💢تیم تخصصی استخدام 100💢
_میدونستی امشب ماه گرفتگی گزارش شده؟ _نه..کجا؟ کنارم نشست و آروم زد روی چشمم: اینجا... بازم که این
_من... من که گفتم... نمیخوام... بچم رو بندازم...
با زانو ضربه ای به شکمم زد که خم شدم...
صدای عربده ش تو خونه پیچید:
_تو بیجا کردی گفتی یه جوری بچم بچم میکنه اون بچه منم هست منم نمیخوامش پس باید بمیره...
اگه تو نمیتونی خودم میندازمش...
با ضربه بعدیش پهن شدم کف آشپزخونه...
ناله کردم:
_تو رو خدا من دارم میمیرم...آی خدا...
نفسم بالا نمی اومد از درد...
اما اون انگار هیچی حالیش نبود...
کمربندش رو باز کرد و افتاد به جونم تا بالاخره خسته شد...نشست کنارم...
تمام بدنم درد میکرد و آروم ناله میکردم...
سرش رو آورد کنار گوشم:
https://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#عاشقانہ_اعتقادی_ایتـــا🥀
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
#حَـنــــّٰـانـِہ•°🥀 #پارت_129♥️ دو روز خودم رو توی اتاق حبس کردم... نه جوابش رو دادم و نه بیرون ر
_من... من که گفتم... نمیخوام... بچم رو بندازم...
با زانو ضربه ای به شکمم زد که خم شدم...
صدای عربده ش تو خونه پیچید:
_تو بیجا کردی گفتی یه جوری بچم بچم میکنه اون بچه منم هست منم نمیخوامش پس باید بمیره...اگه تو نمیتونی خودم میندازمش...
با ضربه بعدیش پهن شدم کف آشپزخونه...
ناله کردم:
_تو رو خدا من دارم میمیرم...آی خدا...
نفسم بالا نمی اومد از درد...کمربندش رو باز کرد و افتاد به جونم تا بالاخره خسته شد...نشست کنارم...آروم ناله میکردم...سرش رو آورد کنار گوشم:
https://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
#عاشقانہ_اعتقادی_ایتـــا🥀 #حنانہ