#خاطره
💢 پای کار اسلام
↙️ خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
🔻 قسمت سوم: صبح جمعه، فیضیه
♦️ حسین، بمب انرژی و انگیزه بود. اینو وقتی بیشتر متوجه شدم که هر هفته صبح های جمعه توی فیضیه از ۷ صبح تا نماز ظهر باهاش بودم.
🔴 بعد از مباحثه هم میرفتیم #نمازجمعه
♦️ او به معنای واقعی کلمه، #شمع محفل دوستان بود.
💢 بعضی وقتها میشد که حتی نزدیک به ۵۰ نفر میومدن فیضیه، با هر کی وعده کنه، میگفت: وعده ما صبح جمعه، فیضیه.
🔻فیضیه رو خیلی دوست داشت، مخصوصا حجره حضرت امام را.
💢 میگفت فیضیه کانون انقلاب بوده و هست، یادمه بهم میگفت: «محسن، من یه دونه از این کاشیهای رنگ و رو رفته فیضیه رو با کل دنیا عوض نمیکنم،
#فیضیه بوی امام رو میده.»
🔴 به قطع و یقین میگم اگه جلسات فیضیه نبود معلوم نبود چه بلایی توی قم سرم میومد و جذب کدوم فرقه و گروه منحرفی میشدم.
💢 من به حسین آقا خیلی مدیونم.
♨️ لحظه شماری میکردم تا صبح جمعه برسه.
♨️ اون اوایل کتاب «زرسالاران» مباحثه میکردیم، البته من آخراش رسیدم، کتاب خوبی بود با موضوع #دشمن_شناسی و #تاریخ_یهود حسین با شور و حرارت مباحثه میکرد.
🔰من بیشتر از اینکه جذب کتاب بشم، جذب حسین شده بودم.
♦️ بعدها مباحثه ها جدی تر شد، رفقای بیشتری هم اومدن.
💢 کتابهای انسان شناسی، غرب شناسی، سکولاریسم و... مباحثه کردیم.
🔻اون روزها بهترین روزهای زندگیم بود.
#فرج_نژاد
#محمدحسین_فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi