🗿«استعفای نامحسوس» یا «استعفای خاموش»
حرفی از ترک کار یا شل گرفتن آن نمیزنند بلکه در عمل نشان می دهند که عِرق و تعلقی به اداره خود ندارند. انگیزه و انرژی کار کردن ندارند، کیفیت و بازدهیشان پایین است، تا جایی که راه داشته باشد و کسی گوششان را نپیچاند، از وظایف و مسئولیتهای شغلی خود کناره میگیرند یا آنها را به تعویق میاندازند، در جلسات و مسائل اداره مشارکت و دخالت ندارند، نه دغدغهای برای پیشرفت سازمان دارند و نه اعتراضی برای تغییر، کاملا بیتفاوت و ساکت.
▪️از دید اداره، استعفای نامحسوس، مطلقا محکوم است. اما از دید عرف، کار اینها همیشه محکوم نیست. چون همیشه از سر تنبلی و بیمسئولیتی نیست! بلکه گاهی به این دلیل است که در اداره نادیده گرفته شدهاند، در جایی که کله گنده های شرکت کار خودشان را میکنند، آنها احساس بیتأثیری یا عدم قدردانی به آنها دست داده. یا شاید در وضعیت بدتر، نارضایتی از محیط کار، حقوق یا سیاستهای شرکت و احساس ستم، باعث پدیده استعفای نامحسوس شود. طرف آنقدر فرسوده است که نه حوصله جنگیدن دارد نه قدرت رفتن.
➖در هر صورت، از نظر اخلاق حرفهای، استعفای نامحسوس به هیچ وجه اخلاقی نیست و وظیفه هر دو طرف است که به آن خاتمه دهند. اخلاق حرفهای حکم میکند که یا مشکل را حل کنند، یا با صداقت رابطه کاری را تمام کنند.
☑️چاره چیست؟ (مشابه سکانس آبان): گفتوگوی صادقانه و قاطعانه و خالصانه، تعیین انتظارات، تعیین مهلت برای تغییر و تحول
#اخلاق_حرفهای
کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین)
@ethicscafe
👩🦰 دختران آگاه ساکت
بخش قابل توجهی از دختران جوان ایران زمین،_ مشخصا دهه هشتادی ها_در ظاهر ساده و ساکت (و گاهی کودن و شوت)، ولی در باطن، انباشته از آگاهیهای تلنبارشده اند. همه چیز را میفهمند، ولی انگار هیچ نمیفهمند!
دلیل این وضعیت چیست؟ چرا آنها اینچنین متناقضنما عمل میکنند؟
▪️ممکن است یک فرضیه این باشد که آنها به دلیل دسترسی به اطلاعات و هوش بالا، به بلوغ فکری رسیدهاند اما یک من قوی ندارند و به بلوغ روانی نرسیدهاند.
▪️فرضیه دیگر اینکه سکوت مرموز آنها، تحمیلی و انتخابی باشد. چرا؟ چون فهمیدنِ زیاد، دردناک است و آنها را با سختیهای بزرگسالی مواجه میکند. پس ترجیح میدهند وانمود کنند که متوجه نمیشوند تا از فشار روانی رها شوند. یا گاهی اگر بخواهند بر اساس فهم خود پیش بروند، وجود و موجودیتشان به خطر میافتد. در چنین فضایی، «نفهمیدن» یک مکانیسم دفاعی میشود.
▪️انتخابی بودن نقش «سادهلوح ساکت»، یک تبیین دیگر میتواند داشته باشد و آن عبارتست از شکاف بین دانستن و توانستن؛ آنها میفهمند که چه میخواهند، ولی میبینند که جامعه یا خانواده به آنها اجازه عمل نمیدهد. این ناتوانی در تغییر وضعیت، منجر میشود به نوعی دلزدگی و انفعال؛ انگار که نمیفهمند تا مجبور نباشند کاری کنند. (همهچیزدانِ ناتوان). به این وضعیت، آگاهی معوق (Deferred Awareness) هم میتوان گفت؛ یعنی فرد به سطحی از شناخت میرسد، ولی به دلایل بیرونی یا درونی، نمیتواند بر اساس آن عمل کند.
نتیجهاش میشود دوگانگی شخصیتی؛ بیرون آرام و بیخیال، درون طوفانی از سوالات بیپاسخ. نتیجهاش میشود فرار از واقعیت؛ پناه بردن به دنیای مجازی، رؤیاهای دور و دراز، یا حتی پذیرش ظاهریِ شرایط، فقط برای این که از فشارِ دانستنِ بیفایده رها شوند. نتیجهاش میشود افسردگی و انزوا یا عصیانِ ناگهانی.
➖آیا آگاهی بدون دانایی، آیا دانستن بدون توانستن فضیلت است؟
اگر نه، آیا مسئولیت اخلاقی ما آن نیست که کمک کنیم آگاهی و عمل دختران جوان ما آشتی کنند تا «خودمختاری عقلانی» شان نقض نشود؟
_______________
کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین)
@ethicscafe
🔸 درس اخلاق
فرصت بسیار مناسبی است استفاده از مباحث اخلاقی آیت الله العظمی کریمی جهرمی، در کلاس اخلاق که چهارشنبه هر هفته ساعت ۹ صبح در دفتر معظم له واقع در خیابان ۱۹ دی، کوی ۱۷، پلاک ۱۵ برگزار می گردد.
@ethicscafe
امروز روز جهانی کارگر است.
معنای کلی «کارگر»، - یعنی کسی که کار می کند و بیکار نیست- منظور نیست، بلکه اصطلاحا شغل کسی است که برای شخصی (غیر از دولت) کار می کند.
«کارگری» در بیشتر جوامع، جزء مشاغل سطح پایین به شمار می روند. دلیلش هم روشن است؛ در بیشتر جوامع تاریخی، نظام طبقاتی بر اساس داشتن قدرت، ثروت و دانش تقسیم شده و می شود. لذا کارگری که هیچکدام از اینها را نداشته، اغلب در زیر لایههای این هرم قرار می گرفته اند.
در این یادداشت، به یکی از توابع زیر هرم قدرت قرار داشتن اشاره می کنم یعنی «عدم حق تصمیمگیری»؛ کارگر، کسی است که دستور می گیرد وحق تصمیم گیری ندارد بلکه گاهی حق اظهارنظر هم ندارد. آیا این موضوع، طبیعی است یا غیراخلاقی؟
بگذارید سوالم را دوباره تکرار کنم: آیا اینکه کارگر فقط دستور می گیرد و حق اظهارنظر و تصمیم گیری ندارد، اخلاقا درست است؟
خود کارگران دو نوع مواجهه دارند با این موضوع: بعضی از آنها تابع تصمیمات کارفرمایند و می پذیرند که به قول معروف نه سر پیاز باشند نه ته پیاز. برخی دیگر، به این وضعیت معترضند و گاه تصمیمات را جدی نمی گیرند یا نقض می کنند. چرا که دوست دارند در تصمیمات مشارکت داده شوند یا لااقل حق اظهارنظر داشته باشند و حرفشان شنیده شود.
در یادداشتی دیگر این بحث را ادامه و به سؤال طرح شده پاسخ خواهم داد. انشالله.....
___________
کافه اخلاق | عبدالله عمادی (معین)
@ethicscafe