eitaa logo
مَذهَبیون🏴
2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
779 ویدیو
52 فایل
✨️﷽✨️ ✨اَلحَمدُ لِلِّهِ کَما هُوَ اَهلُه حضور شما باعث افتخار ماست😍 رفیق، شیطون واسه بچه مذهبی ها بیشتر دام پهن میکنه!🕳 اون خودش یه بچه مذهبی بود که،عاقبت به شَرشد..!😈
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام شبتون بخیر😍✋ خواستم بگم که🙂 ✍ رُمان 🥰 هنوز تموم نشده ولی فقط چندتا قسمت آخرش مونده🥺 توی کانال قرار بدم یا خودتون حدس میزنین چی میشه😅🙊؟؟ اینجا بهم بگو☺️👇 @Zahrasadat133 .
💗💗 قسمت154 انتظار پاسخ نداشتم همین که میفهمیدم پیاممو میخونه برام کافی بود صبح زود از خونه زدم بیرون رفتم سمت دفتر حاج اکبر دوست علی از علی شنیده بودم که حاج اکبر دفتر حج زیارت داره یه بارم با هم رفته بودیم اونجا بعد از رسیدن از پله های دفتر بالا رفتم جمعیت زیادی اومده بودن انگار همه اشون میخواستن راهی سرزمین عشق بشن. کمی به اطرافم نگاه کردم بلاخره حاج اکبر و پیدا کردم و نزدیکش رفتم _سلام (حاج اکبر با دیدنم شوکه شده بود ) حاج اکبر: سلام ، واسه سید اتفاقی افتاده؟ _نه حاج اقا ،علی برگشته حاج اکبرلبخندی زد : خوب پس پرواز نکرده ... _ولی اصلا حالش خوب نیست حاج اکبر: چرا ؟ _به خاطر ترکش های که خورده قطع نخاع شده و حین جراحی تارای صوتیش هم آسیب دیده حاج اکبر: یا حضرت زینب... الان چه کاری از دست من بر میاد ؟ _ مزاحمتون شدم ،اسم منو علی رو هم بنویسین برای اربعین ،مطمئنم با رفتن به کربلا حالش بهتر میشه ... حاج اکبر: چشم حتما... راستی میتونم علی رو ببینم؟ _به نظرم فعلا کسی نره عیادتش بهتره ،چون هنوز حال روحیش بهتر نشده حاج اکبر : باشه چشم پاسپورتها رو از داخل کیفم بیرون آوردم : بفرمایید اینم پاسپورت من و علی ، اگه کاری ندارین من رفع زحمت کنم حاج آقا : اختیار دارین ،،حتما زمان رفتن و به شما خبر میدم _ خیلی ممنون خدا خیرتون بده ،به خانواده سلام برسونین حاج آقا : چشم حتما
💗💗 قسمت155 از دفتر خارج شدم و یه دربست گرفتم رفتم سمت خونه داخل کوچه که شدیم نگاهم به یه موتوری افتاد که دم در خونمون ایستاده بود بعد از رسیدن کرایه رو حساب کردمو از ماشین پیاده شدم به سمت موتور سوار رفتم _سلام ،ببخشید باکسی کاری داشتید؟ سلام ،احضاریه آوردم ولی کسی خونه نیست؟ _احضاریه؟احضاریه چی؟ فک کنم واسه طلاقه! اینقدر شوکه شدم که خندم گرفت: ببخشید فکر کنم اشتباه اومدین ،اینجا کسی قرار نیست جدا بشه؟ ببخشید مگه اینجا منزل خانم آیه هدایتی نیست؟ (با شنیدن اسمم ،انگار ضربان قلبم برای چند ثانیه ایستاد) _بله &:میشناسین؟ _بله خودم هستم موتور سوار با تعجب نگاهم میکرد : اگه میشه اینجا رو امضا بزنید و احضاریه رو تحویلتون بدم دستام خشک شده بود به هر جون کندنی بود خودکار و به دستم گرفتم و امضا زدم احضاریه رو گرفتم وارد حیاط خونه شدم به سختی خودمو به تخت نزدیک حوض رسوندم و روی تخت نشستم جرأت باز کردن نامه رو نداشتم در حیاط باز شد و مامان وارد حیاط شد نزدیکم شد و به صورت رنگ پریده ام نگاه میکرد با دیدن نامه داخل دستم نامه رو برداشت و بازش کرد ولی با خوندن نامه چیزی نگفت انگار منتظر این نامه بود ... اصلا چرا هیچ کس این چند روزی حرفی از علی نزدانگار همه منتظر این نامه بودن انگار همه منتظر ویرانی زندگیم بودن .... چه راحت تصمیم گرفتن برای من .... چه راحت بریدن و دوختن... چه راحت سیاه بخت شدم ...
