eitaa logo
❀اِســرآ 313❀
57 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
174 فایل
﷽|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ ...‌. الاسرا/۱ 🌒🌓🌘. قصدمان این است که به‌یاری‌حی‌سبحان ، پیامبرگونه‌به‌معراج رویم ...🌱 . . 🗃️کپے : به شرط تأمل ، حلال😇 📝منتظر نظرات و پیشنهادات و انتقادات شما هستیم »»»»»»»»»» @esra_13 ««««««««
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ نهج_البلاغه 👇 ✨وَلاَ تَیْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الاُْمَّهِ مِنْ رَوْحِ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ 💠حتی بدترین افراد این امت از رحمت خدا نومید مباشید زیرا که خدای بزرگ فرمود : "همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران" 📚 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 @esra_313💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️💛💚 به رنگ خدایی درآیید،🌈 و چه رنگی زیباتر از رنگ خدا...🌈 صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ... @esra_313💟
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 رفتاری درس‌آموز از پیامبر اکرم(ص) که اغلب پیروی نمی‌کنیم🤔🌹🤔 @esra_313💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣مشخصه شهید محمدحسین محمدخانی❣ 💌 متولد: نهم تیرماه_سال۱۳۶۴_تهران⚘ 💌 شهادت : شانزدهم ابان ماه_سال۱۳۹۴⚘ 💌 محل شهادت : حلب_سوریه ⚘ 💌 سمت : فرمانده تیپ سیدالشهدا⚘ 💌 مزار : بهشت زهرای تهران ⚘ 🌷 @esra_313💟
📄زندگی نامه به روایت❤️  شهید محمد حسین محمد خانی❤️ (طراحی شده از زبان شهید🌹) سلام رفقا✋ محمد حسین محمد خانی هستم🌹 ❣در 9 تیر 1364 در تهران متولد شدم . سال 68 که امام خمینی رحلت کردند چهار سال بیشتر نداشتم ولی از همان دوران سرباز امام بودم. ❣پدرم رزمنده و ایثارگر دفاع مقدس بود . من هم از بچگی با فرهنگ ایثار و مقاومت به خوبی آشنا شدم . سال 74 عضو بسیج مسجد محله شدم . علاقه زیادی به شهدا داشتم و زندگی نامه  شهدا رو حفظ بودم✨ ❣از بچگی علاقه خاصی به اهل بیت خصوصا امام حسین داشتم . مرید امام حسین بودم .به قول مادرم اصلا مدافع به دنیا آمده بودم . هیئت علمدار یزد رو راه انداختیم . مداحی هیئت معمولا با من بود.بچه درسخونی بودم . دانشگاه آزاد یزد رشته عمران پذیرفته شدم . عضو بسیج دانشگاه بودم  علی رغم همه ی مخالفت ها تونستیم 8 شهید گمنام  را تو دانشگاه دفن کنیم . دوره ارشد رو هم در رشته مدیریت در تهران گذروندیم. ❣ در زلزله ی بم به صورت خودجوش رفتم یاری زلزله زده ها سال های زیادی تو اردوهای جهادی در مناطقی مثل بشاگرد و نوع دیگه از دفاع رو در خدمت به مردم محروم تجربه کرده بودم . ❣ سال 89 وارد سپاه شدم . جوون با اراده ای بودم. دوره غواصی رو گذروندم مرد عمل بودم  وشجاع توی مباحث نظامی فراگیری خوبی داشتم . ❣موقع خواستگاری گفتم : هر جای دنیا که فریاد مظلومی رو بشنوم برای کمک خواهم رفت .شب عروسی با همسرم رفتیم پیش تمام شهدای گمنام  یزد دوست و رفقای بسیجی و کنگره ای رو هم دعوت کرده بودم. ❣امیر حسین که به دنیا اومد خانواده گفتن شاید دلش گرم بشه و بیشتر اینجا بند بشه اما اینطور نشد دلم گرم بود از حضور بچه ام اما تو دلم آتیش بود به خاطر اعتقاداتم همون اول به همسرم گفتم زندگی با من یه زندگی معمولی نیست. ❣میدونست سرباز مطیع ولایتم میدونست تو راهی پا نمیذارم که ذره ای ناراحتی حضرت آقا توش باشه همسرت که حسینی باشه تو رو  ظهیرت میکنه بی هیچ مخالفتی از جانب همسرم به سوریه رفتم  امیرحسین نه ماهه بود که لباس رزم پوشیدم . ❣99 روز سوریه بودم حسابی دلتنگ  امیر حسین بودم به حاج آقا آیت اللهی از علمای بزرگ یزد  گفتم دعا کنید شهادت نصیب و روزیمون بشه. حاج آقا گفتند از خدا میخوام که مثل حبیب بن مظاهر بشید و منم گفتم لذتی که علی اکبر سید الشهدا از شهادت برد هرگز حبیب نبرد. ❣پنجاه و سه روز تو کاظمین بودم اسم مستعارم عمار بود. بین بچه ها معروف بودم به حاج عمار تو سوریه فرمانده ی تیپ هجومی سید الشهدا بودمیه فرمانده برای اینکه موفق باشه هم باید مشروعیت داشته باشه و هم مقبولیت. من برای فرماندهی محور ها که انتخاب میشدم مشروعیت پیدا می کردم اما مقبولیتم تو دلای نیروهام بود  شانزده آبان ۹۴ شمال سابقیه عملیات داشتیم.  پا به پای نیروهام و کنارشون می جنگیدم و هدایتشون می کردم طلوع آفتاب که رسید،آفتاب سعادت  من هم تابیدوشهید شدم از آخرین وداعم  ۹۹ روز میگذشت.. ❣ یه عاشق دلتنگ مثل یه ماهی اسیر توی تنگه که دائم خودشو به دیواره های شیشه ای میکوبه  تو معراج وقتی تنها شد با صدای بلند بهم گفت : نوش جونت.. حقت بود.. خوش به سعادتت..✨ ❣بعد از شهادتم حاج قاسم سلیمانی اینطور توصیفم کرد که: رشادت ها و شجاعت های شهید عمار مانند همت بود. میگفت عمار مثل پسرم بود. همیشه براتون صدقه میزاشتم و میگفتم مراقب خودتون باشید.🌹 @esra_313💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎋همسر محمدحسین🌹 از همسرش می گوید: بهش گفتم: راضی ام شهید شوی ولی الان نه؛ توی پیری. محمدحسین گفت: “لذتی که علی اکبر امام حسین برد، حبیب نبرد.”🍃 ❣در مورد لحظه ای که پیکر پاک شهید را آوردند می گوید: آرام خوابیده بود. امیرحسین را برای خداحافظی آوردیم و روی سینه شهید گذاشتیم. پدر و پسر چند لحظه‌ای در کنار یکدیگر بودند. این آخرین دیدارشان بود.بعد از شهادت محمدحسین، خیلی‌ها از من می‌پرسیدند: چطور می‌توانی این‌قدر آرام باشی؟! ❣در جواب‌شان می‌گفتم: محمدحسین به آرزویش رسیده، چرا ناراحتی کنم؟! خدا این قربانی را بپذیرد! برای خودم هم جالب بود. شاید اگر قبلا این حرف را از کسی توی این موقعیت می‌شنیدم، فکر می‌کردم که داغ است و دارد شعاری صحبت می‌کند، اما این‌طور نبود. ❣واقعا به چیزی که می‌گفتم اعتقاد داشتم. می‌دانستم که حسین آن‌جا هم تمام حواسش به ماست و تنهای‌مان نمی‌گذارد. آخر محمدحسین خیلی مهربان بود. آن‌قدر زیاد که گاهی خودم متعجب می‌ماندم و می‌گفتم مگر می‌شود یک نفر این‌قدر عاطفی باشد و مهر و محبت داشته باشد. توی خط که بود پیام‌های قشنگی برایم می‌فرستاد. یک بار برایم نوشت: 📌گرچه  با ساعتِ من.. ثانیه‌ای  بیش نبود… ساعتی را که کنار«ت» گذراندم، خوش بود… 🌹 @esra_313💟
❣مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی وگرنه ...                   ❣قرارداد ه تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور محمد عبدی بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد.همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛ ❣وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; عمارعبدی 39; است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد :🍃 @esra_313💟
📚 معرفی کتاب 📗📘📙 📚 نام کتاب : قصه دلبری🕊 📚زندیگینامه شهیدمحمد خانی به روایت همسرشهید🕊 📚 نویسنده : محمدعلی جعفری 🕊 📚 انتشارات : نشر روایت فتح 🕊 @esra_313💟
متن پشت کتاب قصه ی دلبری 👆🏻📚❤️📚👆🏻 @esra_313💟