eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
133 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
765 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. اثری كه روی شانه دختر كعب - كه به نام پسرش عماره، او را «» می‌خواندند - باقی مانده بود، اثری كه از یك جراحت بزرگی در گذشته حكایت می‌كرد. زنان، بالاخص دختران و زنان جوانی كه عصر رسول خدا را درك نكرده بودند یا در آن وقت كوچك بودند، وقتی كه احیانا متوجه گودی سرشانه نسیبه می‌شدند، با كنجكاوی زیادی از او ماجرای هولناكی را كه منجر به زخم شانه‌اش شده بود می‌پرسیدند. همه میل داشتند داستان حیرت انگیز نسیبه را در صحنه «احد» از زبان خودش بشنوند. نسیبه هیچ فكر نمی‌كرد كه در صحنه احد با شوهر و دو فرزندش دوش به دوش یكدیگر بجنگند و از رسول خدا دفاع كنند. او فقط مشك آبی را به دوش كشیده بود، برای آنكه در میدان جنگ به مجروحین آب برساند. مقداری هم پارچه تهیه كرده و همراه آورده بود تا زخم‌های مجروحین را ببندد. او بیش از این دو كار، در آن روز، برای خود پیش بینی نمی‌كرد. مسلمانان در آغاز مبارزه، با آنكه از لحاظ عدد، زیاد نبودند و تجهیزات كافی هم نداشتند، شكست عظیمی به دشمن وارد كردند. و دشمن پا به فرار گذاشت، ولی طولی نكشید، در اثر غفلت یك عده از نگهبانانِ تل «عینین»، دشمن از پشت سر شبیخون زد و وضع عوض شد و عده زیادی از مسلمانان از دور رسول اكرم پراكنده شدند. نسیبه، همینكه وضع را به این نحو دید، مشك آب را به زمین گذاشت و شمشیر به دست گرفت. گاهی از شمشیر استفاده می‌كرد و گاهی از تیر و كمان. سپر مردی را كه فرار می‌كرد نیز برداشت و مورد استفاده قرار داد. یك وقت متوجه شد كه یكی از سپاهیان دشمن فریاد می‌كشد: «خود محمد كجاست؟ خود محمد كجاست؟» نسیبه فوراً خود را به او رساند و چندین ضربت بر او وارد كرد، اما چون آن مرد دو زره روی هم پوشیده بود ضربات نسیبه چندان در او تأثیر نكرد، ولی آن مرد ضربت محكمی روی شانه بی‌دفاع (بدون زره) نسیبه زد كه تا یك سال مداوا می‌كرد. رسول خدا همینكه متوجه شد خون از شانه نسیبه فوران می‌كند، یكی از پسران نسیبه را صدا زد و فرمود: زود زخم مادرت را ببند. او زخم مادر را بست و باز هم نسیبه مشغول كارزار شد. در این بین نسیبه متوجه شد یكی از پسرانش زخم برداشته، فوراً پارچه‌هایی كه به شكل نوار برای بستن زخم مجروحین با خود آورده بود درآورد و زخم پسرش را بست. رسول اكرم تماشا می‌كرد و از مشاهده شهامت این زن لبخندی در چهره داشت. همینكه نسیبه زخم فرزند را بست به او گفت: فرزندم زود حركت كن و مهیای جنگیدن باش. هنوز این سخن به دهان نسیبه بود كه رسول اكرم شخصی را به نسیبه نشان داد و فرمود: او پسرت را زد. نسیبه مثل شیر غضبناك به آن مرد حمله برد و شمشیری به ساق پای او نواخت كه به روی زمین افتاد. رسول اكرم فرمود: خوب انتقام گرفتی. خدا را شكر كه به تو ظفر بخشید و چشم تو را روشن ساخت. آن روز (روز اُحُد) عده‌ای از مسلمانان شهید شدند و عده‌ای مجروح. نسیبه جراحات بسیاری برداشته بود كه امید زیادی به زنده ماندنش نمی‌رفت. بعد از واقعه احد، رسول اكرم برای اطمینان از وضع دشمن، بلافاصله دستور داد به طرف «حمراء الاسد» حركت كنند. ستون لشكر حركت كرد. نسیبه نیز خواست با همان حال حركت كند، ولی زخم‌های سنگین اجازه حركت به او نداد و... همینكه رسول اكرم از «حمراء الاسد» برگشت، هنوز داخل خانه خود نشده بود كه شخصی را برای احوالپرسی نسیبه فرستاد. خبر سلامتی او را دادند. رسول خدا از این خبر خوشحال و مسرور شد. 📚 مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۸، ص۳۱۴ ا https://b2n.ir/x41940 از 👇 📚 شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۵۶۸، از 👇 📚 مغازی واقدی ❣️لطفاً ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاکمان 🤲 دعابفرمایید 🤲 اینجا 👇 ا https://t.me/etedal_naghd 👈@etedalhamrah با حذف یا تغییر لینک