#حق_و_باطل
#حقیقت_محوری
✅ حقیقت محوری یه مثابه روح تشیع
در بیان #استاد_مطهری
1. شیعه بسیاری از صحابه پیغمبر را- که از شخصیتها و اکابر و معاریف به شمار میروند- مورد انتقاد قرار میدهد و اهل سنت، درست در نقطه مقابل شیعه از این جهت قرار گرفتهاند؛ به هرکس که نام «صحابی» دارد با خوشبینی افراطی عجیبی مینگرند، میگویند: صحابه پیغمبر همه عادل و درستکار بودهاند. بنای تشیع بر انتقاد و بررسی و اعتراض و مو را از ماست کشیدن است، و بنای تسنن بر حمل به صحت و توجیه و «ان شاء الله گربه بوده است»
2. در این عصر و زمان که ما هستیم کافی است که هرکس بگوید علی خلیفه بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفکری که هست باشد!.
3. ولی اگر به #صدر_اسلام برگردیم به یک روحیه خاصی برمیخوریم که آن روحیه، روحیه تشیع است... و در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد که یک دسته- که البته اکثریت بودند- فقط ظاهر را مینگریستند و دیدشان آنقدر تیزبین نبود و عمق نداشت که باطن و حقیقت هر واقعهای را نیز ببینند؛ ظاهر را میدیدند و در همه جا حمل به صحت میکردند، میگفتند: عدهای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارهای اسلام راهی را رفتهاند و نمیتوان گفت اشتباه کردهاند.
4. اما دسته دیگر- که اقلیت بودند- در همان هنگام میگفتند: شخصیتها تا آن وقت پیش ما احترام دارند که به حقیقت احترام بگزارند اما آنجا که میبینیم #اصول_اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال میشود، دیگر احترامی ندارند؛ #ما_طرفدار_اصولیم نه طرفدار شخصیتها. تشیع با این روح به وجود آمده است.
5. ما وقتی در #تاریخ_اسلام به سراغ سلمان فارسی و ابوذر غِفاری و مقداد کنْدی و عمار یاسر و امثال آنان میرویم و میخواهیم ببینیم چه چیز آنها را وادار کرد که دور علی را بگیرند و اکثریت را رها کنند، میبینیم آنها مردمی بودند #اصولی و #اصول_شناس ، هم دیندار و هم دین شناس. میگفتند: ما نباید درک و فکر خویش را به دست دیگران بسپریم و وقتی آنها اشتباه کردند ما نیز اشتباه کنیم. و در حقیقت روح آنان روحی بود که #اصول_و_حقایق_بر_آن_حکومت_میکرد نه اشخاص و شخصیتها.
6. مردی از صحابه امیرالمؤمنین در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود...این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت: «ایمْکنُ انْ یجْتَمِعَ زُبَیرٌ وَ طَلْحَةُ وَ عائِشَةُ عَلی باطِلٍ؟» آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیتهایی مانند آنان از بزرگان صحابه رسول الله چگونه اشتباه میکنند و راه باطل را میپیمایند؟ آیا این ممکن است؟... علی در جواب سخنی دارد... فرمود: انَّک لَمَلْبُوسٌ عَلَیک، انَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یعْرَفانِ بِاقْدارِ الرِّجالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اهْلَهُ.
سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمیشود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجی: فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.
7. یعنی باید #حق_شناس و #باطل_شناس باشی نه اشخاص و #شخصیت_شناس ؛ افراد را (خواه شخصیتهای بزرگ و خواه شخصیتهای کوچک) با حق مقایسه کنی، اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیری و الّا نه. این، حرف نیست که آیا طلحه و زبیر و عایشه ممکن است بر باطل باشند؟.
8. در اینجا علی علیه السلام معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و #روح_تشیع نیز جز این چیزی نیست.
9. و در حقیقت فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و #اهمیت_دادن_به_اصول_اسلامی است نه به افراد و اشخاص. قهراً شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند.
10. علی بعد از پیغمبر جوانی سی وسه ساله است با یک اقلیتی کمتر از عدد انگشتان، در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اکثریتی انبوه و بسیار. #منطق_اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ این است و #بزرگان _اشتباه_نمیکنند و ما راه آنان را میرویم. منطق آن اقلیت این بود که آنچه اشتباه نمیکند حقیقت است؛ بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند.
11. از اینجا معلوم میشود چقدر فراوانند افرادی که شعارشان #شعار_تشیع است و اما روحشان #روح_تشیع نیست.
12.# مسیر_تشیع همانند روح آن، #تشخیص_حقیقت_و_تعقیب_آن است و از بزرگترین اثرات آن جذب و دفع است اما نه هر جذبی و هر دفعی (گفتیم گاهی جذب، جذب باطل و جنایت و جانی است و دفع، دفع حقیقت و فضایل انسانی) بلکه دفع و جذبی از سنخ جاذبه و دافعه علی.
منبع: جاذبه و دافعه علی