eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part77 به عادت این چند روزه باز پشت در نشسته بود و ح
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 با صدای جیغ بلندی از خواب پرید خیلی طول نکشید تا به یاد بیاره تو جه موقعیتیه و صدای جیغ متعلق به چه کسی فوری از روی کاناپه پایین جست و خودش رو پشت در اتاق رسوند سراسیمه و محکم به در کوبید: لعیا؟ لعیا چی شده؟ حالت خوبه؟ درو وا کن ببینم چرا جیغ کشیدی؟! لعیا هنوز از اثر خواب بدی که دیده بود نفس نفس میزد و توان حرف زدن نداشت با بهت به خوابی که دیده بود فکر میکرد و حتی درست صدای الیاس رو نمیشنید خواب دیده بود با گریه قبر بزرگی رو با دست خودش کنده و جسدی رو توش گذاشته وقتی بند کفن جسد رو باز کرده دیده اون جسد الیاسه و حالا با فریاد و وحشت از خواب بیدار شده مغزش هراسان و درگیر ندام می پرسید تعبیر این خواب چیه؟ چرا من باید الیاس رو دفن کنم؟ اصلا این خواب صادقه یا پریشان؟ نمیتونست انکار کنه با همه این اتفاقات نگران الیاس شده! اگر بلایی سرش بیاد؟ اصلا چرا؟! چرا من باید؟!.... همون لحظه الیاس که از شدت نگرانی پشت در در حال تلف شدن بود و هیچ جوابی نمیگرفت دست از صدا کردن و در زدن گرفت و با شدت خودش رو به در کوبید بلکه بشکنه و اون رو به لعیا برسونه توی همین چند لحظه هزارجور فکر به ذهنش خطور کرده بود اگر از شدت ناراحتی و گریه بلایی سرش اومده باشه؟ اگر دیوونگی کرده باشه و بلایی سر خودش آورده باشه؟ از شدت نگرانی ضربه دوم رو چنان محکم با شونه به در وارد کرد که چفت در شکست و جدا شد و لعیا رو خشک شده روی در پیدا کرد لعیا که هنوز تو حال خودش بود با دیدن الیاس توی اون شرایط و بعد از شکستن در ناخودآگاه شروع به جیغ کشیدن کرد الیاس فوری خودش رو بهش رسوند و سعی کرد آرومش کنه: تو رو خدا آروم باش لعیا چیزی نیست من نگرانت شدم چرا جیغ کشیدی؟ لعیا بجای جواب دادن توی بغلش دست و پا میزد و با جیغ مدام میگفت: از من دور شو... برو بیرون... اونقدر که الیاس ناچار شد به زور متوسل شه تا ساکتش کنه ناچار پنجه قدرتمندش روی دهان لعیا حلقه شد اما نگاه درمانده اش به نگاه لعیا خیره موند: تو رو خدا آروم باش الان همسایه ها می ریزن اینجا! چرا به من اعتماد نداری لعنتی؟ بخدا فقط اومدم ببینم حالت خوبه یا نه... کاری به کارت ندارم... خب جیغ کشیدی ترسیدم هر چی هم در میزنم جواب نمیدی! چکار باید میکردم مجبور شدم درو بشکنم تو رو خدا آروم باش‌... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/non_valghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