💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part253 حتی تصور اینکه از زبون خودم حقیقت رو بشنوه ا
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part254
در رو باز کرد تا محمدرضا وارد بشه
این چهادمین قرارشون توی این هفته بود: سلام
محمدرضا با گرمی تمام جواب داد: سلام خوبی شما؟
برعکس لعیا که با وجود چندین ساعت صحبت و پیدا نکردن هیچ ایراد قابل ذکری، هنوز سختش بود ارتباط برقرار کنه، این پسر کاملا به انتخابش مطمئن شده بود و حتی دلش میخواست همه مراحل خیلی سریعتر طی بشه...
لعیا ممنون آهسته ای گفت و با دستش به مبل اشاره کرد: بفرمایید
خجول و سربه زیر چادرش رو جمع کرد و روی دورترین مبل نسبت به محمدرضا نشست
بعد به سینی چایی که از قبل روی میز گذاشته بود اشاره کرد: بفرمایید
محمدرضا عرق پیشانیش رو با دستمال پاک کرد و پرسید: حاج خانوم کجان یه سلامی عرض کنم خدمتشون؟
_نیستن رفتن خرید...
قبل از اینکه محمدرضا از خلوت خونه تعجب کنه اضافه کرد: طاها توی اتاق داره درسش رو میخونه
مامان گفت الان بدم خرید که شما هم راحتتر حرف بزنید
_البته من راحتتر بودم که میرفتیم بیرون حرف میزدیم ولی حاج آقا فرمودن قبل محرمیت نمیشه...
_بله به هر حال ایشونم قانونای خودشونو دارن
_بله نظرشون کاملا محترمه منتها ما توی سه جلسه قبلی تقریبا تمام حرفهای مقدماتی رو زدیم و با افکار هم آشنا شدیم
به نظرم دیگه اینجور جلسات گفتگو خیلی کمک نمیکنه دیگه لازمه بیشتر با رفتار هم آشنا بشیم...
به همین خاطر پیشنهاد من اینه که نامزدی و مخرمیت انجام بشه تا...
لعیا از هول این پیشنهاد ناگهانی به سرفه افتاد و محمدرضا از روی میز دستمالی برداشت و تعارف کرد:
حرف بدی زدم؟
من به مادرمم گفتم که امشب تلفنی این پیشنهاد رو بدن به مادرتون
به نظر شما اشکالی داره؟!
ته گلوش رو صاف کرد و فوری گفت: بله... به نظرم هنوز خیلی موضوعات هست که باید مطرح بشه یعنی من هنوز حرفام تموم نشده...
_یعنی هنوز سوالی مونده براتون؟
خب بپرسید جواب میدم
لعیا از شوک این اتفاق ذهنش خالی شده بود...
اگرچه واقعا هم سوال خاصی نمونده بود اما برای فرصت خریدن هم که شده چند موضوع رو با خودش مرور کرده بود که با این اتفاق و استرسی که بهش وارد شد کامل از ذهنش پرید...
مکثش طولانی شد و لبخند گوشه لب محمدرضا هم اضطرابش رو ببشتر میکرد
با صدای لرزان و نفس مقطعی بالاخره گفت: خب... من الان یکم تعجب کردم تمرکزم از دست رفت
ولی باز هم سوال دارم
ضمنا هنوز آمادگیش رو ندارم یکم زمان میبره تا بتونم چنین موقعیتی رو بپذیرم
محمدرضا سرش رو بلند کرد و برای اولین بار با نگاهی طولانی چهره لعیا رو از نظر گذروند: دقیقا چقدر؟!
لعیا هول تر از اون بود که منظورش رو درک کنه: چی چقدر؟
_چقدر زمان نیاز دارید؟ چون میدونم سوال و گفتگو بهانه ست...
لعیا سرش رو پایین انداخت و با گوشه چادرش مشغول بازی شد: خب... حتما شما درباره ازدواج قبلی من اطلاع دارید...
_بله متوجهم و بهتون حق میدم
بگید من باید چکار کنم تا اعتماد شما جلب بشه...
لعیا درمانده ولی صادقانه جواب داد: واقعا خودمم نمیدونم...
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
یه خبر خوب
فایل pdf رمان #غریب_آشنا (عاشقانه اربعینی خانم الف) آماده شده و داره به فروش میرسه😍
عجله کنید تحویل بگیرید👈🏻 @roshanayi
💚فایل به طور کامل و همیشگی به خودتون واگذار میشه
❌این رمان چاپ نمیشه اگر میخواید بخونید و داشته باشیدش الان آخرین فرصته❌
(تا اربعین تخفیف ۲۵ درصدی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🍃
استاد #رائفی_پور
🔴 از خریت تا حریت!!
🔹کی میگه آخر خطی؟
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
دوستان #ممکنه (ممکنه، قطعی نیست) که ما بزودی کانال قلم رو از دست بدیم بنابراین کسانی که میخوان ارتباطشون قطع نشه و اگر خانم الف داستان جدیدی شروع کردن بتونن بخونن حتما کانال ضحی رو دنبال کنن
👇🏻
💜 https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8
اما کانال قلم رو هم ترک نکنید چون رمان شعله جای دیگه ارسال نمیشه و تا پایان توی همین کانال ارسال میشه
#حسین_جان
چله گرفته ام..
که گنه کم کنم ...
حسین..
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 برعکسِ شیطان عمل کن!
#استوری
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
کعبه است حسین و کربلا هم قبله در مذهب ماقبله نما عباس است♥️'!
#منزندهامفقطبههوایمحرمت'!
•⊱-----------------🖤----------------⊰•
•••
«بأبیأنتَوأُمیآقایامامحسین-؏- ♥️! »
••
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ یا اباعبدالله! ما دیر رسیدیم، ما را تحویل بگیر ...
#استوری
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ مژده امام حسین(ع) به دوستدارانش
#محرم
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
یه خبر خوب
فایل pdf رمان #غریب_آشنا (عاشقانه اربعینی خانم الف) آماده شده و داره به فروش میرسه😍
عجله کنید تحویل بگیرید👈🏻 @roshanayi
💚فایل به طور کامل و همیشگی به خودتون واگذار میشه
❌این رمان چاپ نمیشه اگر میخواید بخونید و داشته باشیدش الان آخرین فرصته❌
(تا اربعین تخفیف ۲۵ درصدی)
دوستان #ممکنه (ممکنه، قطعی نیست) که ما بزودی کانال قلم رو از دست بدیم بنابراین کسانی که میخوان ارتباطشون قطع نشه و اگر خانم الف داستان جدیدی شروع کردن بتونن بخونن حتما کانال ضحی رو دنبال کنن
👇🏻
💜 https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8
اما کانال قلم رو هم ترک نکنید چون رمان شعله جای دیگه ارسال نمیشه و تا پایان توی همین کانال ارسال میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 برعکسِ شیطان عمل کن!
#استوری
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱ویژه #استوری
▪️بوی بهشت میوزد از کربلای تو
📌 #امام_حسین
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🍭💕
«وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ»
خدا میگہ:
میدونم چے تو دݪٺ میگذره
پس آنقدر نگران نباش!💜
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🌹⃟✨
☆دستدردست
﴿خیآلت . .﴾
☆عالمےدارددلم . .♥️!
#حسینمن🌱
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
💜🔥خواستم بگم زودتر بریم بیرون جلو بقیه زشت نباشه
تا دهن باز کردم دستش رو آورد جلو:
_هیچی نگو...
بزار یکم نگات کنم...
میدونی چند سال انتظار این لحظه رو کشیدم؟
انتظار لحظه ای که محرمم بشی و بتونم دل سیر نگات کنم؟
مثل همیشه خجالت زده سرمو انداختم پایین و چشمام رو بستم...
طاقت نگاهشو نداشتم...
انگار آتیشی بود که تمام خرمنم رو میسوزوند...
دستم رو گرفت و به لبهاش نزدیک کرد...
بوسید و روی چشمش گذاشت:
_یادت میاد اولین باری که دیدمت؟
چقدر به چشمم قشنگ اومدی...
نمیدونم چی داشتی که منو با تمام زندگیم درانداخت و عوضم کرد...
اونقد که...
#عاشقاانهههنابمذهبے❤️ #پرازنکاتاعتقادی
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
💜🔥خواستم بگم زودتر بریم بیرون جلو بقیه زشت نباشه تا دهن باز کردم دستش رو آورد جلو: _هیچی نگو... بزار
بخشی از رمان غریب آشنا، عاشقانه ی اربعینی خانم الف که به شدت جذاب و جدید بود و طرفداران زیادی داشت زمانی که توی کانال ارسال میشد
برای دریافت pdf #کامل این رمان به این آیدی پیام بدید
👇🏻
@roshanayi
این رمان چاپ نمیشه و تنها راه خوندنش خرید فایل هست که همیشه پیش خودتون میمونه