#سفرنامه_اربعین (۵)
یکشنبه ۲۰ شهریور۱۴۰۱، ساعت ۱۰ صبح
قصد رفتن به حرم را داشتم اما جمعیت زیاد و هوای گرم، مانع از رفتن میشد.
با اینکه شب گذشته را نخوابیده بودم اما همچنان خواب در چشمانم نبود.
شوق زیارت، خوابم را ربوده بود.
تا نزدیکی های بین الحرمین هم رفتم اما فشار جمعیت مانع از ورودم به حرم شد.
شارع عباس را گرفتم و رفتم به سمت پایین.
با طمأنینه مسیر را ادامه میدهم.
از آنچه میبینم به سادگی نمیگذرم.
این عشق و شور و هیجان، انسان را به فکر فرو می برد.
امروز، شلوغ ترین نقطه زمین، کربلاست.
همین طور که میرفتم، نزدیک ظهر به یکی از حسینیه ها رسیدم و لابلای جمعیت خودم را جا دادم.
حسینیه، کوچک اما نسبتا تمیز بود.
وضو گرفتم و آماده نمازظهر شدم.
پیرمردی عرب با لهجه غلیظ، شروع کرد به تلاوت قرآن.
موقع اذان هم که شد با همان صفای عربی اش، اذان گفت و نماز جماعت را خواندیم.
بعد از نماز، ناهار را خوردیم و حالا دیگر نوبت چای عربی بود.
در کنار هر موکبی، گاو یا گوسفندی را بسته بودند. همان جا زبان بسته را ذبح میکردند و چند ساعت بعد غذای لذیذی برای زوار میشد.
بعد از ظهر را در موکب الغدیر گذراندم، موکبی شلوغ در باغی بزرگ و قدیمی.
در موکب الغدیر داخل چادری رفتم و در جمع دوستان قرار گرفتم.
اربعین یکی از بهترین فرصتها برای#مردم_شناسی است.
بین مردم که باشی خیلی چیزها دستت می آید.
سادگی و صداقت مردم برایم خیلی جالب است. ساده و بی تکلف هستند، نه به جای خواب گیر میدهند و نه غذا و امکانات.
هر جا که شد میخوابند، هر چیز هم که بود میخورند.
اینها همین مردم عادی شهر و دیار ما هستند
و
خیلی جالب است که اسلام ۱۴۰۰ سال است با همین مردم کار خود را به پیش برده.
مردمی که در موکب دور هم جمع میشوند و خوش اند
بیرون هم که میروند، حرم رفتن و زیارت کردن شان ترک نمیشود، همان طور که بازار رفتن شان ترک نمیشود
بیشتر همین مردم عادی، پیاده روی از نجف تا کربلا را بر خود واجب می دانند.
آنها با کمترین هزینه، خود را به کربلا میرسانند و بیشتر از همه، زحمت میکشند.
زحمت پیاده روی با کوله های سنگین و پر از بار، آن هم در این هوای گرم، کار سخت و طاقت فرسایی است.
اینجا و در موکب ها، تعاون، وحدت، همکاری، ایثار، دوستی و رفاقت نرخ شاه عباسی است.
واقعا اربعین کلاس درس است.
ای کاش جوانها هر سال بیایند.
@eslamesyasi