eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ با سلام و احترام خدمت دوستان عزیزانی که درخواست مطالعه هر کدام از آثار تکمیل شده خانم ش
: سلام اهالی دو تا خبر خیلی خوب براتون دارم اول اینکه الحمدلله پرپرواز ۱ ویراستاری شد و مراحل چاپش شروع شده اما خبر خوش دوم اینکه به سبب درخواست های مکرر اعضا؛ تصمیم گرفتم یک بار دیگه رمانهای قدیمی رو رایگان منتشر کنم😍 پرپرواز ۲ (به همراه خلاصه جلد اول) غریب آشنا و حنانه هر سه رو در سه تا از کانالهامون مجددا رایگان تقدیمتون میکنیم و کمافی السابق اگر کسی قصد خوندن رمان کامل رو یکجا داره میتونه به صورت حق عضویتی دریافت کنه... @roshanayi رمان پرپرواز ۲💜 اینجا تقدیمتون میشه👇🏻😍 https://eitaa.com/joinchat/2735013943Cbf991e5e57 رمان 🍂غریب آشنا اینجا👇🏻😍 https://eitaa.com/joinchat/1654784056C3ba0510a65 و رمان ♥️ اینجا👇🏻😍 https://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb برای آخرین بار رمانها رایگان تقدیمتون میشه اگر کسی تمایل به خوندنشون داره آخرین فرصته👆🏻🦋
. . حل شدن در دل "معشـوقہ" که ایرادی نـیست🎻♥️ چای هم آب میکند در دل خود قندش را«☕️» . .http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
از عشق تو از جان به سفر سوی تو آیم بنگر که چه سانیم همه سوی تو از جان السَّلامُ عَلَیْکَ يَا أبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىِّ بْنَ مُوسىٰ الرِّضا ♥️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽| 🐳 اهل مسابقه باش! ➕پاسخ به یک پرسش مهم: 🔗 با استرس بردن و ناراحتی باختن چجوری کنار بیایم؟ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
چند دقیقه اے میشد پشت پرده نگاهش میکردم... روم نمیشد برم جلو... یکم دل دل کردم و بالاخره صداش کردم باخجالت: _آقا محمد!... برگشت طرفم و اومد جلوم ایستاد... مثل همیشه سر بزیر... چرا من از دیدن این چشمان فروافتاده سیر نمیشم _بله هدی خانوم... _میشه این سینی رو تو مجلس مردونه بچرخونید؟... _چشم شما بفرمایید بالا... روی چشمام غیرتیِ من❤️ کاش هیچ وقت دلتو نمیشکوندم که حالا حسرتت به دلم بمونه😭 کاش... https://eitaa.com/joinchat/2735013943Cbf991e5e57 💞 شدیدا آموزنده👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از کنار رنج‌های رسول خدا ساده نگذریم! ◾️چطور مظلومیت‌های امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیت‌های پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟! ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
♥️ سوال مۍکند از خود هنوز آهویۍ کہ بین دام و نگاهت کدام صیاد است؟! «السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا» 🏴 ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
Dolatmand Kholf - Shahe Khorasaniam (320).mp3
7.42M
شاه پناهم بده، خستہ ے راه آمدم آه نگاهم مکن، غرقِ گناه آمدم... 🍂
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ نگاه مادرانه امام رضا(ع) به شیعیان گنه‌کار 🏴 شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد. ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 🔗 دو درس مهم از سیره امام رضا(ع) برای مسئولین و سیاسیون ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
#شین_الف : سلام اهالی دو تا خبر خیلی خوب براتون دارم اول اینکه الحمدلله پرپرواز ۱ ویراستاری شد و م
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 رمان 🍂غریب آشنای خانم شین الف از فردا اینجا ارسال میشه👇🏻😍 https://eitaa.com/joinchat/1654784056C3ba0510a65 هرکی نخونده عجله کنه آخرین فرصته👏🏻♥️
اعمال روز اول ماه ربیع الاول🌸🌺🍃 • •http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
غرورَم رو مدیونِ حس تو اَمـ🍃 تو حیثیتِ سرزمین منۍ ‌‌_|.❁.|_ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
-☕️🍒- عـشــق بے فلسفہ زیبآستـ😌 تـو نخواهـے دلِ من بآز ٺو را مےخواهَد.💕💍 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
#تاریک‌خانہ 🍃 #فانوس_162 به ساحل که برگشتند میثم روی رو در رو شدن با مروه را نداشت... پشت به او ر
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ 🗝 ✍بہ قلمِ 🍃 نگاه عماد روی صورت مروه ثابت ماند... ناخودآگاه... مردمکهای سبزرنگش در کاسه چشم میلرزید و دستهایش را مشت کرده بود... تلاش میکرد ترسش را پنهان کند... اولین بار بود این چنین دقیق او را از نظر میگذراند... بی اختیار... سر به زیر انداخت و استغفراللهش را به زبان نیاورد... _خانوم قاضیان شما که میدونید برای چی اومدبد اینجا! میدونید ما وظیفه داریم مراقبتون باشیم... آخه این وقت شب اینجا؟! مروه از هیجان و اضطراب شب و صدای امواج خشمگین و صورت جدی عماد زیر نور ماه و البته اشتباه خودش، از درون میلرزید... تازه میفهمید چه اشتباهی کرده... این وقت شب آن بیچاره را هم از خواب بیخواب کرده... شاید اگر هرکس دیگری جز عماد بود بابت این رفتار غافلانه و بیدار کردنش حسابی عذر میخواست و بی هیچ حرفی به خانه برمیگشت اما... با او انگار سر لج داشت... کودکانه نمیخواست اشتباهش را گردن بگیرد و نزد او گردن کج کند... اگر چه به نفس نفس افتاده بود به لجبازی زبان چرخاند: _آقای محترم من نخوام کسی مراقبم باشه باید کی رو ببینم؟! تو رو خدا برید راحتم بذارید بذارید آروم بگیرم... اصلا من میخوام این زن ۳۲ ساله بیاد راحتم کنه از این زندگی... کجا رو باید امضا کنم آقای عضدی؟! من دلم میخواد راحت باشم بابا دلم میخواد تنها، تنها کنار این ساحل بشینم گناهه؟! چرا راحتم نمیذارید؟! بیش از این ادامه نداد تا بغضش سر باز نکند... عماد با تحیر یک بار دیگر نگاهش را بالا کشید... این مروه ی لج باز و بی منطق شباهتی به دختری که میشناخت نداشت... با آن چشمان معصوم و دستی که از سرما بازو هایش را بغل کرده بود تا کم لباسی اش را در این شب سرد بهاری جبران کند... مظلومیت و رنج چهره اش چیزی را در دل عماد تکان میداد... نگاه از او گرفت و دستی به محاسنش کشید... مروه نیروی تحت امر او نبود که راحت تحکم کند و او را به خانه برگرداند... مجرم هم نبود که توبیخ و دستگیرش کند... دختری شیشه ای بود که به تلنگری فرومیریخت... عماد آهسته و با تانی گفت: _متوجهم ولی... مااجازه نداریم به شما اختیار بدیم تا امنیت خودتون رو به مخاطره بندازید... لطفا برگردید خونه... مروه انگار امشب سر جنگ داشت... نه با لحن لجباز و بی منطقش... با بغض صدایش که گریبان عماد را سخت گرفته بود: _ولی من میخوام یکم اینجا بمونم... تو رو خدا برید راحتم بذارید... عماد اینبار محکم تر ایستاد: لطفا برگردید خونه... و مروه دید راهی جز نرمش نیست و به خواهش افتاد: _من حالم خوب نیست... لطفا اجازه بدید یکم اینجا بمونم... پلک عماد از هیجان پرید... نمیفهمید چرا در مقابل خواهش او هیچ دفاعی ندارد... دست و دلش با هم میلرزید... از این حال خودش بیشتر از هرچیز میترسید... فوری چند قدم فاصله گرفت و گفت: _لطفا فقط چند دقیقه... من منتظر میمونم... پ.ن: دوستان این مدت تعطیلات کمی وقفه انداخت در ارائه پارت و ضمنا مشغولیت من برای ویرایش پرپرواز و آماده کردنش برای چاپ باعث شد زمان پارتگذاری تغییر کنه ولی ان شاالله از این به بعد بنا همون ارسال روزانه دوپارت یکی صبح و یکی شب هست که به نظر میاد اکثر اعضا روی این شیوه اتفاق نظر دارن🌷 🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🚫 🚫 🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
💜🔥خواستم بگم زودتر بریم بیرون جلو بقیه زشت نباشه تا دهن باز کردم دستش رو آورد جلو: _هیچی نگو... بزار یکم نگات کنم... میدونی چند سال انتظار این لحظه رو کشیدم؟ انتظار لحظه ای که محرمم بشی و بتونم دل سیر نگات کنم؟ مثل همیشه خجالت زده سرمو انداختم پایین و چشمام رو بستم... طاقت نگاهشو نداشتم... انگار آتیشی بود که تمام خرمنم رو میسوزوند... دستم رو گرفت و به لبهاش نزدیک کرد... بوسید و روی چشمش گذاشت: _یادت میاد اولین باری که دیدمت؟ چقدر به چشمم قشنگ اومدی... نمیدونم چی داشتی که منو با تمام زندگیم درانداخت و عوضم کرد... اونقد که... https://eitaa.com/joinchat/1654784056C3ba0510a65 🍃 👌
‌ غمّضت عيوني خُوفي لا النّاس يشوفوكْ مخّبي بعيوني🍂 چشمــانم را بستــم! از ترس این‌که مــردم تو را در چشمـانم ببینند... http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💌 | شیرین‌تر از محبوب بودن 🌱 رزمایش همدلی: ghadir.org/hamdeli ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
..💙💍.. پنجاهـ⁵⁰ سالِ دیگہ وقتے کنآرش بودے👫 تو همین حالٺ بهش بگے: مآ بر سر آن عهـد کہ بستیم ، نشستیمـ😌✌️🏻 •ᴗ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
➕من و امـام زمـان♥️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 رمان 🍂غریب آشنای خانم شین الف از فردا اینجا ارسال میشه👇🏻😍 https://eitaa.com/joinchat/165
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 رمان 🍁 خانم شین الف از فردا اینجا ارسال میشه👇🏻😍 https://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb هرکی نخونده عجله کنه آخرین فرصته👏🏻♥️