eitaa logo
استغاثه مسجد سلیمان(قرار جمعه ها )
189 دنبال‌کننده
448 عکس
389 ویدیو
4 فایل
کانال فرهنگی و اطلاع رسانی زمان و مکان مراسم هفتگی استغاثه به امام زمان(عج) شهرک هوانیروز در شهر مسجد سلیمان ارتباط با ما: @ghararejomeha @Khanevadeh_mahdavi12 @keramatshohada313 @etelarcanyestghase @nojavan_montazer @Mahdiyarkudak
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃داستان دنباله‌دار مرد مهربان 🍃ماجرای کمک امام زمان عج به دو جوان 🍃قسمت دوم 🌸نویسنده: حسن محمودی 🌸انتشارات: عطر عترت 📚📚📚📚📚📚📚📚📚 برای اطلاعات بیشتر با آدرس های زیر در ارتباط باشید😍 @Yavaranekuochak ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅ https://eitaa.com/esteghaseMis ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅
با ناراحتی اخمی کرد و گفت: - این همه راه نیامدیم که دست خالی برگردیم. بالاخره به بالای تپه رسیدیم، اما زبانمان در دهان خشک شده بود. نفس‌هایمان به شماره افتاده بود و پاهایمان رمقی برای رفتن نداشت. پاهایمان را روی زمین می‌کشیدیم. چشمانمان سیاهی می‌رفت. نه روستایی بود، نه چشمه‌ای، نه درختی، و نه حتی خبری از کاروان. صورت‌هایمان سوخته بود و لب‌هایمان ترک خورده بود. مرگ را پیش روی خود می‌دیدیم. ترسی تمام وجودمان را فرا گرفته بود. گفتم: - اگر نجات پیدا نکنیم، حتماً خوراک حیوانات درنده و گرگ‌ها می‌شویم. کاش زودتر بمیریم! ناگهان روی تپه‌ای دوردست، سایه‌ای سیاه دیدم. چشمانم را ریز کردم و با دقت نگاه کردم. سایه‌ی دو سوار بود که به سمت ما می‌آمد. رو به احمد کردم، اما از ترس خشکم زد. ماری بزرگ و سیاه از پای احمد بالا می‌آمد. دستم را روی شن‌ها کوبیدم تا احمد متوجه شود، اما احمد حرکتی نکرد. مار تا سینه‌اش بالا خزید. دستم را به دستان احمد زدم. چشمانش را باز کرد، اما از وحشت تکان نمی‌خورد. ناگهان سایه‌ای روی سینه‌ی احمد افتاد و مار، انگار که ضربه خورده باشد، از سینه‌ی احمد پایین خزید و دور شد. نگاهمان به دو سوار افتاد. یکی سبزپوش و جوان بود و دیگری سفیدپوش و میانسال. مرد جوان لبخندی به ما زد و گفت: - عجب سر و صدایی راه انداخته‌اید! آسمان و زمین از صدای "رسول‌الله" گفتن شما به لرزه درآمد. سپس رو به احمد کرد و گفت: - احمد پسر یاسر، بیا پیش من. احمد گفت: - نا ندارم. مرد جوان گفت: - می‌توانی. برای اطلاعات بیشتر با آدرس های زیر در ارتباط باشید😍 @Yavaranekuochak ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅ https://eitaa.com/esteghaseMis ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅
🌱وقتی که مهدی عج بیاد دنیا گلستان می‌شه می‌شکفه گل‌های ناز دنیا چه زیبا می‌شه 🌱وقتی که مهدی عج بیاد صلح و صفا میاره لب از لبش وا کنه گل‌های نور می‌باره 🌱وقتی که مهدی عج بیاد دل‌ها همه شاد می‌شن پرنده‌های اسیر از قفس آزاد می‌شن 🌱وقتی که مهدی عج بیاد بهار ایمان میاد از همه جا صدای نغمه‌ی قرآن میاد 🌱وقتی که مهدی عج بیاد از دل‌ها غصه می‌ره از ظالم‌ها او حق مظلوم‌ها رو می‌گیره برای اطلاعات بیشتر با آدرس های زیر در ارتباط باشید😍 @Yavaranekuochak ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅ https://eitaa.com/esteghaseMis ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این ویدئو به نظرم خیلی واجبه پدر و مادرها ببینن 📽پس لطفا ببینید و ببینانید👆 🚫چه کسی در خانه و را به فرزندان نگوید یا بگوید😊‼️ https://eitaa.com/esteghaseMis
🖤🖤 انالله واناالیه راجعون 🖤🖤 مراسم یادبود برادربزرگوار خانم فرزامی دوشنبه شب بعداز افطار ساعت ۸ الی ۹ شب درزینبیه کوی سازمانی هوانیروز شهیدحراف (بلوک ۱۳)برگزارمیگردد. باتشریف فرمایی خود تسلای دل خواهر غم دیده باشید🖤🖤🖤