فقط این😅🙈 چشم چشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣 من‌فراموشت‌نکردم! فقط‌گاهی‌ازکثرت‌گناه خجالت‌میکشم.. صدات‌بزنم‌:)💔 💚💛✨ ╰➤@eta_mazhabiun
603deb6420aa3fcb2d5bf8e6_4616270151545165946.mp3
5.6M
ان شاءالله میام سمت حرم...💔 آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🏴 ╰➤@eta_mazhabiun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسمش، عشقش، ختمش صلوات و به شهادت بود! 🎙خاطره خواهر شهید محسن حججی ره: (محسن) صلوات خیلی دوست داشت؛ پشت ماشینش «صلوات» نوشته بود؛ اسمش توی تلگرام «صلوات» بود! 📚سربلند، ص ۵۱. 🎙خاطره دوست شهید حججی ره: انگار با همین نذر و چلّه ها زنده بود؛ از خودش شنیدم که دانشگاه را هم به زور همین «چلّه بستن ها» قبول شده؛ ختم های «صلوات» و زیارت عاشورا! 📚سربلند، ص ۱۱۴. 📚سربلند: روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی. 🌹نکته: یکی از اهل معنای شهر یزد درباره شهید محسن حججی ره فرموده‌اند: روح بزرگی دارد و جایگاهش بسیار عالیست! 💐در سالروز شهید محسن حججی رضوان الله علیه به روح ملکوتی و با کرامت ایشان و شهدای مدافع حرم صلواتی هدیه بفرمائید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی به امید تو السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 🟢 روز چله 😍 هدیه به شهید مرتضی اسلامی🌹 ▫️خواندن یک مرتبه زیارت عاشورا و دعای ناد علی ▫️ فرستادن صلوات و ذکر استغفار به تعداد توان (استغفرالله ربی و اتوب و الیه) برای آرامش و عاقبت بخیری همدیگه دعای خیر کنیم🌹 ╰➤@eta_mazhabiun
. شادی روح شهید و بفرستیم؟🥺 📸عکس باز شود📲 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗💗 قسمت156 بدون هیچ حرفی نامه رو از دست مامان گرفتم و به سمت اتاقم رفتم ای کاش میشد فریاد کشید ای کاش میشد ناله زد ای کاش میشد به بی وفایی دنیا زجه زد ای کاش میشد گریه کرد ولی انگار اشکهام هم به من رحم نمیکنن و نمیبارن واسه دل خسته ام دلم میخواست با علی صحبت کنم اما درباره چی صحبت کنم وقتی کسی دلش به بودن در کنارت نیست باز حرفی نمیمونه برای توضیح.... ولی حرفها توی دلم مونده بود باید گفته میشد گوشیمو برداشتم شروع کردم به نوشتن : سلام آقا سید ... سلام بیمعرفت... سلام رفیق نیمه راه ... چقدر خوب ثابت کردی خودت رو به من ... چقدر راحت گذشتی از عشقمون .. چقدر راحت عهد شکستی آقا سید ... مگه نگفته بودی از چیزهایی که دوست نداری بنویس مگه تو حرم امام رضا قول ندادیم که با هم بمونیم تا آخرش .. چقدر راحت زیر قولت زدی آقا سید .... الان آروم شدی؟ ولی من آروم نیستم ! من شکستم ! تو تمام آرزوهای من بودی .. با آرزوهام چیکار کردی ؟ مگه نگفتی با هم همراه بشیم، همراه حضرت زینب ،پس چرا رفیق نیمه راه شدی، جواب بی بی رو چی میخوای بدی؟ من که سپرده بودمت دست بی بی... تو منو دست کی سپردی که اینجور بی وفا شدی،پیام رو واسش فرستادم و صدای گریه هام بلند شد...
💗💗 قسمت 157 در اتاق باز شد و مامان وارد اتاقم شد نزدیکم شد و بغلم کرد _شما خبر داشتین مگه نه؟ خبر داشتین و چیزی نگفتی؟ مامان: الهی قربونت برم ،خوده آقا سید اینو میخواست ،گفت آیه آینده اش بامن تباه میشه ، گفت من نمیتونم آیه رو خوشبخت کنم ،گفت بلاخره یه روزی با این وضعیتی که من دارم خسته میشه _چه طور تونستین جای من تصمیم بگیرین برای زندگیم گریه میکردمو فریاد میکشیدم نمیبخشمتون ،،نمیبخشمتون نمیبخشمتون ... اینقدر گریه کردم که مامان مجبور شد یه مسکن و قرص خواب آور به من بده نفهمیدم چند ساعتی خواب بودم وقتی چشمامو که باز کردم همه جا تاریک بود ای کاش هیچ وقت بیدار نمیشدم با باز شدن در اتاق چشمامو بستم ،دلم نمیخواست با کسی صحبت کنم از بوی عطر پیراهنش متوجه شدم که امیر بود بعد از چند دقیقه در بسته شد صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم بلند شدمو گوشیمو از روی میز کنار تخت برداشتم نگاه کردم حاج اکبر بود به حاج اکبر چی باید میگفتم،جوابش رو ندادم چند دقیقه بعد صدای پیامک گوشیمو شنیدم نگاه کردم حاج اکبر پیام داده بود تاریخ رفتن به کربلا رو فرستاده بود دقیقا پنج روز دیگه چشمم به احضاریه افتاد نامه رو باز کردم و تاریخش رو نگاه کردم دقیقا چهار روز دیگه گوشیمو خاموش کردمو انداختم گوشه تخت . آهی کشیدمو روی تخت دراز کشیدم...
💗 💗 قسمت 158 وقتی منتظری ،زمان هر ثانیه یک ساعت میگذره ولی حالا که انتظار به پایان رسید زمان هر ساعت یه ثانیه میگذره روزها سپری شدند و سه روز مثل باد گذشت و فردا روز ویرانی بود ویرانی دلم... توی حیاط روی تخت نشسته بودمو به آسمان بی ستاره نگاه میکردم انگار ماه هم امشب تنها شده بود بعد چند دقیقه امیر هم به سمتم آمد و روبه روی تختم روی تخت دراز کشید سکوت کرده بود تو تاریکی شب اشکایی که از گوشه چشمش سرازیر میشد دیده میشد... _اشک ریختن های تو درد منو دوا میکنه؟ قلبمو آروم میکنه؟ زندگیمو برمیگردونه؟ امیر: شرمنده ام آیه ؟ شرمنده ام ! منم مخالف این کارم ،چون تو رو میشناسم ،چون از عشقت خبر دارم ... _تو برادرمی و از عشقم حرف میزنی ،علی که شوهرمه چرا این تصمیمو گرفت؟ امیر: شاید اونم از عشقت خبر داره و نمیخواد اذیت بشی لبخند بی جونی زدمو بلند شدم که به سمت خونه برم که امیر گفت: آیه صبح خودم میبرمت چیزی نگفتم و وارد خونه شدم مامان و بابا داخل پذیرایی نشسته بودن از چهره اشون مشخص بود که حال اونها هم خوب نیست به سمت آشپز خونه رفتم و یه لیوان آب با یه قرص خواب برداشتم و به سمتم اتاقم رفتم چون میدونستم امشب بی خوابی میزنه به سرم با خوردن قرص چند دقیقه ای نگذشت که خوابم برد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانت وقت بزار... 🎙حجت الاسلام عالی 👌کوتاه و شنیدنی ╰➤@eta_mazhabiun
هدایت شده از  مَذهَبیون🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_کاشکی_اربعین_با_دست_ساقی_محمد_فصولی.mp3
8M
🔳 احساسی 🍃کاشْکی اَربَعینْ با دَسْتِ ساقی 🍃مهمونَمْ کُنی چایِ عَراقی 🎙 👌بسیار دلنشین ╰➤@eta_mazhabiun
الهی به امید تو السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 🟢 روز چله 😍 هدیه به شهیداحسان حدائق 🌹 ▫️خواندن یک مرتبه زیارت عاشورا و دعای ناد علی ▫️ فرستادن صلوات و ذکر استغفار به تعداد توان (استغفرالله ربی و اتوب و الیه) برای آرامش و عاقبت بخیری همدیگه دعای خیر کنیم🌹 ╰➤@eta_mazhabiun