eitaa logo
مَذهَبیون🏴
1.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
874 ویدیو
52 فایل
✨️﷽✨️ ✨اَلحَمدُ لِلِّهِ کَما هُوَ اَهلُه حضور شما باعث افتخار ماست😍 رفیق، شیطون واسه بچه مذهبی ها بیشتر دام پهن میکنه!🕳 اون خودش یه بچه مذهبی بود که،عاقبت به شَرشد..!😈
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایران عزیزم دوستت داریم ♥️🇮🇷
hossein.haghighi.salam.be.ayande(320).mp3
8.1M
🇮🇷🌺🍃 🌺 ❇️ نوآهنگ| سلام به آینده 🍃❤️ اول چلچلی ایرانه 🍃🧡کی‌میگه صورت‌ما پیر شده؟ 🍃💙 بعدِ انقلابِ مردم، تازه 🍃💜 گربۀ نقشۀ ما «شیر» شده 🎙 حسین حقیقی 🇮🇷 🇮🇷
43.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر رخش منوّره؛ از همه‌ی سرا، سره؛ الله‌اکبر خود خود پیغمبره؛ الله‌اکبر چقدر شبیه حیدره؛ الله‌اکبر محمود_کریمی🎙 (ع)🌺 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔴 دقت کنید که احتمالا امشب یا فردا یا دو سه روز دیگه یه ضربه بزرگ به اعصاب مردم از طرف جریان غربگرا وارد خواهد شد. دلیلش هم انتقام از مردمی هست که امروز در راهپیمایی شرکت کردند. 💢 حالا یا قیمت های دلار و طلا خیلی شدید میره بالا یا قیمت خودرو و یا هر چیزی که بتونه اعصاب مردم رو خراب کنه. خلاصه این رو هم گفته باشم که کسی سورپرایز نشه. ‌🔷@IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
GOSH_BE_FARMAN - Haj Abozar Rohi.mp3
14.56M
ضربان قلب من یاابن الحسن❤ یا ایها العزیز ای واسم همه چیز من تا تو رو نبینم ازت دست بر نمیدارم💔 ای مهربون تر از پدر و مادرم دوست دارم🍃 گوش به فرمانم فرمانده🤚🏻 😍سلام_فرمانده۴ .
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. رمــان جدید😍 💜اسم رمان؛ 💚نویسنده؛ فاطمہ امیرے 💙چند قسمت؛ ۱۹۲ قسمت با ما همـــراه باشیـــــن 😊👇 https://eitaa.com/joinchat/2920808762Cd9ef399ea0
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱ رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره‌ای به تصویر خود در آیینه انداخت با احساس زیبایی چند برابر خود لبخندی زد شال مشکی را سرش کرد و چتری هایش را مرتب کرد...باشنیدن صدای در اتاق خودش را برای یک جروبحث دوباره با مادرش آماده کرد... زود کیفش را برداشت و به طرف درخروجی خانه رفت «مهلا خانم» نگاهی به دخترکش کرد ــ کجا میری مهیا ــ بیرون ــ گفتم کجا مهیا کتونی هایش پا کرد نگاهی به مادرش انداخت _گفتم که بیرون مهلا خانم تا خواست با اون بحثی کند با شنیدن صدای سرفه های همسرش بیخیال شد مهیا هم از فرصت استفاده کرد و از پله ها تند تند پایین آمد در خانه را بست که با دیدن پسر همسایه (ای بابایی) گفت... نگاهی به آن انداخت...پسر سبزه ای که همیشه دکمه اخر پیراهنش بسته است و ریشو هم هست نمیدانست چرا اصلا احساس خوبی به این پسره ندارد با عبور ماشین پسر همسایه از کنارش به خودش آمد 💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 ೋنویسنده فاطمه امیریღೋ