∞♥∞
هوایحسین
هوایحرم...♥️
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
∞♥∞
#هـرآیـہیـڪدرس🍃
░ رَبِّ اِنِّی لِمَا اَنْزَلْــتَ اِلَیَّ مِــنْ خَیرٍ فَقِیرٌ ░
پروردگارا من بہ هرخیری که برایم بفرستی نیازمندم 🦋🌼
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
منهماناَهلِگناهم،ڪہشدماهلِنماز
منهمانمڪہبہدستانِتوتعمیرشدم . . !(:
#حسینجانم♥️
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part109 بی حس و دل مرده مقابل آینه ایستاده بود میدونس
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part110
پشت کرد و به لعیا که معذب وسط پذیرایی ایستاده بود خیره شد:
بشین...
_ممنون راحتم
حرفاتو بزن باید برم بابا دم در منتظره...
گفته بودی چند دقیقه بیشتر طول نمی کشه درسته؟
الیاس دستهاش رو دوی سینه گره کرد و لبخند دخترکشی تحویلش داد:
آره اما خب چند دقیقه میتونه تا چند روز و چند سال هم طول بکشه
میدونی که همه اینا از دقیقه تشکیل میشن
و مقدار چند هم مشخص نیست
میتونه هرچقدر باشه...
اما لعیا در موقعیتی نبود که دلش با این رفتارها بره
کمی ترسیده بود:
منظورت چیه؟
_هیچی شوخی کردم
بشین دیگه...
ناچار نشست و به سختی آب دهانش رو فرو داد
الیاس سعی میکرد آروم و مطمئن برخورد کنه
به لیوانهای شربت توی سینی روی میز اشاره کرد:
بخور خنک شی...
لعیا کمی کلافه به میز خیره شد:
لطفا طوری تظاهر نکن که انگار هیچ مشکلی نیست
من و تو داریم جدا میشیم دلیلشم خودت بهتر میدونی!
الانم اگر اینجام فقط بخاطر اینه که تو قول دادی بعدش دست از سرم برداری و بی دردسر طلاقم بدی
حالا حرف بزن بگو واسه چی منو اینجا کشوندی که تحمل این ظاهر بی تفاوتت واقعا برام سخته!!
الیاس پوزخند تلخی زد و کمی جلو کشید:
صدات چرا میلرزه؟
از من میترسی؟!
_نه نمیترسم...
_دلم به حال خودم میسوزه که زنم ازم میترسه
_دل منم میسوزه...
خیلی قبل تر باید فکر این چیزا رو میکردی...
چرا حرفتو نمیزنی و تمومش نمیکنی؟
الیاس پلک زد تا اشکش رو مهار کنه:
به نظر خودت چه حرفی برای گفتن دارم؟
من به اندازه کافی حرف زدم و تو هم باور نکردی...
فقط میخواستم ببینمت همین...
لعیا با دیدن حال الیاس بغض کرد
دستی به صورتش کشید و از جا بلند شد:
پس من میرم...
الیاس بلافاصله مقابلش ایستاد: کجا؟
_مگه نگفتی دیگه حرفی برای گفتن نداری؟
_تو خودتم داری گریه میکنی لعیا
چرا میخوای زندگی جفتمونو خراب کنی؟
اشک لعیا جاری شد:
معلومه که گریه میکنم فکر کردی برای من راحته؟
ولی اونی که این زندگی رو خراب کرد تو بودی نه من...
_بخدا این سوء تفاهمه لعیا...
من بهت خیانت نکردم
صدای فریاد لعیا بلند شد:
_اگر خودت بودی این حرف رو از من باور میکردی؟
الیاس سرش رو روی سینه خم کرد و کلافه سر تکون داد:
خودتم میدونی شرایط من و تو فرق میکنه ولی...
صدای آیفون بلند شد و نگاه لعیا به سمتش کشیده شد اما الیاس با عجله و کمی عصبانیت گفت:
به من نگاه کن...
حتما باباته میخواد ببردت
به من نگاه کن و آخرین حرفت رو بزن
میخوای این زندگی رو خراب کنی؟!
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/non_valghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
moragheb-baasheed-be-haale-bad-aadat-nakonid.mp3
5.49M
🥀 مراقب باشید به حال بد عادت نکنید!
#حال_خوب
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
༻﷽༺
گـدای ڪـوی تـوام ، عید فطـر نزدیڪ است
بجای فطـریه یڪ " ڪـربلا " به من بده آقا
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part110 پشت کرد و به لعیا که معذب وسط پذیرایی ایستاده
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part111
_این زندگی رو تو خراب کردی نه من...
_حرف آخرت همینه؟
لعیا به سختی سر تکون داد:
آره...
حالا برو کنار بذار رد شم...
الیاس مثل تنه درختی سنگین کنار کشید و لعیا با قدمهای آهسته و افتاده ویران تر از اون از کنارش گذشت
همه چیز میرفت که تموم بشه و این برای الیاس قابل هضم نبود...
آهسته لب زد:
نمیتونم رفتنتو تحمل کنم...
بعد در یک حرکت ناگهانی چرخید و دستش دور مچ لعیا حلقه شد
لعیا هم شاید دنبال بهانه ای برای نرفتن بود اما با نگاه ترسیده ش به صورت الیاس خیره شد
الیاس هم نگاه تبدارش رو به این چشمهای ترسیده دوخت
همیشه از دیدن ترس توی این چشمها واهمه داشت اما حالا چاره ای براش نمونده بود
صدای مداوم زنگ در هم مخل اعصابش شده بود
تصمیمش رو گرفت و بی هیچ حرفی لعیا رو دنبال خودش کشوند
لعیا گیج و متحیر مقاومت میکرد و تلاش میکرد دستش رو از پنجه قوی الیاس بیرون بکشه اما موفق نمیشد
مدام میپرسید چکار میکنی ولم کن...
اما جوابی نمیگرفت
الیاس با عجله در رو باز کرد و لعیا رو با تمام سر و صدایی که میکرد از پله ها پایین برد و سوار ماشین کرد
با ریموت در کوچه پشتی رو باز کرد و بی هیچ حرفی از آپارتمان خارج شد
حالا دیگه ترس لعیا به گریه بدل شده بود:
چکار داری میکنی الیاس!
تو رو خدا اینکارو نکن بیشتر از این من و خانواده مو اذیت نکن...
اما الیاس در سکوت و با سرعت وحشتناکی فقط رانندگی میکرد
فکش از شدت خشم منقبض شده بود و رگ گردنش به راحتی دیده میشد....
صورتش از شدت هیجان خیس عرق بود و با این سکوت زجر آور ترس لعیا رو به وحشت بدل کرده بود:
نگه دار میخوام پیاده شم
بگو چی تو سرته...
دِ حرف بزن بگو چه مرگته چی از جونم میخوای؟!
پوزخندی گوشه لبهای الیاس نشست و بالاخره زبون باز کرد:
فکر میکنی میخوام چکارت کنم؟!
بدزدمت و ببرمت جایی که دست کسی بهت نرسه؟
یا کاری رو کنم که تو همون یه هفته هم میتونستم بکنم و نکردم؟
یا شایدم بعد همه این کارا مثل این عاشقای روانی بدنتو تیکه تیکه کنم و با اسید بسوزونم؟!
ها؟!
صورا برگردوند سمت صورت ترسیده لعیا و با نهایت توان حنجره ش فریاد کشید: هااااا؟!!!
صدای زنگ تلفن لعیا قطع نمیشد...
خواست جواب بده که الیاس گوشی رو از دستش کشید و خاموش کرد و زیر پا پرت کرد...
لعیا توی صندلی جمع شد و صورتش رو با دستهاش پوشوند
همین چند قطره اشک برای تبدیل اون خشم سرکش به یه غم سنگین توی سینه الیاس کافی بود
از سرعتش کم کرد...
حالا صدای ویبره گوشی خودش بلند شد اما اهمیتی نداد...
با لحنی آهسته تر که هنوز عصبی بود اما دیگه ترسناک نبود از در دلجویی وارد شد:
من نه روانی ام نه عقده ای نه فرصت طلب
نه حق خودمو گدایی میکنم نه تو رو اذیت میکنم...
به خدا راضی نیستم حتی یه قطره اشک از چشمات بریزه...
ولی چکار کنم مفت و مسلم زن و زندگیم داره از دستم میره
نمیتونم بشینم تماشا کنم!
مجبورم یه کاری بکنم!
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/non_valghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part111 _این زندگی رو تو خراب کردی نه من... _حرف آخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا