May 11
May 11
May 11
May 11
May 11
🔴 قدرت نرم حزبالله بمراتب از قدرت سخت حزبالله قویتر و برندهتر و موثرتر است.
یکشنبه تاریخساز و تشییع #سید_حسن_نصرالله، روز رونمایی از این قدرت نرم حیرتآور است.
مسلمان و شیعه و سنی و مسیحی و دروزی و همه مذاهب و طوایف بهطور خودجوش در تشییع شرکت خواهند کرد. این تشییع معادله جدیدی را رقم خواهد زد.
#انا_علی_العهد
#از_لبنان
https://virasty.com/esmaeelnabati/1740260461806159034
اینستاگرام
https://www.instagram.com/esmaeel.nabati
بله
https://ble.ir/esmaeelnabati
تلگرام
https://t.me/esmaeelnabati
ایتا
https://eitaa.com/esmaeelnabati
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KlrjPQBJ14683rFOcSDV5A
ویراستی
https://virasty.com/esmaeelnabati/1740260461806159034
روبینو
https://rubika.ir/esmaeel_nabati
روبیکا
https://rubika.ir/aesmaeelnabati
🔻راستی راستی از میانمان رفته است!
حوالی شب، خبری رسید که ما را در شوک فرو برد؛ گفته بودند اسرائیل سید حسن نصرالله را ترور کرده است. نگاههایمان به رسانهها دوخته شده بود، بین امید و ناامیدی در نوسان بودیم. لحظهای میگفتند سید آنجا نبوده، و لحظهای دیگر میگفتند خبری از سید نیست.
یکی میگفت: امکان ندارد، دیگری میگفت: خبر ترور قطعی است. شب تا صبح بیدار بودیم و منتظر هر خبری از سید.
گاهی یاد شهید رئیسی میافتادیم، آه میکشیدیم و به خدا میگفتیم: سید حسن را از ما نگیر. بعد دوباره فکر میکردیم و میگفتیم: اگر سید غیر از شهادت پیش خدا برود، که جفاست... باز داستان را طور دیگری میگفتیم، الان وقت رفتن سید نیست... دوباره می گفتیم هرچند او با صورت خونی به دیدار اربابش میرود، اما ما فلکزدهها در غیابش چه کنیم؟
قصه یک شب تا صبحمان به همین منوال گذشت؛ گاهی در بیم و گاهی در امید. اما دمدمهای صبح، خبر قطعی شد که سید حسن نصرالله به شهادت رسیده است.
نمی خواستیم باور کنیم. میگفتیم تا حزبالله بیانیه ندهد، این خبر قابل پذیرش نیست. وای، چه سخت و طاقتفرسا بود. مخاطبان کانال دائم سوال میکردند و من نمیدانستم چه پاسخ دهم.
سید حسن دیگر در میان ما نبود؛ دیگر از آن سخنرانیهای پر از احساس و اقتدار که هر جملهاش نقشهای را خنثی میکرد خبری نبود. احساس تنهایی میکردم مانند کسی در دل تاریکی شب، آن هم شبی سرد و طاقتفرسا.
بالاخره حزبالله بیانیه داد، سید حسن نصرالله به شهادت رسید. ولی هنوز نمیخواستیم باور کنیم. شاید یک حقه جنگی باشد، اما این چه حقهای است که نتیجهاش تضعیف روحیه رزمندگان جبهه مقاومت است؟ این چه حقهای است که باعث شد نیروهای مظلوم حزبالله روحیهشان را ببازند تا جایی که امام خامنهای مجبور شد پای به میدان بگذارد و بگوید: «شما نیروهای حزبالله فرزندان من هستید، اگر سید نیست، من که هستم. نگذارید پرچم سید حسن روی زمین بماند.»
آقاجانمان خودش دلسوخته بود، فرزندش را از دست داده بود، اما مثل کوه محکم ایستاد سخنرانی کرد تا بگوید اگر سید حسن رفته من هستم.
شما جمعه نصر یاد عاشورا نیفتادید؟ وقتی امام حسین علیه السلام بر پیکر علی اکبرش حاضر شد؟ وقتی دشمن هلهله سر داد؟
امام خامنه ای آمد تا کفتارها خفه خون بگیرند تا نیروهای حزب الله روحیه بگیرند. جمعه نصر اثرش را گذاشت، خون دوباره ای به رگ های رزمندگان حزب الله جاری شد.
مادری به فرزندش گفت چطور به خانه بر می گردی در حالی که سید شهید شده است؟
اما باز باور کردن این حقیقت چقدر سخت بود. اگر سید شهید شده، چرا تشییع نمیکنند؟ شاید بعد از آتشبس بگویند حالش خوب است. شاید میخواستند سید فارغ از هیجانات جنگ تصمیمگیری کند! شاید... شاید... شاید و...
ولی در دل خود میدانستم که سید حسن نصرالله شهید شده است. حالا، بعد از چند ماه از آن روزهای پرالتهاب، در غیاب سید حسن نصرالله اتفاقاتی افتاده است، برخی به سود جبهه مقاومت و برخی به سود دشمنان جبهه مقاومت. سید حسن قرار است 5 اسفند تشییع شود و دیگر هیچ تردیدی برای ذهن عاشق من باقی نمیماند که «راستی راستی از میان ما رفته است!» و ای کاش این همه واقعیت یک خواب پریشان بود که به زودی تمام میشد.
او نه تنها یک رهبر بود، بلکه نماد ایستادگی و صداقت در زمانهای که این ویژگیها کمیابند. امروز در دنیای پر از آشوب و سردرگمی، از نبود او احساس تنهایی میکنم. یادش، درسهایش، نگاهش و ایمانش، حالا برای من یک رهنمود است که دیگر نمیتوانم از او بشنوم.
اما به یک چیز اطمینان دارم: سید دوباره باز خواهد گشت. او و حاج قاسم بیشک از یاران امام زمان خواهند بود و این غیبت، فقط یک مرحله است. شاید روزی دوباره او را در قامتی دیگر ببینیم.
اما بچهها، اگر حاج قاسم و سید حسن را یار امام زمان بدانیم، ما کجای کار ایستادهایم؟ چقدر با یار امام زمان شدن فاصله داریم؟