{♥️🌱} #استوری . _رِفیق‌بُغض‌هرشَبَم....♥️ . [حاج‌قاسم🍃] 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

❤️#سال_جدیدرواین‌گونه‌آغازکنیم‌! #حاج_قاسم #نوروز 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

تو بخند تا سراسیمه شود بوی #بهار 🍃🌸 #نوروز #سردار_دلها #سین_هشتم #سال_نو_مبارک 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🌺🍃🌺🍃 تورا به الغوث و العجلِ دلهای پاک بیا. #سلام‌فرمانده #پیشنهاددانلود 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

•﷽• بارِ من ڪو❓ #عین_صاد🎙 #استورے 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🎥 موشن کمیک بچه کشاورزی که سردار دلها شد❤️ 🔹به مناسبت ۱ فروردین، تولد شهید حاج قاسم سلیمانی 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🎂 🔴واکنش احساسی مردم به تولد #حاج_قاسم_سلیمانی #سردارقلبم❤️ 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

سال جدیدهمه میخان برن سفر اما من آرزومه برم کربلا.... 🎤کربلایی #امین_قدیم 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🎈🎉 صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید❤ 🌟 به مناسبت سالروز تولد سردار دلها🎂 شهید #حاج_قاسم سلیمانی 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🌸یکِ،یکِ،هزاروچهارصد‌ویک‌را‌بانام‌تو‌شروع‌میکنم🌸 #حاج‌قاسم 🌸 لبخند بزن بگذار لبخندت حال تمام روزهای مرا خوب کند ... 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

#استوری . حـــول حــالــنــا بــطـــلـــبـــم ڪربــلا . . . :)❤️ #عید_نوروز #پیشنهاددانلود 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🌷 #ایام_راهیان_نور #شور #حماسی #شهدا 🍃یه آدمایی هستند توی این دنیا 🍃که چشماشون یه اقیانوس آرومه 🎤 #مهدی_رسولی 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🌺🦋 حول حالنا بطلبم کربلا #عیدنوروز 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

💢 گل‌آرایی مزار سردار دل‌ها، بمناسبت سالروز تولد ایشان 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

💠 شرمنده لطف و محبتتان آقاجان ❇️ من بدون تو میمیرم... یا صاحب الزمان 📌حضرت آیت الله #ناصری خدایا میشه کمکم کنی روز اول عیدی اشک ..... 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🎥در آخرین ساعات قرن ۱۴ و آغاز سده جدید در حرم امام رضا علیه‌السلام 🔹بیش از دومیلیون زائر در مراسم تحویل سال ۱۴۰۱ در حرم مطهر رضوی حضور داشتند. 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🌺 بغض رهبر انقلاب در هنگام سلام به محضر امام زمان (عج) در ابتدای سخنرانی نوروزی ❤️رهبر انقلاب: این سومین نوروزی است که بنده از حضور در حرم علی بین موسی الرضا(ع) محروم هستم. 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

♥️⃟🍃 ○|شیطان‌هزار‌بار‌به‌از‌بی‌نماز|○ ○|اوسجدھ‌برآدم‌و‌این‌بر‌خدا‌نکرد|○ 🎙|↫#استاد‌‌رائفی‌پور ✨|↫#تلـنگرانھ 📲|↫#پیشنهاددانلود 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

••🌸✨•• بِه‌غِیر‌ِاَشک‌ِدیده‌آبِرو‌نَدارَم! بِه‌غِیر‌اَزکَربَلا‌‌مَن‌آرِزو‌نَدارَم:) #عید‌نوروز 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

باز سلام بدیم برسه کربلا... سیدرضا نریمانی اولین سلام سال به سید الشهدا علیه السلام❤ 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

