eitaa logo
کافهـ اخـــلاق ◾
375 دنبال‌کننده
244 عکس
38 ویدیو
18 فایل
🌟بفرمایید کافه اخلاق🌟 زمینه کاری: اخلاق عملی و اخلاق کاربردی کافه‌دار: دکتر عبدالله عمادی؛ پژوهشگر اخلاق ادمین: @aemadii میزهای کافه اخلاق: #میز_قرآن #میز_جستار #میز_داستان #میز_فیلم #میز_گفتگو #میز_کتاب #میز_رویداد #میز_روایت #میز_موسیقی #میز_پوستر
مشاهده در ایتا
دانلود
4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم، با یک خانواده شروع میشود، در کش و قوس قصه، آن خانواده از هم می‌پاشد و مجددا در پایان، بازگشت به خانواده البته اگر آبان آسیب‌دیده مسئول، شهامت بازسازی خودِ و خانواده را نیز داشته باشد. در این عصر پرسرعت و شلوغ، که آدمها به فکر اهداف فردی خودشان می‌افتند، لزوم بازگشت به خانواده بیش از پیش احساس می‌شود. هر کسی_مثل آبان_از خانواده دور شد، گرفتار فشارهای دنیا شد و فهمید که خانه، پناهگاه امن است در برابر سختی‌ها و فشارهای دنیای امروزی. در پیش گرفتن راه پیشرفت و رسیدن به اهداف فردی، باید یک حرکت صعودی در چارچوب خانواده باشد نه یک حرکت سقوطی در تضاد با خانواده @ethicscafe
«فریبرز ثابت»، مردی میانسال پولدار ذی نفوذ که از تجربه عشق محروم بوده. یک تایپ نسبتا فراگیر در جامعه ما خلأ عاطفی و روانی درون فریبرز، او را وادار میکند به تصاحب آبان. شاید آبان را به عنوان نماینده چیزی میدید که همیشه آرزویش را داشته: زیبایی، شکوه، اقتدار، جسارت و هوشی که او را تدبیر کند و ادامه دهد. آبان را- از روش غیراخلاقی- با سوءاستفاده از قدرت و پول بدست آورد اما مشکل اینجاست که عشق و ارتباط انسانی را نمی‌توان با ابزارهای بیرونی خرید. فریبرز، نماینده مردسالاری نوین است که هر چه پیشرفته باشد باز هم عشق و عاشقی را بلد نیست و درکش از عشق، عبارت است از تملک و تصاحب و خرج کردن. استمرار خمودگی و افسرده خویی فریبرز حتی پس از آبان نشان می دهد چیزی که او به عنوان عشق تصور می‌کرد، فقط یک سایه از آرزوهای ناتمامش بوده است. و زمانی که با مشکلات و ناهمخوانی‌های واقعی رابطه روبه‌رو می‌شود، امید و انگیزه خود را از دست می‌دهد. زندگی اش تمام می شود اما مظهر زندگی ناتمام و نیمه خورده است. این که در پایان همه اموالش را به نام آبان می‌کند و از او می‌خواهد که «ادامه من باش»، انگار این پیام را می رساند که از طریق آن زن، زندگی ناتمامش را ادامه دهد. فریبرز، به خوبی این معنا را به ما نشان داد که اگر نیاز عاطفی به شیوه‌ای سالم و متعادل پاسخ داده نشود، چطور ممکن است به رفتارهای مخرب و سرانجام به ناکامی ختم شود. او با روحیه خیرخواهانه‌ای که داشت می‌توانست- مثل بسیاری از همسالان خودش که نیاز عاطفی خود را به کارهای بشردوستانه هدایت کرده‌اند- عشق را به گونه‌ای سالم‌تر و معنا‌دارتر تجربه کند. اگر نگاهش به عشق به جای تملک، بر ارتباط و رشد مشترک بنا شده بود. عشق، آنجا که از نیاز فرد سرچشمه می گیرد و یک روش می‌شود برای پر کردن خلأهای زندگی گذشته، به جای شکوفا شدن می‌میرد. عشق زمانی می‌تواند شکوفا شود که از تمایل به شکوفایی و کمال سرچشمه بگیرد. عشق، نردبان تعادل به تعالی است. کسانی که تعادل ندارند کلاسشان به آنجا نرسیده که عاشق شوند. کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
