استنطاق
مسئله پوشش موضوعی نیست که همه ابعاد آن کاملاً تحلیل شده باشد. از زمانی که شهید مطهری کتاب مسئله حجاب
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در بخشی از مستند #میراث_آلبرتا3 می بینیم یکی از نخبگان مهاجر، به قرآن اعتقاد دارد و نماز می خواند و حتی نامش فاطمه است اما روسری به سر ندارد. او برای توجیه این کارش می داند که دو آیه پوشش در قرآن وجود دارد و می گوید تفسیرهای مختلفی از حجاب هست اما...
***
در پست مربوط به #آیات_پوشش به چالش فهم و تفسیر در این زمینه پرداخته شد ...
#فاطمه_محمودی
#طناز_بحری
@estentagh
گاهی باید قصص مشهور را بازخوانی کرد:
روزی از روزها یک پدر وقتی درخواست فرزندانش برای بیرون بردن پسرعزیزش از خانه را شنید، با احتیاط پسرش را امانت داد اما او را از دست داد! سالها بعد از این تجربه تلخ، دوباره برادران پسر دیگرش را می خواهند و پدر دوباره این تجربه را تکرار می کند اما این بار با توکل بر خدا از آنها میثاقی الهی اخذ می کند. در نتیجه این تدبیر او پسر دیگرش را هم از دست می دهد!! و چون میثاقی سخت گرفته بود یکی از برادران هم روی برگشت ندارد و بدین ترتیب جمعا سه پسر از بهترین پسرانش کم می شود!!!
در این روزهای سخت شیطان خیلی فرصت را غنیمت می داند تا بندگان را ناامید و ناسپاس کند و این سخن را القا کند که چرا من؟ چرا دوباره من؟
اما پدر می گوید فقط کافر است که ناامید می شود، او با توکل تدبیر کرده است پس همچنان امیدوار است و می گوید امید است خدا همه را با هم برگرداند. دیگران اینپدر منتظر را ملامت می کنند غافل از اینکه روزی می آید که همه خانواده دوباره دور هم جمع می شوند.
#لا_تیأسوا_من_روح_الله
#قصه_یوسف #سوره_یوسف
چرا تفسیر قرآن به قرآن نزد روشنفکران دینی محبوب نیست؟!
http://estentagh.blog.ir/post/105
برادران یوسف حکایت حال مؤمنین گناهکار است. در تفسیر تسنیم مباحث مفیدی در شناخت برادران یوسف و آل یعقوب وجود دارد و ما نباید این افراد را صرفاً عده ای مجرم و گناهکار بدانیم که به خانواده خود ظلم کردند بلکه باید شخصیت آنها را تحلیل کنیم. سخن حق و به دور از افراط وتفریط مفسران در مورد فرزندان یعقوب این است که آنان نه پیامبر بودند و نه کافر.(تسنیم، ج40،ص ۱۷۴). برادران نقشه علیه یوسف را گناه مىدانستند ولی حسد ايشان را در ارتكاب گناه جرأت داده و گفتند بعداً صالح می شویم ( تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ : یوسف9). گرچه این توبه به این شکل پذیرفته نیست ولی نفس این گفتار نشان می دهد سوءرفتار آنها از روی حسد بود نه کفر.
برادراندر یک سطح نبودند و برخی معتدل تر بودند و حتی برخی مفسرین معتقدند یکی از آنها پیشنهاد سوم را برای فریب دیگر برادران مطرح کرد.
تعبیر مدح گونه «ستاره» از برادران یوسف شاید به سبب حسن ختام آنها باشد(تسنیم، ج40، ص ۹۷) و شاید همانگونه که چینش ستاره ها گاهی بد و خرچنگی و گاهی خوب و سنبله ای می نماید این پیامبرزاده ها گاهی بد و گاهی خوب عمل می کردند(تسنیم، ج41، ص۳۹۷). آنجا که برادران یوسف پایشان لغزیده اخوه نامیده شدند اما وقتی سخن از اتمام نعمت است آل یعقوب نامیده شدند.(همان، ج40،ص ۱۴۸).