•چادر مشڪے ڪشیدے🦋 •مثل ڪعبہ بر سرتـ ...🙂 •پس به حڪم شرعـ ؛🍃♥️ •بعد از اینـ طوافتـ واجبـ استـ ...🌸 ‹🍓🖇› #چادرانہ •• ••{🌸🍋}•• 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🦋🍃 انسان با یک کلمه سقوط میکند و با یک کلمه به معراج میرود: کلمه میتواند تو را مشتاق کند مثل "دوستت دارم" تو را ویران کند مثل "از تو بیزارم" تو را تلخ کند مثل "خسته ام" تو را سبز کند مثل "خوشحالم" تو را زیبا کند مثل: "سپاسگزارم" تو را سست کند مثل. "نمیتوانم" تو را پیش ببرد مثل: "ایمان دارم" تو را خاموش کند مثل: "شانس ندارم" کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل: از همین لحظه شروع میکنم، ازهمین نقطه تغییر میکنم، ازهمین دم یک طرح نو میزنم، می توانم.. می خواهم.. میشود. 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi

🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷 🇮🇷 #رمان_رفیق #پارت23 #فاطمه_شکیبا حانان گفت: - کدوم غذاش بهتره؟ عباس شانه بالا انداخت: - نمی‌دونم. من تاحالا این‌جا نیومدم؛ ولی به بریونی‌هاش معروفه. حانان دو پرس غذا سفارش داد و روی میز خم شد: می‌خوام یکم درباره خودت بدونم. - درباره من؟ - آره. یه پیشنهاد خوب برات دارم. کارِت هم بدنیست. چند سالته؟ - بیست و پنج سال آقا. - دانشگاه هم رفتی؟ عباس تکیه داد به صندلی و آه کشید: - من فوق‌لیسانس آی‌تی دارم؛ ولی کار پیدا نمی‌شه که آقا. این آقازاده‌ها همه‌شون با پارتی کار پیدا می‌کنن، سر ماهایی که جون کندیم و نفر اول دانشگاه شدیم بی‌کلاه مونده و اومدیم مسافرکشی. - پس بچه درس‌خون هم هستی؟ - بودم آقا؛ ولی بخاطر خرج و مخارج زندگی بی‌خیالش شدم. - ازدواج کردی؟ - نه بابا. کی به یکی مثل من زن می‌ده آخه؟ - اگه کاری که می‌گم رو درست انجام بدی انقدر گیرت می‌آد که زندگیت سر و سامون بگیره. عباس محجوبانه لبخند زد: - خدا از بزرگی کمتون نکنه آقا. حالا چه کاری هست؟ و به ساعتش نگاه کرد. وقت اذان شده بود. حانان از جا بلند شد و گفت: - اگه می‌خوای بیا بریم دستامون رو بشوریم. کم‌کم غذا رو می‌آرن. بعدش برات توضیح می‌دم. عباس از خدا خواسته از جا بلند شد و رفت که تجدید وضو کند. حانان؛ اما، زود نشست پشت میز و عباس نخواست حانان را معطل بگذارد. شک می‌کرد. نشست پشت میز و گفت: - خب، نگفتین کاری که می‌خواید چیه؟ حانان با دستمال دستانش را خشک کرد و بشقابش را جلوتر کشید: - کار خاصی نیست. من فردا از ایران می‌رم؛ ولی یه آشنایی دارم، باید کار اون رو راه بندازی. تو کوچه پس کوچه‌های شهر رو خوب بلدی. می‌خوام دوستم هرجا خواست بره، تو ببری و بیاریش. نگران پولش هم نباش. امشب دو میلیون تومن برات می‌ریزم که خیالت بابت پول و اینا راحت باشه. اگه بازم خواستی به دوستم بگو، برات می‌ریزه. عباس که چشمش از بزرگی مبلغ گرد شده بود، با ذوقی آشکار گفت: - دو میلیون آقا؟ من تاحالا دو میلیون تومن یه جا ندیدم توی زندگیم! حانان که مطمئن شده بود عباس حاضر است برای پول هرکاری بکند، لبخند زد: - اگه درست کار کنی بیشتر از اینم گیرت می‌آد. یادمه گفتی مادرت مریضه، آره؟ عباس با تاسف سر تکان داد: - آره... خرج و مخارج خواهر و برادرای کوچیک‌ترم هم روی دوش منه. دوست دارم یه کاری گیر بیارم که بیشتر پول ازش دربیاد... حالا این دوستتون رو باید کجا ببرم و بیارم؟ #ادامه_دارد 🇮🇷 🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷🔍🇮🇷 🌸⃟🕊🍃🐣჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi