هدایت شده از خاطرات و روایت اسماعیل حلب
📚 جانباز میدان
همانطور که به سختی روی تخت جابه جا میشد و قرآنش را روی میز میگذاشت چشمش به سی دی روی طاقچه افتاد. عابدان کُهَنز، با همان لبخند همیشگی، زل زده بودند توی چشمانش. حاج آقا بهرامی با فانوس توی دستش و رفقای عزیزتر از جانش مصطفی، سجاد، محمد و رضا داشتند صدایش میزدند. چقدر دلتنگشان بود. آهی کشید و باز یاد عملیات آزادسازی خانطومان، در دلش زنده شد و خاطره محاصره همان خانه روی تپهای که سجاد عفتی و امیر لطفی و عبدالحسین یوسفیان را از او گرفت و خونشان دشت اطراف را شقایقباران کرد قلبش را فشرد. چشمانش را بست. صدای بیسیم توی گوشش پیچید.
اسماعیل اسماعیل! ما اینجاییم! نیروهاتو بفرست. ما اینجا اسیر شدیم.
بالای تپه، ۶ نفر از بچهها در خانهای محاصره شده بودند. تا دویست متر اطراف خانه خالی بود و جایی برای پنهان شدن وجود نداشت. از همان نقطه کمینگاهش متوجه هجوم نیروهای دشمن از همه طرف به سمت خانه شد. بیسیم را به سمت دهانش برد.
بچهها داریم میآییم.
سجاد و عبدالحسین را صدا زد: «باید بریم!»
با ۸ نفر از نیروهایش به سمت خانه حرکت کردند.
آتش گلوله و صدای تیراندازی همه جا را پر کرده بود.
یک حرامی، از پنجره، نارنجکی به داخل یکی از اتاقها انداخت. قهقهه مستانهای سر داد و از خوشحالی بالا و پایین پرید. و بعد صدای مهیب انفجار و دودی که از پنجره بیرون زد...
_ یا زهرا! بچهها! خونه رو زدن!
با انفجار اتاق، امیر لطفی به شهادت رسیده بود.
با دیدن این صحنه، دیگر تاب نیاورد. تمام جسارتش را جمع کرد و همراه یارانش به قلب دشمن یورش برد. معجزه الهی هم با او همراه شده بود! دشمن نه او را میدید و نه ۷ نفر دیگر را. به کمک هم ۱۸ نفر را از پای درآوردند. بقیه هم از ترس پا به فرار گذاشتند. اما آنطرفتر، از بالای یک سیلوی گندم، تک تیراندازهایشان همچنان مشغول تیراندازی بودند. اسماعیل و سجاد و عبدالحسین روی زمین دراز کشیده و مترصّد فرصتی بودند تا وارد خانه شوند.
کمی آنطرفتر صدای بیرمق سجاد را شنید که گفت:
«داداش! عبدالحسین شهید شد! منم کمکم دارم میرم. به بچهها بگو حلالم کنن!»
منظور سجاد از رفتن را نفهمید! رویش را که به سمت او چرخاند و صورت بیرمقش را دید چیزی در دلش فرو ریخت. سجاد چند تیر خورده بود و داشت شهادتین میگفت.
همان موقع تیر اول از کنار سرش گذشت. دومین تیر از کنار لگنش رد شد اما سومین تیر به نخاعش اصابت کرد.
تا شب که درگیری با آمدن سیاهی شب تمام شود و بچهها بتوانند برای کمک خودشان را برسانند ساعتها بیحرکت کنار دوستان شهیدش روی زمین افتاده بود.
جانشین عمار، منتظر بود تا هر ثانیه به دوستان شهیدش ملحق شود؛ اما تقدیر الهی بر این بود که بماند و با صندلی چرخدارش روبروی حضرت آقا قرار بگیرد و انگشتری را که نذر کرده بود همسرش بعد از شهادتش، به آقا هدیه کند را خود تقدیم ایشان کند. باید میماند تا پیام رسالت رفقای شهیدش را به گوش نسلهای بعدتر برساند.
اشک گوشه چشمانش را پاک کرد و دوباره به عابدان کهنز چشم دوخت...
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
هدایت شده از خاطرات و روایت اسماعیل حلب
🌹یا شهید 🌹
🌷مدتی بود وقتی مرخصی می آمد می دیدم با تنها پسرش، محمد رضا که خردسال بود سر سنگین است. او را در آغوش نمی کشد، بالا نمی اندازد، گرم نمی گیرد. کلافه شدم، روز ها و هفته ها خانه نبود، همین هم چند روزی هم که می آمد با این طفل معصوم اینگونه برخورد می کرد. می دانستم که از صمیم قلب پسرش را دوست دارد و به او عشق می ورزد اما این رفتارش برایم سؤال شده بود. روزی به او ایراد گرفتم، که چرا با محمد رضا گرم نمی گیری، زیاد نمی بوسی اش!
سکوت کرد، از آن سکوت های پر معنا، بعد لب باز کرد و گفت: «به عمد نمی خواهم زیاد او را ببینم، چون ممکن است مرا از قبولی در امتحان الهی باز دارد!»
🌷روزی بعد از مدتها، ولی الله با من تماس گرفت. از شنیدن صدایش سر ذوق آمدم. ولی الله خبر خوشی به من داد و گفت: «قرار است از طرف سپاه به خانه خدا مشرف شود!»
از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. ولی الله ادامه داد: «خانه را آماده کنید، تا سه روز دیگر همراه با تعدای مهمان به خانه می آیم.»
سریع دست به کار شدم. همه را خبر کردم، خانه را آب و جارو کردیم و برای مهمانانی که پسرم وعده داده بود تدارک دیدیم. روز سوم بود، محمد رضا را آماده کرده و در آغوش گرفته بودم تا با هم به استقبال ولی الله برویم، او به استقبال پدر، من به استقبال پسر. بلاخره طبق وعده ولی الله، مهمان ها آمدند. اما ولی الله همراه آنها نبود، یعنی بود، اما دیگر زنده نبود، پیکر شهید و غرقه به خونش را برای ما آورده بودند. همان طور که گفته بود به دیدار خدا رفته بود.
🌹🌹🌿🌹🌹
هدیه به شهید ولی الله نوری صلوات - شهدای فارس
↘️
⭐️ ستارگان فارس ⭐️
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 پاسدار شهید عبدالله جمالی لیوانی
🌷 تولد ۱۰ فروردین ۱۳۳۷ بندرگز استان گلستان
🌷 شهادت ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی فاو
🌷 سن موقع شهادت ۲۷ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ برادران و خواهرانم، در زندگي بيش از هر چيز بر فروغ الهي که در دل انسانها است اهميت دهید
✅ با ايمان به خداي يکتا و پيامبران بزرگوارش و پيروي از خاتم رسل ص و قرآن مجيد و ائمه معصومين ع و نائب به حق امام زمان (عج) حضرت امام خمینی، بزرگ مرجع تقليد و پيروان اين خط، قدم بردارید
✅ اهتمام به ذکر خداي بزرگ، با روحيه ايثار و خير خواهي، ستيز بر کفر و نفاق و الحاد و پيروی از حق، جهاد در راه خدا و خدمت و دوستي با مردم؛ راه سعادت را به سوي خود باز کنید.
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
♦️ نکته قابل توجه 👈 شهدای عزیزمان برای بقای اسلام و انقلاب اسلامی و عظمت و شکوه ایران جانشان را تقدیم کردند، من هم به پیروی و ادامه دادن راه شهدا، برای بقای اسلام و انقلاب اسلامی و عظمت و شکوه ایران #رأی_میدهم.
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مگر یک نفر در مجلس چه کار میتواند بکند؟
🔹 امام خمینی (ره) با بیان این روایت تاریخی و مهم، پاسخ میدهد.
🔹 نکته ای که نشان میدهد رای دادن درست ولو به یک نفر، چه آثاری بر کشور خواهد داشت.