شیخ مفید سخن حسنبصری را نیکو شمرد که گفت برادران یوسف هم مؤمن بودند وهم حسود و دلیل ایمانشان استغفارشان است. (همان، ج40، ص ۱۷۶).
آیا واقعاً این رفتار آنها با برادرشان بخشودنی بود؟ در عفو و بخشش انبیاء به قلب گناهکار نگاه می کنند با وجود این بغض و کینه، بازهم نشان کفر در آنها نبود! و یوسف می داند که آنها نهایتاً جاهل بودند. حتی حضرت یوسف با تعبیر اذ انتم جاهلون راه عذر را به آنان تلقین کرد(تسنیم، ج41،ص ۳۳۲).
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» يعني كل ذنب عمله العبد و إن كان به عالما- فهو جاهل حين خاطر بنفسه في معصية ربه، و قد قال في ذلك تبارك و تعالى يحكي قول يوسف لإخوته «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» فنسبهم إلى الجهل لمخاطرتهم بأنفسهم في معصية الله (تفسير العياشي، ج1، ص 228)
پس: علمنظری با جهالت عملی جمع می شود(تسنیم، ج۴۱، ص۳۳۸).
آری! قصه برادران یوسف حکایت حال ماست!
اکنون بنگریم ما کدام برادر هستیم؟ او که یوسف زودتر بر او ظهور کرد؟ یا او که پیشنهادات مفید داد و گرچه در خطا شریک بود اما در پایان در جمع آنها نماند؟ یا آنها که ساکت و بی اثر ماندند؟ یا آنها که پیشنهاد کشتن یا دور انداختن او را مطرح کردند؟
#سوره_یوسف
پیراهن یوسف سه بار نشان الهی شد ولی از داستان می فهمیم هربار یک شیئی متفاوتبود چون یکبار جدا و خونین شد و بار دیگر پاره شد. اگر این تلقی از پیراهن را بپذیریم می توانیم بهتر بگوییم اجسام مقدس هم فانی هستند و جای خود را به مشابه خود می دهند. مانند ضریح ائمه که بارها تغییر کرد و مانند حرم امام حسین ع که در زمان برخی خلفای جور با خاک یکسان شد و از نو ساخته شد. از طرف دیگر در روایت می خوانیم پیراهن او بهشتی و میراث ابراهیم تا آل محمد است.
آیا بین این روایات و آیات تضاد وجود دارد؟
به نظر آیت الله جوادی بهشتی بودن کنایه از الهی بودن است. «روایات پیراهن یوسف مانند روایات نزول حجرالاسود از بهشت معنای کنایه ای دارند ومراد از بهشتی بودن این است که هرچیزی ریشه ای غیبی دارد(تسنیم، ج۴۱، ص ۳۷۱) و سه مقطع از داستان پیراهن یوسف نشان می دهد ظاهرا سه پیراهن هستند (همان، ص ۳۷۲). پس پیراهن یوسف ذاتاً در جسمانیت خود ماندگاری ندارد و مانند ضریح ائمه بارها تعویض شده است و حقیقت این پیراهن است که به ارث انبیاء می رسید.
البته باید توجه داشت در این تأویل، اولاً سخن در این نیست که یک میراث جسمانی از انبیاء و ائمه نمی تواند وجود داشته باشد بلکه فقط در برخی مواریث انبیاء مطمئنیم که جسم تغییر کرده است و این حکم کلی نیست ثانیاً منظور این نیست که حقیقت الهی بدون جسمانیت است بلکه می تواند این حقیقت در جسمی جدید تنزل پیدا کند ثالثاً اگر روایت دیگری باشد که با قرآن معارضه داشته باشد بازهم باید آن روایت را تأویل کرد یا به دیوار زد.
#سوره_یوسف
یک آیه و دو قرائت
در آیه حَتّٰى إِذَا اِسْتَيْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا (یوسف١١٠) حداقل دو قرائت وجود دارد که یکی ضمیر ظنّوا را مرسل الیهم (مردم) برمی گرداند و دیگری ضمیر را به رسل. و جالب اینجاست هر دو قرائت هم روایت و آیه در تأیید خود دارند.
علامه طباطبایی و آیت الله جوادی با قرائت دوم مخالفت می کند. علامه معتقد است: مايوس شدن رسولان از ايمان قوم خود(لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ)، پندار مردم برای دروغ (بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ) و یاری مؤمنین (وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ) در قرآن آمده است و این بهترين معناست و در روایات هم آمده است و در بعضى از روايات دارد که رسولان احتمال دادند كه نكند آن كسى كه براى ايشان وحى آورده شيطان بوده كه خود را بصورت فرشته درآورده، روايات قابل اعتمادى نيست.
اما برخی مانند مرحوم دولابی هر دو قرائت را می پذیرند. از او در کتاب مصباح الهدی ذیل بحث اضطرار به منظور تبیین قرائت دوم می می خوانیم: حتی پیامبرانی که صاحب کتاب نبودند، گفتند: وعدههای نصرتی که خدا داده است، نکند آب قاطی دارد.در اینجا اولاً فقط صبر انبیای غیراولوالعزم لبریز شده است؛ همانطور که خدا صبر اولوالعزم را برای پیامبر یادآور می شود: فَاصْبِرْ كَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ (احقاف٣٥)
و ثانیاً بر اساس روایت تفسیر عیاشی می توانیم بگوییم معنی صحیح «آب قاطی دارد» گمان علیهدریافت خودشان است نه ارسال وحی الهی؛ یعنی تمثل ملائکه خالص نبوده و شیطان بر صورت ملائکه تمثل پیدا کرده است. نتیجه این ظن گفتن جمله متی نصرالله است: مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰى يَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتىٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِيبٌ (بقره٢١٤). پس در قرائت دوم لزوماً از ظنوا انهم قد کذبوا نبایدکذب را در ظن به خدا نسبت داد بلکه رسل گمان کردند که نکند وحی را اشتباه دریافت کردند نه اینکه وحی اشتباه بوده است.
***
به طور کلی این آیه در بیان اضطرار منجربه فرج است. از یک روایت می فهمیم صبر دو درجه دارد: صبر با یقین و صبر بدون یقین و هر دو این دو نتیجه می دهند: إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ بِالصَّبْرِ مَعَ الْيَقِينِ فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَاصْبِرْ فَإِنَّ فِي الصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُ خَيْراً كَثِيراً وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْكَرْبِ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (الكافي 2- 91- 12). این دو قرائت را شاید بتوان با این دو نوع صبر منطبق کرد.
از طرف دیگر از #سوره_یوسف می فهمیم که دو نوع ناامیدی داریم: استیئاس و یأس. هر دو این واژه از یأس هستند ولی باید فرق داشته باشد. در یک آیه می خوانیم اسْتَيْأَسَ الرُّسُل (یوسف110) ولی قبلا خوانده ایم که َ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (یوسف87). شاید منظور از استیئاس فنای صبر باشد. امام رضا ع فرمود: فَعَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یجِیءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیأْس (کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 645) از طرف دیگر امام صادق ع از پیامبر نقل کردندکه عِنْدَ فَنَاءِ الصَّبْرِ يَأْتِي الْفَرَجُ ( وسائل الشيعة، ج15، ص: 264). پس فنای صبر همان یأس (از مردم ) است.
درباره متن و پیوست دعای عرفه
یک:
#دعای_عرفه با بیان قضای بی دافع و عطای بی مانع خدا شروع می شود اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطائِهِ مانِع. شهادت بسیار پرتأکید بر اینکه امکان ادای شکر نیست مگر با کمک نعمتی دیگر وتأکید بر این آیه قرآن که وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها، محور اصلی دعا را تشکیل می دهند و می توانیم بگوییم دعای عرفه دعای اعتراف به حمد و شکر به روش توحیدی است. طوری که همین معرفت هم از سوی خدا الهام می شود ونتیجه اش این است که شکر ممکن نیست! و تنها راه اقرار به توحید است.
ٌ بر این اساس الطاف خدا به انبیاء بازخوانی می شود و می گوییم فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ. در این دعا با تکرار اَنْتَ الَّذى... و سپس با گفتن اَنَا الَّذى... باز هم حمد و شکر بیان می شود و اعتراف گسترده می شود.
از این جهت می توان نام دیگر دعای عرفه را #دعای_اعتراف دانست به ویژه آنکه بدانیم معرفت توحیدی ماهیت اعتراف گونه دارد.
یکی از الطاف الهی که در دعای عرفه تبیین می شود این است که
لَمْ تُخْرِجْنى لِرَأفَتِكَ بى، وَلُطْفِكَ لى، وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ، فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْر...ِ لكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى للَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى ، الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى، وَفيهِ اَنْشَأْتَنى
آیا این توصیف شامل همه مسلمانانان عرفه خوان بعد از سیدالشهدا می شود؟ آیا خود سیدالشهداء در دولت کفر زندگی نکرد؟ با توجه به مقابله بین دولت کفر و هدایت سابقه می توانیم بگوییم شاید منظور از دولت کفر شرایط استضعاف و غلبه کفر وعدم هدایت آسان است نه لزوما حکومت مخالف. پس اگر نگوییماین بخش از دعا زمان دار و تقیه بردار است، معنی این فراز از دعا این است که هر کس که در هدایت رشد کرده باید به شکر این نعمت اعتراف کند.
***
دو:
دعای عرفه دو بخش دارد: متن اصلی دعا که به نقل از سیدالشهداء ع است و پیوست دعا که کسی از راویان ادعا نکرده که از امام است و در برخی منابع از ابن عطاءالله اسکندرانی ،عارف سده هفتم هجری، نام برده شده است.
« کفعمی دعای عرفه حضرت امام حسین(علیه السلام) را در بلدالأمین تا اینجا نقل فرموده و علاّمه مجلسی در زادالمعاد این دعای شریف را موافق روایت کفعمی ایراد نموده ولیکن سیدبن طاووس در اقبال، بعد از «یا رَبّـِ یا رَبّـِ یا رَبّـِ» این زیادتی را ذکر فرموده:
«إِلهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنایَ فَکَیْفَ لا أَکُونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی...»
اما عدم اثبات انتساب به امام وادعای برخی مبنی بر « عدم سازگاریِ لسان این دعا با ادعیه صادره و شباهت کلام با مضامین فلسفی وعرفانی» دلیل نمی شود از جملات لطیف وپرمعنای این پیوست دعا نقل نکنیم و در شرح آن نگوییم؛ به ویژه بدانیم مضمون جملات شبه فلسفه و عرفان مانند «أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ»، در دیگر ادعیه مانند دعای صباح امیرالمؤمنین ع: « یا مَنْ دَلَّ عَلى ذاتِه بِذاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مَخْلُوقاتِهِ» نقل شده است.
اهمیت توجه به این پیوست زمانی بیشتر می شود که بدانیم خدا سخنان حکیمانه غیرانبیاء و اولیاء مانند لقمان را هم برای بندگانش تجویز کرده است و شاید عالم بزرگ سید بن طاووس هم بی جهت سخن یک غیرمعصوم به سخن امام ملحق کرده است و اساسا نحوه نقل دعا در کتاب اوست که موجب این تصور در نزد مخاطبان شده است!
به هر حال روز عرفه روز همه این جملات عارفانه است. فقط باید یادمان باشد که با الهی نامه یک عارف مواجه هستیم نه با دعای امام معصوم.
@estentagh
نوح از خدا نجات پسرش را خواست و نشد ولی ابراهیم نخواست و شد!
او که در کهنسالی تازه صاحب فرزند شده بود با این صحنه مواجه شد که پسر جوانش را ذبح می کند!
نمیدانم ابراهیم چقدر به خدا شکایت کرد و آیا در خلوت گفت «تازه داده» را چرا میخواهی از من بگیری؟! اما هر چه بود (شاید آنقدر ماجرا سخت و سنگین بود که) ابراهیم فورا اقدام نکرد و این صحنه تکرار شد تا اینکه بالاخره به اسماعیل گفت من خواب می بینم که تو را ذبح می کنم. اسماعیل گفت آنچه امر شدی انجام بده ان شاء الله من صابر هستم.
فَلَمّٰا بَلَغَ مَعَهُ اَلسَّعْيَ قٰالَ يٰا بُنَيَّ إِنِّي أَرىٰ فِي اَلْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَرىٰ قٰالَ يٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِينَ (صافات١٠٢)
وقتی آن دو تسلیم شدند و در عمل هم تسلیم را نشان دادند: فَلَمّٰا أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (١٠٣)؛ آن وقت ندا آمد که رؤیا را تصدیق کردی و این بلایی آشکار بود و بعد هم خبر نجات رسید.
خدا قربانی می خواهد و ذبح عظیم هم در کربلا رخ داده است وَ فَدَيْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (١٠٧). قربانی بزرگ تر وجود ندارد. حسین پیش از مراسم قربان حجش را نیمه تمام گذاشت تا ماه بعد خودش قربانی عظیم باشد. اینجا بود که کار ابراهیم به تمامیت رسید.
ابراهیم در حرف و در عمل از فرزندش دل برید و حتی با دستان خودش صورتش را بر خاک نشاند و بعد چاقو کشید و حتی آن را بر گلو گذاشت و باز هم منصرف نشد و چاقو را روی گلو حرکت داد. اما خدا نخواست. ابراهیم و اسماعیل تسلیم بودند، نه فقط به زبان بلکهتا آستانه بریدن پیش رفتند.
ندای نجات زمان تسلیم رسید. ابراهیم از فرزندش دل کند و خدا او را دوباره هدیه داد.
هر بلازده که تلاش کرده و به نتیجه نرسیده دو راه بیشتر ندارد: راه حسین و راه اجداد حسین؛ ابراهیم و اسماعیل.
مقاومت بی فایده است! خدا هر چه بخواهد همان می شود ولی کسانی که تسلیم باشند پاداش می گیرند و اگر تسلیم نباشند پاداش نمی گیرند و خدا کار خودش را می کند.
@estentagh
المیزان- یوسف+ پاورقی ها.pdf
1.22M
چکیده نکات المیزان و تسنیم در
تفسیر سوره یوسف
به همراه پاورقی ها و یادداشتهای تکمیلی
#گروه_مطالعاتی_المیزان #سوره_یوسف
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
ظاهراً به نظر برنامه سازان #عصرجدید، #حدیث_معادن (النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ) حدیث استعدادهاست که در ابتدای عنوان بندی و در تقدیرنامه استعدادهای برتر تکرار شد. در ابتدا باید گفت هوشمندی در انتخاب این حدیث به چشم می خورد. هر چند باید بفهمیم معنا و زمینه فکری آن چیست؟
در حدیث امیرالمؤمنین ع ادامه این روایت چنین است: هر کس در دوران جاهلیت اصلی داشته در دوران اسلام هم این اصل برایش وجود دارد. در منابع اهل سنت هم از رسول الله ص در ادامه جمله می خوانیم :برترین آنها در جاهلیت برترین در اسلام است اگر تفقه بورزند.
در تفسیر ملاصدرا و علامه مجلسی معدن یعنی روح و قابلیت که عملکرد و موفقیت انسانها به آن وابسته است. در واقع در این تفسیر سعادت انسان فقط به عمل ظاهری او نیست بلکه معدن وجودی او تعیین کننده است. اصل این نگاه به تقدم شاکله بر عمل برمی گردد. پس در اینجا کلمه معادن معادل استعدادهاست و می گوید مردم بر حسب این استعدادهاست که به موفقیت می رسند و به این نتیجه می رسیم که استعداد از عمل مهم تر است. به عبارت دیگر اولاً عمل بدون استعداد موفقیت آمیز نیست ثانیاً هر کس عملش را بر حسب استعدادش انتخاب می کند.
انسان از عملش مهمتر است و به قول آقای دولابی روز قيامت اول خود فرد را مي کِشند بعد اعمالش را وزن مي کنند.
نکته مهم درباره استعداد جنبه خدادادی است انسان با خودشناسی استعدادیابی می کند و به خلقت خداداد خود پی می برد. اینجاست که در نگاه عرفانی کوشش بدون کشش به جایی نمی رسد.
اکنون باید پرسید که مخاطبین عصرجدید چقدر ماهیت حدیث معادن را درک کردند؟
@rezakarimi
تقدیم به همه #پیرزنان!
داستانی مشهور هست: می گویند پیغمبر اکرم ص با اصحاب خویش بر پیرزنى گذشت... از او پرسیدخدا را به چه دلیل شناختى #پیرزن دستش را از چرخ نخ ریسی اش برداشت و متوقف شد و گفت به این دلیل همچنانکه ان چرخ رادستى میباید که آنرا به گردش آورد چرخ عظیم جهان را نیز دستى مقتدر مى گرداند در این وقت بود که رسول اکرم فرمود #علیکم_بدین_العجائز . ***
عده ای (مانند حنبلی ها) در نفی عقل فلسفی این داستان را تفسیر کرده اند. اما حقیقت این کلام را اهل عرفان در ستایش تسلیم و عجز بیان کرده اند.
یک تفسیر از این قصه میتواند در راستای برهان حرکت و نظم باشد. ولی وقتی عرفا میگویند دینالعجائز یعنی اظهار عجز، لابد منظورشان این بوده کهروح استدلال پیرزن ابتدا بر اساس عجز چرخ بوده است.درک نظامی از ماجرای چرخ نخریسی پیرزن قياس با چرخ است:
از آن چرخه که گرداند زن پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
اما درک مولوی تمرکز بر ریشه عجز در کلمه عجائز است.
تفسیر عرفانی دین عجائز را #عبدالکریم_سروش در #شرح_مثنوی اش انکار می کند او گرچه بسیار از مولوی می گوید اما اینجا از مواردی است که با #مولوی مخالفت می کند. در حالی که این تفسیر با مواجهه رسول خدا با پیرزن منافاتی ندارد و بلکه در اسناد دینی مانند #مناجات_العارفین، تسلیم و عجز از معرفت، تنها راه معرفت است؛ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ. منظور از دین عجایز رسیدن به مقام عجز است و بین #عجز و #عجوزه از این جهت تناسب کاملی وجود دارد نه اینکه این تأویل خلاف ظاهر باشد.
#شهید_مطهری هم بیان کرده است که مولوی از حدیث دین العجائز تسلیم بودن را برداشت کرده است البته او حدیث بودن این ماجرا را مسلم نمی داند. اگر داستان آن پیرزن را نپذیریم باید گفت بازهم از این نمونه ها وجود دارد. مشهورترین پیرزن تاریخ که از راه دین عجائز به مقصود رسید #زلیخا بود. او ابتدا عشقش به یوسف متکبرانه بود و می گفت: وَ لَئنِ لَّمْ يَفْعَلْ مَا ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّغِرِينَ(یوسف32) او در ابتدا از فرمان خود و تحقیر کردن یوسف می گفت. اما در هنگام عجوزگی به عجز رسید و گفت: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبى(یوسف/53).
زن بیش از مرد مظهر ضعف (که ذاتی خلقت انسان است) است و از این جهت زن به انسانیت نزدیک تر است! بالاتر از این، پیرزن بیشتر از پیرمرد مظهر عجز است.
