#قصه_خط
قصه خط👇
یکی بود یکی نبود اقایی بود بنام اقای خط
بچه ها اقای خطی چشمش خط بود دستش خط بود دهنش خط بود بدنش خط بود
بروز اقای خطی میخواست بره سرکار نمیتونست صاف سوار ماشین بشه چون خط راست بوددیگه مجبور شد یکمی خم بشه
همون موقع خودتونم خم بشید و ب بچه ها بگید خم بشن تا قشنگ مفهموم خم را یاد بگیرند و ببینند
اقای خطی خمیده شدو سوار ماشین شد وقتی رسید. محل کارش پیاده شد خواست بره اونور خیابون ک ی ماشین باسرعت بهش زد و اقای خطی حواسش نبود و تصادف کرد درحین تعریف کردن خطوط نقاشی اون را هم میکشید برای بچه ها
برای هر اموزش باید از یکسری ابزار استفاده کنید.
مثل خط راست با ایستادن بچه ها یا خطوط راست پایه میزو ...یا خمیده با خم کردن کمر بچه ها یا چیزهایی ک توی کلاس هست خیلی اتفاقای مختلف ک توی کلاس هست.
من ی پیشنهاد دارم با چسب برق انواع خطوطو کف کلاستون بچسبونید یا روی یک مقوای بزرگ بکشید و کف کلاس بذارید
چندروز ب بچه ها بگید مثلا از روی خط راست یا شکسته رد شن ک هم ب تعادلشون کمک میکنه هم یاد میگیرند.
خطها را زود یاد میگیرند
#ریاضی
#یکی_بود_یکی_نبود
قصه خط باز وبسته 🌼
بچه هااقای خطی رویادتونه که داشت میرفت ازشهر...
اقای خطی توی مسیریه چندتاخط دیدخوشحال شدفکرکرددوستاشن امابچه هااونامثل اقای خطی نبودن
اقای خطی رفت پیششون گفت شماچرااینجوری هسین(روی تخته خط بازوبسته بکشین) گفتن ماخطیم دیگه
گفت واا چجوری گفتن خط بازوبسته مثل تونیسیم
گفت خب چجوری گفتن باهمدوستیم دستامون به هم میدیم بسته میشیم هیچکس نمیتونه واردشه
دستامون با زکنیم یه راه هست تابقیه هم بیان پیشمون