eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
[.🌻.] • . از دنیا،تنها یڪ خیابان مےخواهم... خیابانے کہ یڪ سویش حسین ﴿؏﴾ است و سوے دیگر عباسش ﴿؏﴾❤️ علمدارش،سقایش،برادرش :) مادرم از کودکے ؏شق بہ این دو برادر را بہ من آموخت✨ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
∞♥∞ 🌿 ♡ مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ ♡ طعم عشقت چه خوش است از این همه عشق های رنگارنگ دنیا خسته نشدی؟🌱 ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part1 صدای قدمهام توی سرم می‌پیچید و تپش قلبم بیشتر و
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 سرش رو به سمت شیشه مایل کرد و پرسید: هرکاری باشه انجام میدید؟ فوری سر تکون دادم: بله فقط یه حقوقی داشته باشه که کفاف گذران زندگی رو بده یه جای خواب هم داشته باشه همین سر تکون داد: برای هیچ کاری جای خواب به یه دختر جوون نمیدن مگر اینکه پرستار سالمند بشید که اونم بدون معرف و رزومه ممکن نیست کسی رو دارید ضامنتون بشه؟ شرم و درماندگی رو به نگاه و صدام ریختم: سابقه که ندارم معرف هم که معلومه ندارم اگر کسی رو داشتم شبا می رفتم اونجا آواره خیابون نمیشدم ابروهاش از شدت تعجب بلند شد: یعنی هیچ کسی رو ندارید؟! _نه... قضیه ش مفصله پدر و مادر من سالها پیش مجبور شدن باهم از دهاتشون فرار کنن و بیان شهر من تو کل دنیا فقط پدرمو داشتم که اونم... قطره اشکی چاشنی درددل سوزناکم شد عمیق نفس کشیدم و بعد به پارکی که از کنارش رد میشدیم اشاره کردم: ممنون میشم همینجا پیاده م کنید... نگاهی به پارک و بعد به من کرد: این وقت شب پارک؟ _نمیخوام مزاحمتون بشم این چند شبه توی گرم خونه شهرداری خوابیدم همین نزدیکیاست... تا اونجا پیاده میرم بی توجه به تعارفم تغییر مسیر داد: تا اونجا میرسونمتون... درمورد کار هم... یکی از دوستان من برای مادربزرگش دنبال پرستار میگرده اون بنده خدا توان حرکت و حرف زدن نداره همه کارهای شخصیش به عهده شماست مضاف بر کارهای خونه میتونید؟ امیدوار سر تکون دادم: بله میتونم فقط جای خواب داشته باشه و یه حقوق مکفی ولی... پس قضیه ضامن چی میشه؟ دستی به محاسن پر ولی آنکادرش کشید و بعد از سکوتی نسبتا طولانی به زبون اومد: من میتونم ضمانتتون رو بکنم مشروط بر اینکه یه مبلغ سنگینی رو سفته بدید و مدارک شناساییتون پیش من گرو بمونه... البته توی قرارداد سفته ها رو مشروط میکنیم که نگرانی هم نداشته باشید بی تعلل قبول کردم: اشکالی نداره هر کاری شما بگید انجام میدم خدا خیرتون بده... بغض به صدام غالب شد: این چند شبه خیلی دعا کردم خدا منو از این مخمصه نجات بده امشب که از دست اون مزاحما فرار میکردم کلی به خدا غر زدم که چرا به دادم نمیرسه فکر نمیکردم اینطور سبب خیر بشه... اصلا نمیدونم به چه زبونی ازتون تشکر کنم امیدوارم خیرش رو تو زندگیتون ببینید به نظر زیادی محکم می اومد ولی اونقدر لحنم سوزناک بود که کمی متاثر بشه ولی حرفی نزد در سکوت مطلق کنار گرم خونه نگه داشت و از جیبش کارتی بیرون کشید و مقابلم گرفت: فردا تماس بگیرید بگم چه ساعتی و کجا بیاید... لبخندی به رَوش خودم زدم و کارت رو گرفتم: ممنونم با اجازه تون پیاده شدم ولی دوباره خم شدم و پرسیدم: ببخشید اسمتون؟ _پاک روان هستم... _ممنونم ازتون آقای پاک روان زیر چتر نگاهش وارد گرم خونه شدم ظاهرا دیر رسیده بودم و تختهای پایین همه پر شده بود! به زحمت از یکیشون بالا رفتم و افتادم خیلی خسته بودم اما نشاط و شیطنت خونم از این موفقیت سهل غلیان کرده بود پتو رو روی سرم کشیدم و شماره رو گرفتم طولی نکشید که جواب داد: شیری یا روباه؟ _من برای روباه بودن طراحی نشدم مشخصه طرف خیلی سفته ولی برای قدم اول خیلی خوب بود حداقل راه باز شد برای قدمهای بعدی!... _خیلی خب خسته نباشی گزارشش رو بنویس فردا ازت تحویل میگیرم _باشه فقط امشب ناچارم تو گرم خونه بین یه مشت معتاد بخوابم اینم فاکتور کن! ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