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
🌹سه شهید در یک قاب🌹
سبکبالان سفر کردند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
هدایت شده از علی.رضا.فرمانی
وقتی یک کلاه دستباف علامت شهید می شود
سال ٩٣ یا ٩۴ بود. برای تفحص شهدای دفاع مقدس به مقر بزرگی کنار جادهی امالقصر، بعد از پل صدام(داخل خاک عراق) رفتیم. آنجا در زمان والفجر هشت عقبه خط مقدم عراقیها بود. همینطور که میگشتم چوبی دستم بود. چوبِ بامبو خیزران. عراقیها وقتی من را با چوب دستی میدیدند، میگفتند: «یا موسی وین؟»
-موسی کجا میروی؟
آن منطقه عراقیها هم تلفات داده بودند. حالا ما رفته بودیم دنبال پیکر شهدای خودمان، بعد از حدود ٣٠ سال. با عصا اینطرف و آن طرف میگشتم. هر چیزی روی زمین بود را با عصا بهش میزدم. یک تکه لوله دیدم، با عصا زدم زیرش آمد بالا. لوله سرم بود. لولهی سرم بیانگر این بود که آنجا اورژانس خط عراقیها بوده است! به جستجو ادامه دادم. همینطور که با چوب زمین را میگشتم به یک کلاه رسیدم. یک کلاه بنفش دستباف. دست زدم پودر شد! خودم هم زمان دفاع مقدس از این کلاه یکی داشتم. از آنها که خواهرهای پشتیبانی جنگ برای رزمندهها می بافتند. این کلاه چهار پنج کیلومتر از خط مقدم ما فاصله داشت. یعنی شهدای ما آنجا هم بودند؟ بچهها را صدا زدم با بیل مکانیکی بیایند. جایی که کلاه را دیده بودم گفتم خاک برداری کردند. بیل پاکت دوم را که برداشت، پیکر شهید با بادگیر آمد بالا.
روایت حاج علیرضا فرمانی از تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس؛
🌹یا شهید🌹
🌷مراد از همان اوایل تشکیل بسیج نام نویسی کرده و مرتب برای اعزام درخواست می داد. اما چندین بار نام ایشان در قرعه کشی در نیامد و هر بار با حالتی افسرده بر می گشت. اما نا امید نمی شد و می گفت: «کاش می شد پرواز کنم و خود را به جبهه برسانم.»
وقتی بالاخره نامش برای اعزام در آمد، با اینکه سن و سالی نداشت، شد مقیم کوی جبهه ها و تا زمان شهادت جبهه را ترک نکرد. کمتر زمانی می شد که دل از جبهه بکند. از طرف لشکر اسم ایشان برای تشرف به حج داده شده بود. با اینکه سفر به خانه خدا آروزی هر مؤمنی است، مراد گفت: «امروز جنگ در رأس امور است. برادران دیگر بروند و این حقیر را هم دعا کنند!»
با اینکه پاسدار بود و چه در شهرستان و چه در جبهه مسئولیت های مختلفی داشت، همیشه لباس بسیجی به تن می کرد و می گفت: «لباس پاسداری باید بر تن عقیق باشد نه ما بنده خطاکار!»
🌷مراد چندین بار داوطلبانه زیر آتش سنگین دشمن وارد میدان مین شده و پیکر مطهر شهدا را به عقب منتقل کرد.
عشق و علاقه ای وافر به شهادت داشت. هرگاه که به مرخصی می آمد. آلبوم جبهه اش را جلوی خود می گشود. عکس دوستانش را نگاه می کرد و هر کدام لباس سرخ شهادت به تن کرده بودند را با خودکار قرمز علامت می گذاشت و با حسرت می گفت: «کی می شود روی عکس من خط قرمز بکشید!»
گفتم: «خدا نکند داداش!»
خندید و گفت: «من برای شهادت آماده ام و هر زمان که خداوند مقدر بداند من راضی ام!»
🌹🌹🌿🌹🌹
هدیه به شهید مراد ظاهر نیا صلوات - شهدای فارس
↘️
⭐️ ستارگان فارس ⭐️
⚘﷽⚘
عجب ماهیه این اسفند ماه...
🌷 شهید فضل الله محلاتی🌷
۱اسفند ماه-اصابت موشک
هواپیمای عراقی
🌷 شهید حسن ترک لادانی🌷
۵اسفند ماه_عملیات خیبر
🌷 شهید حمید باکری🌷
۶اسفندماه_عملیات خیبر
🌷شهید حاج حسین خرازی🌷
۸اسفند،-عملیات کربلای ۵
🌷شهید امیر حاج امینی : 🌷
10 اسفند_عملیات کربلای 5
🌷شهید محمد ابراهیم همت : 🌷
17 اسفند_عملیات خیبر
🌷 شهید حجت الله رحیمی : 🌷
18 اسفند_راهیان نور
🌷 شهید عبدالحسین برونسی :🌷
23 اسفند_عملیات بدر
🌷 شهید عباس کریمی : 🌷
23 اسفند_عملیات کربلای 5
🌷 شهید مهدی باکری :🌷
25 اسفند_عملیات بدر
ماهی به رنگ 🌷شـــهدا🌷
آغازش با محلاتی و پایانش با مهدی...😔
اسفند ماه بوی شهادت میدهد...
ایکاش.....اللهم ارزقنی....
شهدا نگاهی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸اعترافات عجیب نشریه تایمز
درباره رهبر معظم انقلاب
🔺توصیه می شود حتما ببینید و منتشر کنید. تا ابلهانی که شعار مرگ بر دیکتاتور می دهند بفهمند چقدر نادان و نمک نشناسند. و چگونه آلت دست دشمن شده اند.
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 پاسدار شهید نصرالله حیدرخانی
🌷 تولد ۱۸ اردیبهشت ۱۳۴۱ تاکستان استان قزوین - ساکن کرج
🌷 شهادت اول اسفند ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی فاو
🌷 سن موقع شهادت ۲۳ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ حمد و ستایش خداى را که در زمان غیبت حضرت ولى عصر (عج) روحى له الفدا، نائب بر حقش امام امت، ولایت فقیه، خمینى کبیر را براى ما برگزید تا استمرار حرکت انبیاء و اولیاء در این زمان نیز باشد
✅ و بالاخره حمد و ستایش خداى بزرگ عالم را که بر ما منت نهاد و نظام جمهورى اسلامى و اجراى دستورات آن را در این کشور برقرار نمود.
✅ برادرانم توصیه مى کنم که طریق اسلام را با استفاده از قرآن و نهج البلاغه و فرمایشات ائمه معصومین بیابید و طبق آن پیش بروید و تقواى الهى را پیشه کنید
✅ و از خواهرانم نیز میخواهم که بیش از پیش رعایت اصول اسلامى و اخلاق اسلامى را بنمایند
🗒نتیجه گیری از خلاصه وصیت شهید:
▫️دعا برای سلامتی و ظهور مهدی موعود
▫️پیروی از ولایت فقیه
▫️تقوا پیشه کردن
▫️رعایت اصول و اخلاق اسلامی
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺وقتی یه جوان ساده به یک روحانی! درس ولایت فقیه و ولایت مداری میدهد.
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
خدا هر چه پسر بر او بیارد
حسین اسم علی را می گذارد
الهی کور باشد چشم دشمن
حسین اسم علی را دوست دارد
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨🌺
#روز_جوان_مبارکباد✨🌺
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
کانال امیرحسین حاجی نصیری
لطفا تعداد رو به ادمین اعلام بفرمایید:
@ammar_rahbari
اجرتون با حضرت زینب(س)
هدایت شده از علیرضا پناهی🇮🇷🇮🇷روشنگری عمار
#پیمان_دوباره
#انتخاب_مردم
دوستان در ویراستی،اینستا و توییتر روی این دو هشتگ کار کنید جهت شور انتخاباتی و برامون اسکرین بفرستید✊
@ammar_rahbari