.
#حكايت
حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری نقل كرده است:
حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان، دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
وقتى روضهاش تمام مىشود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
نقل میکند:
عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم.
برف سنگينى مىآمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مىآيد.
حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
آن آقا كه پشت سر من مىآمد، خودش را به من رساند و گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
گفتم:
«سلام عليكم» .
گفت:
«مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
گفتم:
«بفرماييد».
گفت:
«آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
گفتم:
«بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
آن آقا گفتند:
«و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
گفتم:
«بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:
«آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
گفتم:
بله سعى كرد كه از بين ببرد».
گفت:
«گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
گفتم:
من در تاريخ خواندهام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
گفت:
«چطور!؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه میشود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
✔️آقا سید میگوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مىكردم.
🔆 گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
گفتم:
«البته اين قضيه يك جوابى دارد».
گفتند:
«چى هست؟»
گفتم:
«روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را و... خدا هم اجازه داد كه اسب بر بدن مبارکشان برود.
اما در جريان متوكل، با خود سیدالشهدا كار نداشتند، اينها مىخواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
و نظر خدا و خواست امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن #آثارآن_فداكاری نبود، از اول، هم خدا میخواست و هم خود حضرت مىخواستند كه #آثارشان محفوظ بماند تا به اين وسيله #مردم_هدایت_شوند و مقرّب به خدا شوند».
آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
آقا سید مصطفی میگوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى در برفها غير از همين مسيرى كه من آمدهام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان عج بودهاند)
📚دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
#اعتدال 👇👇
«ایتا»، «تلگرام» و «سروش»
ا👈 @etedalhamrah
#انتشار با حذف يا تغيير لينك #آزاد
.
#حكايت
حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری نقل كرده است:
حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان، دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
وقتى روضهاش تمام مىشود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
نقل میکند:
عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم.
برف سنگينى مىآمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مىآيد.
حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
آن آقا كه پشت سر من مىآمد، خودش را به من رساند و گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
گفتم:
«سلام عليكم» .
گفت:
«مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
گفتم:
«بفرماييد».
گفت:
«آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
گفتم:
«بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
آن آقا گفتند:
«و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
گفتم:
«بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:
«آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
گفتم:
بله سعى كرد كه از بين ببرد».
گفت:
«گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
گفتم:
من در تاريخ خواندهام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
گفت:
«چطور!؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه میشود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
✔️آقا سید میگوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مىكردم.
🔆 گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
گفتم:
«البته اين قضيه يك جوابى دارد».
گفتند:
«چى هست؟»
گفتم:
«روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را و... خدا هم اجازه داد كه اسب بر بدن مبارکشان برود.
اما در جريان متوكل، با خود سیدالشهدا كار نداشتند، اينها مىخواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
و نظر خدا و خواست امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن #آثارآن_فداكاری نبود، از اول، هم خدا میخواست و هم خود حضرت مىخواستند كه #آثارشان محفوظ بماند تا به اين وسيله #مردم_هدایت_شوند و مقرّب به خدا شوند».
آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
آقا سید مصطفی میگوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى در برفها غير از همين مسيرى كه من آمدهام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان عج بودهاند)
📚دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
#اعتدال 👇👇
«ایتا»، «تلگرام» و «سروش»
ا👈 @etedalhamrah
#انتشار با حذف يا تغيير لينك #آزاد
.