجت خدا بر ساکنان زمین است و بقاى زمین به او و آرامش زمین از برکت وجود اوست. بحارالانوار، ج۳۵، ص ۵۱ ، ح ۴ و معانی الاخبار، علل الشرائع - الشیخ الصدوق، جلد ۱.
https://eitaa.com/eslam20
📖 #حرمت_عید_غدیر
هر سال در روز عيد غدير آيت اللّه ميرزا جواد آقا ملكی تبريزی در بيت تشریف داشتند و اقشار مختلف مردم به قصد تبريك و زيارت به بيت آقا می آمدند. رسم آقا اين بود كه در چنين روزی اطعام هم بدهند. آن سال نيز مجلس گرامی داشتی در آن عيد بزرگ در منزل آقا برپا بود و مهمانان از راه های دور و نزديك آمده بودند. خادمه منزل به كنار حوض بزرگ حياط می آيد و ناگاه چشمش به پيكر بی جان پسر كوچك ميرزا جواد آقا كه بر روی آب بوده می افتد. بی اختيار فريادی می زند و اهل خانه اطراف حوض مجتمع می شوند. مرحوم ملكی كه متوجّه صدای شيون میشود از اطاق خود بيرون می آيد و می بيند كه جنازه پسرش در كنار حوض گذاشته شده است. رو به زن ها كرده و خطاب می كنند: ساكت! همگی سكوت می كنند و با ادامه سكوت ميرزا به اطاق پذيرايی برگشته و پس از صرف غذا كه مهمانان عازم مقصدشان می شوند به چند نفر از نزديكان می فرمايد: اندكی تامّل كنيد كه با شما كاری هست. وقتی ديگر مهمانان ميروند واقعه را برای آنها بازگو كرده و از ايشان برای غسل و كفن و دفن فرزندش كمك خواست. داستانهايی از علما ، عليرضا حاتمیhttps://eitaa.com/eslam20