«آبان اسفندیاری»، زنی باهوش و جسور و خانواده‌دوست که برای پیشرفت خودش پشت پا به خانواده اصلی خودش زده و با تقلای فراوان درصدد بالا کشیدن خود است. از نظر حرفه‌ای موفقیت بدست می‌آورد اما بعد از شکست. موفقیت او به قیمت از دست دادن خانواده و همسر و دخترش تمام می‌شود. او ظاهرا این کار را تحت فشار و علیرغم میل انجام می‌دهد اما علاقه او به زندگی جدید و اظهارات و جاه طلبی‌اش نشان می‌دهد که او «خویشتن جدید»ی از خود را بروز می‌دهد. شخصیت آبان را از زوایای مختلف می‌توان تحلیل کرد. آنچه من درصدد بیان آن هستم، ضعف اخلاقی آبان است. یکی از موقعیت‌هایی که ضعف اخلاقی (Moral Weakness) یا آکراسیا، مشخص می‌شود بر سر تعارضات و دوراهی هاست. دوراهی مهم و دشوار آبان این بود که یا شکست در پروژه شغلی و تبعاتش را بپذیرد یا خانواده عزیز خود را ترک کند. او دومی را انتخاب کرد تا وفاداری به خانواده، استثنا بخورد؛ جایی که تو را تحت فشار قرار دهند و همسر ضعیفت نتواند جلویت را بگیرد و راضی شود. ضعف اخلاقی به شرایطی اشاره دارد که فرد علی‌رغم دانستنِ عمل درست، به دلایل درونی یا بیرونی، مرتکب عمل نادرست می‌شود. مثلا به خاطر وسوسه‌ها و هیجانات مثل ترس و نیاز. آبان خیلی سفت بازی درمی‌آورد حتی آماده زندان می‌شود ولی سفت نیست. البته قابل درک است؛ بیشتر انسان‌ها در شرایط دشوار دچار خطاهای اخلاقی می‌شوند. آنها به اندازه افراد شرور مقصر نیستند، چون نیتشان شرارت و بدی نیست. اما اما این به معنای تبرئه کاملشان نیست، بلکه همچنان مسئول انتخاب‌های خودند. جالب است که خطای اخلاقی آبان- به خاطر کله‌شقی و غرور خاصی که دارد-، او را فروتن و هراسان نمی‌کند. اما در عوض،- به لطف ثروتی که به دست می‌آورد- مسئولیت بازسازی خانواده را بر عهده می‌گیرد. یکی از معیارهایی که می‌توان با آن ارزیابی کرد که آیا تصمیم آبان درست بوده یا نه، معیار فضیلت‌گراست. این معیار به شخصیت و انگیزه فرد نگاه می‌کند؛ آیا آبان، خائن و پیمان‌شکن بود؟ نه. آیا شخصیت غیراخلاقی داشت؟ نه. آیا از ترس یا ضعف تصمیم گرفت؟ بله. شاید او فاقد فضیلت وفاداری نبود، اما فاقد فضیلت شجاعت بود (برعکس ژستش) زنی نبود که صاف بایستد و دودستی به عشق و تعهدش چنگ بزند. فشار مالی نه تنها توجیه رفتار او نیست بلکه انگیزه مالی داشتن، نادرست بودن تصمیم او را بیشتر تقویت می‌کند. شبیه کسی که دزدی می‌کند تا گرسنه نماند. ممکن است بیننده قضاوت کند که او هیچ راه دیگری جز پذیرش پیشنهاد ثابت نداشت و نباید سرزنش شود. اما اگر ضعف اخلاقی نداشت و می‌توانست مقاومت کند، به خدا توکل می‌کرد و در جستجوی سرمایه‌گذاران دیگر برمی‌آمد یا مثلا با شهامت