∞♥∞ 🍃 هروقت تو زندگیت گیری پیش اومد و راه‌بندون شد، بدون کار . زود برو باهاش خلوت کن و بگو با من چیکار داشتی کھ راهمو بستی؟ +هرکس‌گرفتاراست؛گرفتارِ یار است! :) ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ 👤 استاد ♥️منتظر مانند یک سرباز، مقابل فرمانده بااحترام می‌ایستد. ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
‌∞♥∞ 🌿 🥀 ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○■○■○■○■○■○■○■○ قسمت اول رمان جذاب شعله🍂👇🏻 https://eitaa.com/non_valghalam/28941 ➕روزانه دو پارت بجز جمعه ها رمان توصیه شده ی نویسنده کانال💕👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2735013943Cbf991e5e57 ○■○■○■○■○■○■○■○ رمان ضُحی🍃👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 ○■○■○■○■○■○■○■○ 🌙دسترسی به رمانهای تکمیل شده👇🏻 @roshanayi
‌∞♥∞ مـن پای دلم می‌لنگد از سنگینی بار این همه دلتنگی +آۍرضای هر لحظه زندگانیِ من چھ کنم این همه دلتنگی را ...؟ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🥀|• روحمان را با انتظارِ تُو سرشتند... بۍ انتظارت مردگانۍ هستیم کہ تنـ‌ها نفس مۍکشند... ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
📱 🥀 عصر هر جمعه در اندوه تو طی خواهد شد. اللهم عجل لولیک الفرج ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
|•♥️•| ༺‌‌‌عزیزٌ علۍَّ أن أرے الخلقَ و لاتُـرۍ!༺‌‌‌ ➣بر من سخٺ است کہ همہ ے مردم را ببینم ➣و تو را نہ!... ➕گر دوست نبیند، بہ چہ کار آید چشم؟! ♡ ✿◉◉🍃🦋🍃◉◉✿ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
‌∞♥∞ 🍃أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِخدا حائل هست بین انسان و قلبش ۲۴ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🍂|• طاقتم تاب شد و از تو نیامد خبرے جگـرم آب شد و از تو نیامد خبرے عاشقانۍ کہ مدام از فرجـٺ مۍخواندند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبرے... ♥️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
∞♥∞ 🍃وَقَالَ اللّٰهُ إِنِّي مَعـَـڪُمْخداوند فرمود : من با شما هستم 🌷 مائده آیہ ۱۲ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part2 سرش رو به سمت شیشه مایل کرد و پرسید: هرکاری باش
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 "چند روز قبل..." جلوی آینه دستی به موهای پرپشت و مشکیش کشید و یقه لباسش رو مرتب کرد... الهه از پشت سر مشتی به شونه ش کوبید: خوبی بابا خوبی... عروس خانوم میپسنده! والا ما شنیده بودیم دخترا دیر حاضر میشن تو روی هرچی دختره سفید کردی! بجمب دیگه علف زیر پامون سبز شد الیاس سرخوش خندید و انگشت تکان داد: جلو زبونتو بگیر وروجک ببینم میتونی امشب آبروریزی راه بندازی؟ هزاربار بهت گفتم هروقت خواستی افاضه کنی قبلش یه تفالی به شناسنامه ت بزن! الهه بی اعتنا شانه بالا انداخت: باشه بابابزرگ حالا بجمب که آقاجون الانه صداش در بیاد... صدای حاج غفار پاک روان هم در دم دراومد: باباجان خوبه امشب شب خواستگاریت نیست پس فردا که قرار و مدار بذاریم و وقت تعیین کنیم میخوای چکار کنی؟ خوبه ما ماهی چند وعده خونه حاج محسن ایناییم به قد کافی همه دیدنت و اونی که باید بپسنده پسندیده! پس انقد خون به جیگر ما نکن! الیاس هول از اتاق بیرون زد و روبروی پدرش با شرمندگی سر کج کرد: شرمنده حاجی این ته تغاریت ادکلنمو گم و گور کرده بود انقدم گوشه کنایه نزنید ما زمین خورده تونیم جمیله خانوم که به حق هم جمیله بود و الیاس وارث چشمهای خمارش، چادرش رو به سر کشید انقد اذیتش نکنید بچه مو فعلا حرفی نزنید تا لیلا بره خونه بخت بعد من خودم کم کم با ناهید خانوم حرف میزنم یاعلی بگو دیگه حاجی دیر شد... الیاس پشت فرمون با چهره ای جدی و محکم رانندگی میکرد اما توی دلش غوغایی بود با اینکه مدام لعیای دلش رو میدید هیچ وقت حس دیدنش عادی نمیشد هربار که به خونه رفیق قدیمی پدرش میرفت با دیدن دختر کوچیکه حاج محسن قلبش آب میشد لعیا هم از حق نگذشته، تک بود هم خانومی و نجابت و رفتارش و هم جمال و کمالش هم عقل و فکرش و هم دین و ایمانش محکم و دوست داشتنی شیرین و عاقل زیبا و نجیب رویای کودکیش همبازی شدن با دختری بود که به پسرها محل نمیداد و آرزوی جوونیش مرد اون دختر شدن دختری که اونقدر همه چیز تموم بود که تمام فکر و دل و چشم الیاس رو پر کرده بود طوری پرکرده بود که هیچ جماعت نسوانی به چشمش نیاد الیاس آروم و تودار بود ولی اونقدر هم عاشق بود که تقریبا همه بدونن خاطر لعیا رو میخواد و خیلی هم میخواد همه منتظر بودن لیلا خواهر بزرگ لعیا که تازه با پسر خاله ش نامزد کرده بود راهی خونه ی بخت بشه تا حرف این دو تا جوون رو بزنن هنوز توی گیرودار غلبه بر هیجانش بود که خودش رو مثل کفتر جلد مقابل خانه ی معشوق پیدا کرد پارک کرد و همراه بقیه پیاده شد زیر لب ذکری گفت که آروم بشه و همراه پدر و مادر و خواهر کنکوری شیطون و شیرین زبونش وارد خونه شد از حیاط پر گل و پردار و درخت و خوش عطر منزل لیلی گذشت و از پله ها بالا رفت جلوی در سلام و علیک دسته جمعی به راه بود با حاج محسن و طاها پسرش دست داد و مقابل ناهید خانوم دست به سینه سلام کرد لیلا که طبق معمول این ایام نامزدی منزل همسرش بود و چاره ای نبود جز اینکه با لعیا مواجه بشه و سلام کنه سخت ترین کاری که توی زندگیش سراغ داشت و هربار هم سخت تر میشد! نگاهش رو به سرعت از صورت مهتابی و نمکی لعیا عبور داد و به شمعدونی گوشه پله داد: سلام اونقدر آهسته و کم جون که به زحمت شنیده شد لعیا هم دستش رو به دامن چادر رنگیش گره زد و به همون آرومی اما نرم سلام کرد خیلی سریع از مقابلش گذشت و پشت سر پدرش وارد خونه شد همین یک کلمه براش از تمام شعرهای دنیا زیباتر و گیراتر بود وقتی با صدای لعیا به گوش میرسید خودش هم نمیفهمید چرا اینطور به دلش نشسته فقط میدونست که نداشتنش ممکن نیست ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
‌∞♥∞ 🍃 ░ وَلَا تَحْزَنَ ، وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ...░ شکستگی های دلم را نگه داشته ام، تو ترمیمشان کنی:)♥️ ١٣‌‌‌‌‌‌ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
اَدْعوُكَ‌ يا ‌سَيدي‌ بِلِسان ‌قَدْ‌ اَخْرَسَه ‌ذَنْبُه می‌خوانمت ‌ای آقای من با زبانی که گناه ‌لالش ‌‌کرده... ♥️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🦋 مَرا جُدا شُدَن اَز کُوی تُو خُدا نَکُنَد خُدا هَر آنچه کُند ازتو ام جُدا نَکند ♥️  ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌  ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
هر که ما را دوست دارد، باید بہ کردار ما عمل کند و از پارسایی مدد گیرد؛ چرا که آن بھترین مددکار در امر دنیا و آخرت‌ است!🌻 •امام‌زمان‌عج ‌| الخصال🌿  ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
♥️🍃 ♡|گذرم‌تابہ‌در‌خانہ‌اٺ‌افتاد خانہ‌آبادشدم،خانہ‌اٺ‌آباد |♡ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
‌∞♥∞ 🍃 ○° رَبِّ انْصُــرْنِــي🌱 خدایا یاریم کن ツ♥️🌸 ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7