eitaa logo
استکبار ستیزان
196 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم عزیزه حسین زاده فیروزی، مادر بزرگوار شهید #یوسف_کلاهدوز، امشب را میهمان فرزندش خواهد بود؛ یوسف کلاهدوز، قائم مقام سپاه بود که در ۸ مهر ۱۳۶۰ بر اثر سانحه سقوط هواپیمای C۱۳۰ در نزدیکی تهران به #شهادت رسید.... #روحش_شاد استکبار ستیزان
امام جمعه ای که با جوانان شهرش میرفت، یادتونه؟ یادتونه امام جمعه ای که توی میگشت و کاسبا رو دعوت به میکرد، روحانی ای که سرزده به سر میزد و... حجت الاسلام اصغر جدایی، امام جمعه دار فانی رو وداع گفت...😔 استکبار ستیزان
استکبار ستیزان
#سلطنت_طلبان نبینند 🔴 #زمانـــه_مدیا| مناظره دیدنی معتضد و زیباکلام پیرامون دوران رضاخان 🔹طرف اول
به بهانه ی سالگرد شهادت حُر انقلاب 🔴 ‼️| جُرمش فقط دلدادگی به فرزند فاطمه (س) بود 🔻 | ۱۱ آبان ماه سال ۱۳۴۲ ، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم مستبد و منحوس پهلوی سپرده شدند. طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی (ره) که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود! 🔻در خاطرات طیب به نقل از محمد باقری اینگونه آمده است که طیب ساعاتی قبل از شهادت به من گفت : «محمد آقا اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم!» 🔻 امیر حاج رضایی که جوانان امروز او را بیشتر با نام کارشناس فوتبال میشناسند درباره نحوه ی اعدام و شهادت عمویش طیب حاج رضایی اینگونه روایت میکند: 🔹 صحنه خيلی بدی بود!. ما که در مراسم نبوديم اما آنها جسد را تحويل دادند. وقتی تحويل دادند و جسد را ديدم، بعد متوجه نشدم، چطور من را بلند کردند. چيزی حدود ۱۷، ۱۸ تا گلوله خورده بود و تمام رگ و پی اش زده بود بيرون. يعنی بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشم هايش بسته بود. آن بنده خدا اسماعيل رضايی، افتاده بود و تير خلاص را توی دهانش زده بودند اما عموی من با صورت خورده بود زمين و صورتش هم خون آلود بود که آن تير را به شقيقه اش زدند و گفتند؛ تير خلاص...! 🔹 من خودم آن صحنه را ديدم تا جايی هم که يادم می آيد، غسال مدام پنبه توی اين سوراخ ها میکرد. يعنی همه جای بدن سوراخ سوراخ شده بود. يک شمايل شهيد گونه ای داشت. به هر حال من را بيرون آوردند و نفهميدم چه کسی من را بيرون برد. نشسته بودم و مي ديدم که دارند طبق وصيتش در شاه عبدالعظيم کنار مادرش، خاکش میکنند. زمانه استکبار ستیزان