با هم #عجزنامه مولوی در دفتر ششم #مثنوی را بخوانیم:
عاجزی و خیره کن عجز از کجاست
عجز تو تابی از آن روز جزاست
عجزها داری تو در پیش ای لجوج
وقت شد پنهانیان را نک خروج
خرم آن کین عجز و حیرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظل دوست
هم در آخر عجز خود را او بدید
مرده شد دین عجایز را گزید
چون زلیخا یوسفش بر وی بتافت
از عجوزی در جوانی راه یافت
زندگی در مردن و در محنتست
آب حیوان در درون ظلمتست
#سوره_یوسف
۴شهریور۱۳۹۸
@estentagh
@rezakarimi
چه کسی حزب اللهی است؟
حزب اللهی اصطلاحی است که شاید بیشتر از همه بعد از انقلاب اسلامی ایران شنیده شد. حزب اللهی معنایی بیش از یک فرد مذهبی معمولی دارد. و کسی مدنظر است که مذهب در ظاهر و اعمالش آشکارتر است. اما باید بدانیم این اصطلاح قبل از هر چیز در قرآن به کار رفته است. شاید با تفسیر قرآن بهتر بتوانیم درک کنیم که جقدر گاهی از معنای این اصطلاح دور شده ایم.
لایه ظاهری حزب الله
طبق آیه قرآن حزب الله دشمن الله را دوست ندارند حتی اگر پدران یا پسران یا برادران یا خاندان آنها باشند (مجادله/22) پس شرط حزب اللهی بودن گذشتن از نزدیکترین افراد است.
در یک مثال ساده، برگزاری مراسم ازدواج برخلاف توقعات غیرشرعی خانوادگی یکی از نشانه های شناخته شده یک فرد حزب اللهی است که قابل تطبیق بر آیه قرآن هم هست. در مثال های قابل تأمل تر گذشتن پدر از تعصب فرزندی خود به دلیل مجرم بودن او نشانه دیگری از یک حزب اللهی است. این شاخص در مورد چهره های شناخته شده انقلاب اسلامی قابل بررسی است؛ آنچنانکه برخی آزمون سختی گذرانده و فرزند خود را طرد کردند و برخی همچنان مدافع فرزند خود باقی ماندند.
لایه باطنی حزب الله
اما موضوع به این مثال های شناخته شده ختم نمی شود. با تفسیر قرآن به قرآن، معنا را می توانیم عمیق تر بفهمیم. اگر معنای پدر و فرزندی و برادری را به معیار اعتقادی آن تعمیم بدهیم و بگوییم حزب اللهی خدا را بر خانواده اعتقادی خود مقدم می داند، می توانیم بگوییم شرط حزب اللهی بودن ترجیح الله بر هم حزبی هاست. حزب اللهی یعنی کسی که وابسته به هیچ حزبی نیست!
وقتی كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (مؤمنون/53) چطور باید بگوییم کل حزب یک استثنا دارد و آن حزب الله است؟ تنها راه اخذ مجوز استثنا این است که بگوییم حزب الله کل حزب است نه یکی از کل حزب!
بنی اسرائیل به 72 فرقه تفرقه پیدا کردند. این 72 فرقه در اسلام هم ظهور می کنند ولی یکی بر آنها اضافه شده است. نکته بسیار مهم این است که فرقه ناجیه چنانچه در روایت آمده است به معنی جماعات است . فرقه ناجیه هم یکی از۷۲ فرقه و در عرض آنها نیست بلکه جامع فرق و ۷۳امین فرقه است. حزب اللهی اهل جماعت است نه تفرقه! و فرقه ناجیه فرقه جامعه است. این معنا برخلاف های مثال های اولیه به عنوان شاخص شناخته حزب اللهی شده در جامعه امروز ما فهم نشده است.
حزب اللهی یعنی کسی که وابسته به هیچ حزبی نیست جز حزب خدایی که خدای همه احزاب است.
متن کامل:
http://r1001.blog.ir/1398/06/11