فاطمه از حال رفته،شاید هم از این دنیا
اشک علی به صورتش میچکد،شاید هم خون جگر؛
علی حالا تمام وجودش از داغ دوری فاطمه میلرزد!
سرتا پا التماس:
«کَــلِّـمینی یا فاطمه!
فاطمه! با من حرف بزن!»
فاطمه اما به قدر چشم بازکردنی توان در جسم خسته اش و به قدر یا علی گفتنی نفس در سینه خسته اش نمانده.
«آرامش خانه ام با من حرف بزن!»
علی این بار تمام تنهایی اش را به رخ فاطمه میکشد:
«فاطمه منم علی!»
فاطمه چشمهایش را باز کرد
تا ندای امام زمانش بی جواب نمانَد!
حالا من و تو، اینجا،این سر سرنوشت، ایستاده ایم
صدای وارث علی را میشنویم یا نه؟
چشم باز میکنیم یا نه؟
اگر نه
پس ما را با فاطمه کاری نیست...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها