هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
❌🍃
عزیزانی که دوست دارید آثار خانم آرزه رو دنبال کنید
تو کانال اصلی نویسنده رمان ضحی و فانوسهای بیابانگرد با ویرایش جدید درحال ارساله اما؛
قراره یه اتفاق دیگه هم بیفته که خیلی منتظرش بودید
برید بزودی خبرش رو میشنوید👇🏻👇🏻😍
💜 https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8
تا که کسی دلش پی امداد میشود
راهی به سوی صحن گوهرشاد میشود
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
- برای زن عزیزم خواستگار اومده!
با شنیدن جمله ش چاقو دستم رو برید. آرش نگاهم کرد و برخلاف همیشه نگران نشد که هیچ، پوزخند زد.
- آخی! ذوق زده شدی؟! می خوای بدونی خواستگار عزیزت کی بود؟!
و خودش جواب داد:
نیما، پسر حاج یونس! دکتر هم هست! تحصیل کرده، آقا!
از خجالت لب گزیدم.
- این حرف ها چیه آقا آرش؟ من الان متاهلم، شما شوهرمید!
آرش پوزخند زد.
- نمردیم و دیدیم زن به شوهرش میگه شما!
از سر تا پام رو نگاه کرد.
- متاهل بودن از وسر و روت میباره!!!
ناخودآگاه خنده م گرفت که با غیظ گفت: بایدم بخندی! اگه اون حلقه کوفتی همیشه دستت بود، خواستگارات از سر و کول من بالا نمی رفتن!
از جا بلند شد و درحالیکه سمتم میومد، گفت: به مرتیکه ی سوسول گفتم زنم بخاطر وجود منه که جوون مونده! تا دهنت رو سرویس نکردم، بزن به چاک..
روسریم رو از سرم برداشت و....
https://eitaa.com/joinchat/1786970246C27366b3263
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
- برای زن عزیزم خواستگار اومده! با شنیدن جمله ش چاقو دستم رو برید. آرش نگاهم کرد و برخلاف همیشه نگرا
دختری که به خاطر مریضی پدرش مجبور میشه عقد یه پسر پولدار بشه...
دختری از تبار درد و غم اسیر شده در حصار پسری خشن و وحشی...
https://eitaa.com/joinchat/1786970246C27366b3263
فقط کافیه چند پارت از این رمان رو بخونی مطمئن باش عاشقش میشی 🔥🔥🔥🔥
چه کار کنیم بچه ها؟!
دو سه مورد فوری اینطوری داریم حسابم خالی...
♥️
#6063731072728760
بنام شقایق آرزه نزد بانک مهرایران
#شین_الف