eitaa logo
لبیک یا زینب ‌‌‌‌‌
159 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
285 فایل
سلام بر زینب س 🌺بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود 🌺 🌻داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود 🌻 💐اللهم_عجل_لولیک_الفرج💐 @Masiha13
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در جمع یاران | باید خودمان را بسازیم 🎤 انتشار نخستین بار سخنان حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله در ایام دفاع مقدس 🌺🌹🌺
به سه چیز هرگز نمیرسید بستن دهان مردم... جبران همه‌ي شکستها... رسیدن به همه آرزوها... سه چیز حتما به تو میرسد مرگ ... نتیجه عملت... رزق و روزی... اگر میخواهي در زندگی به همه چیز برسی ،توکل به خدا را سرلوحه‌ی همه‌ی امور زندگیت قرار بده... ۹🌹🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
📢گزارش تصویری از برنامه ی جمعه ی این هفته ۲ آبان ۹۹ ساعت ۸:۳۰ ✅زیارت قبور شهدای گمنام و خواندن زیارت عاشورا ✅برگزاری جلسه با مضمون اهداف گروه و برنامه ریزی برای فعالیت های هفته ی آینده
❤️ شوقِ دیدارِ تو سر رفت زِ پیمانه ما کِی قدم می‌نهی ای شاه به ویرانه ما؟! ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه ما شبتون بخیرمولای غریبم 🌹🌹🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 بیایید برای رفع بیماری ، کمپین قرائت سجادیه به راه بیاندازیم. 📖 متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امام خامنه ای قرائت آن را توصیه کردند: يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ العظیم.
•••📖 📚 دلم می خواست حاج قاسم می‌فهمید من فقط کمی قدم کوتاه است🙁؛ وگرنه شانزده سال کم سِنی نیست!😎 دلم می‌خواست جرئت داشتم بایستم جلویش و بگویم: «آقای محترم، شما اصلاً می‌دونید من دو ماه جبهه دارم🙄؟ می دونید من به فاصله صدارسی از عراقیا نگهبانی داده‌م و حتی بغل دستی‌م توی جبهه نورد ترکش خورده🤕؟» اما جرئت نداشتم.😫 حاج قاسم لباسی به تن داشت که من آن را دوست داشتم.😃 اصلاً قیافه‌اش مهربان بود.❣برخلاف همه فرماندهان نظامی، او با تواضع نگاه می‌کرد و با مهربانی تحکّم!😯😁 در عین حال، به اعتراض اخراجی‌ها توجهی نمی‌کرد.😂🤦🏻‍♂ حاج قاسم نزدیک من رسیده بود و من نزدیک پرتگاهی انگار.😭 با خودم فکر می‌کردم کاش ریش داشتم.🧔🏻 به کنار دستی‌ام، که هم ریش داشت و هم سبیل، غبطه می‌خوردم.🙁😢 لعنت بر نوجوانی!😖که یقه مرا در آن هیری بیری گرفته بود. هیچ مویی روی صورتم نبود.😟 از خط سبزی هم که پشت لب هایم دمیده بود، در آن بگیر و ببند، کاری ساخته نبود.🙍🏻‍♂😑 باید صورت لعنتی‌ام را به سمتی دیگر می‌چرخاندم که حاج قاسم نبیندش.😣 اما قَدَّم چه؟😰یک سر و گردن از دیگران پایین‌تر بودم🤦🏻‍♂؛ درست مثل دندانه شکسته شانه‌ای میان صفی از دندانه های سالم.🙄باید برای آن دندانه شکسته فکری می‌کردم.🤔 سخت بود. اما روی زانوهایم کمی بلند شدم؛ نه آن قدر که حاج قاسم فکر کند ایستاده‌ام و نه آن قدر که ببیند نشسته‌ام.😬 حالتی میان نشسته و ایستاده بود؛ نیم خیز.🤔از کوله پشتی ام هم برای رسیدن به مطلوب، که فریب حاج قاسم بود، کمک گرفتم.😁👌🏻 باید آن را همان سمتی می‌گذاشتم که محل عبور فرمانده بود و گردنم را به سمت مخالف نگاه حاج قاسم می‌چرخاندم.😥 کلاه آهنی هم بی‌تأثیر نبود. کلاه آهنی بزرگ و کوچک ندارد.🤩تک سایز است. این امتیاز بزرگی بود که من در آن لحظه داشتم.🤲🏻 با اجرای این نقشه ، هم مشکل قدّم و هم مشکل بی‌ریشی‌ام حل شد.🤩😊 مانده بود دقت حاج قاسم؛ که دقت نکرد.😍 رفت و نام من در لیست نهایی اعزام ماند؛😎 لیستی که به افراد اجازه می‌داد در ایستگاه راه‌آهن پا روی پله‌های قطار بگذارند و با افتخار سوار شوند.😁😎 🌹🌹
✨﷽✨ 🔴تلنگرانه ✍در گذر از راه های پر پیچ و خم و سختی های آخرالزمان، خداوند مسیری را برای ما مهیا کرده است که بتوانیم به ریسمان او چنگ زده و خود را از باتلاق آخرالزمان نجات دهیم. در ابتدا باید ببینیم که در کجای این مسیر هستیم. و آیا تابلو و نشانه و یا راهنمایی برای طی کردن و ادامه راه وجود دارد؟ 🌹امیرالمومنین هشت فاکتور و یا بهتر بگوییم هشت تابلو برای رهایی از فتنه ها در آخرالزمان، معرفی کرده اند که می‌تواند کمکی برای بشر سرگردان امروزی باشد. اولین تابلو، استقامت و تقیّه در برابر دشمنان است: «ما درِ گشایش ایم؛ وقتی که مبعوث شویم و همه راه ‌ها بر مردم بسته شود. ماییم «باب حطّه» که در اسلام است. هرکس در آن آید، نجات یابد و هر که از آن دور شود، فرو افتد. خدا به ما آغاز کرد و به ما پایان داد و آنچه را بخواهد به ما می‌زداید و به ما پایدار سازد و به ما باران فرود آید. مبادا فریبنده، شما را از خدا فریب دهد. اگر بدانید در ماندنِ شما میان دشمنانتان و تحمّل اذیت ‌ها چه اجری دارید، چشم شما روشن شود. و اگر مرا نیابید، چیزهایی از ستم و دشمنی و خودبینی و سبک ‌شمردن حق خدا و ترس ببینید که آرزوی مرگ کنید. چون چنین شود، همه به رشته خدا بچسبید و از هم جدا نشوید و بر شما باد به صبر و نماز و تقیه" 🌺🍁🌹
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 🌹🍁🌹
•••🕊 فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید 🌿🌻 تاریخ تولد: ۱۳۶۴/۵/۲۳ محل تولد: رشت تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱ مصادف‌با تاسوعای‌حسینی محل شهادت: سـوریه_حلب وضعیت تأهل: متأهل با دو فرزند مزار شهید: گلزار‌ شهدای رشت ۵صلوات♥️ ❤❤
•••📖 📚 گوشه زمین چمن، سروصدای اخراجی‌ها به هوا رفته بود.🗣👥 بعضی از آنها سن و جثه‌ای بزرگ‌تر از من داشتند. فهمیدم کار بزرگی کرده‌ام و احساس آسودگی می‌کردم که این طرف بودم نه آن طرف.😁🤲🏻 یکی از اخراجی ها سلمان زادخوش بود؛ بچه خانوک.👱🏻‍♂ آب از سرش گذشته بود و دیگر ترس و ملاحظه کاری را کنار گذاشته بود.🤦🏻‍♂ صدایش را روی حاج قاسم بلند کرد و گفت: «من می‌خوام بدونم شما اصلاً چه کاره هستید که نمی‌ذارید ما بریم برا دین و کشورمون بجنگیم؟😏😠 ما که ای قد آموزش دیدیم، ای قد زحمت کشیدیم، به خدا نامردیه که نذارید ما یَم بریم.»☹️😒🤬 سلمان اشک می‌ریخت و دعوا می‌کرد. حاج قاسم بالاخره به سخن آمد و گفت: «بچه های کم سن و سال وقتی اسیر می‌شن عراقیا مجبورشون می کنن بگن ما رو به زور فرستاده‌ان جنگ!»🙄 سلمان، با همان شجاعت قبلی، گفت: «اتفاقاً بچه ها اَ بزرگ ترا شجاع ترن.😅 تازه، بعضی از اونا که ادعاشونم میشه تو عملیات کپ می کنن‌😏ها بله!» 😤 حاج قاسم دیگر فرصت نداشت با سلمان یکی به دو کند. او رفت و سلمان با چشمان اشکبار کنار زمین چمن حیران و سرگردان ماند.😢🙁 یکی دیگر از اخراجی‌ها علی رضا شیخ حسینی بود. او فقط شانزده سال داشت.👱🏽‍♂ وقتی از صف بیرونش کشیدند، برخلاف سلمان، متین و سنجیده، بی هیچ اعتراضی، بیرون رفت.😐🚶🏻‍♂ فکر کردم شاید اصراری برای رفتن به جبهه ندارد؛ اما خاطرجمعی علی رضا از جای دیگری بود.🤨 از صف که خارج شد، کوله پشتی‌اش را برداشت و به سمت خوابگاه راه افتاد. وقتی برگشت، با تعجب دیدم یک دست لباس پاسداری نو پوشیده است؛ لباسی به رنگ چشمانش، سبز.😟با موهای بورش در آن لباس چقدر خوش تیپ شده بود.😅چقدر آن لباس به او اعتماد به نفس می‌داد! فهمیدم او، در آن سن و سال، پاسدار است😳. بعد از پوشیدن لباس سپاه، اسم خط خورده‌اش را بی هیچ مشکلی بازنویسی کرد و به صف اعزامی‌ها پیوست 🤕😯 ❤❤