و قدرت، حبس خود را تا آخر می‌کشید و سربلند از آن بیرون می‌آمد یا مشاوره می‌رفت و با کسانی مشورت می‌کرد که پای او را به خانواده سفت کنند نه با دوستی که او را تشویق به طلاق کند. علاقه آبان به فریبرز، شبیه عشق او به امیر نبود. شور و هیجان نداشت. شبیه سندرم استکهلم بود؛ (یعنی دلبستگی به کسی که کنترل زندگی شما را در دست دارد.) شاید هم آبان پس از ترک خانواده- و بخصوص پس از دیدن رابطه امیر با بهار، برای کاهش تنش روانی درونی، به‌تدریج خود را متقاعد کرد که به مرد جدید علاقه دارد و نباید از او متنفر باشد. (یک مکانیسم دفاعی) اصلا این مرد جدید مرا بیشتر درک می‌کند و می‌فهمد! اما اگر دقت کنیم، در پسِ اظهار ارادت به فریبرز، آبانِ اندوهگین را به راحتی می‌شد دید. اندوه او از شرم نبود. از اینکه امیر را ترک کرده بود و او را به حال نزار انداخته بود شرمگین نبود. بلکه اندوهش از احساس عجز و ناتوانی بود. از کم آوردن و ناکام شدن. آبان به خاطر مشکلاتی که در خانواده اصلی خود داشته، به نوعی هویت خود را به خودکارآمدی، توانستن، موفقیت و پول گره می‌زند تا ترک خانواده به قیمت موفقیت برایش توجیه داشته باشد. تنها چیزی که این خود او را به چالش کشید، نقش مادری او بود. در واقع می شود گفت: مادری آبان او را نجات داد. هر چند هنوز هم مشخص نیست که نجات یافته باشد از دردسرهای هولدینگ. در واقع تا آخر قصه، ما آبان را در یک منطقه خاکستری می‌بینیم؛ منطقه‌ای بین قربانی بودن و عاملیت و اختیار کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
خب، این یک سناریوی خاص و ظریف است. دو دختر (بهار و آبان) و یک مرد (امیر) با هم صمیمی‌اند اما مرد، تنها با یکی از آنها (آبان) زوج است و تعهد عاطفی و جنسی دارد. آن دیگری (بهار)، نقش خواهرانه (برادرانه) با آنها دارد (یعنی بدون تعهد عاطفی و جنسی). امروزه ما شاهد روابط مثلثی از این دست هستیم که نیازمند شناخت و تحلیل درست است. تحلیل اخلاقی چنین رابطه‌ای- بر عکس قضاوت سنتی- به شدت بستگی دارد به نیت طرفین، حدود مشخص شده، رعایت حقوق هم و پیامدهای آن. کافیست از خود بپرسیم «از نظر اخلاقی، چه چیزی مهم است؟» آیا پذیرش اجتماعی مهم است؟ خیر. آیا خواست شخصی افراد مهم است؟ خیر. از نظر اخلاقی، نیت شفاف و صادق مهم است؛ یعنی همه سه نفر با آگاهی کامل و بدون فریب در این رابطه حضور داشته باشند. هیچ قصد پنهان یا چیز مبهمی در نهاد و ضمیر آنها نباشد. همه متوجه نقش‌ها و مرزهایشان باشند و علاوه بر آگاهی، توان حفظ خود را داشته باشند. توان حفظ مرزهای خود را داشته باشند. در نتیجه به مرزهای یکدیگر تعدی نکنند و ظلمی به هیچ یک از آنها صورت نگیرد. به عنوان مثال، اگر در این داستان، بهار فقط به عنوان یک دوست نزدیک و پشتیبان عمل کند و هیچ انتظاری از رابطه جنسی یا عاطفی نداشته باشد، ضرر مستقیمی به امیر و آبان وارد نمی‌شود. یا اگر امیر به امیال جنسی خود آگاه باشد و نسبت به بهار چشمداشت و میلی نداشته باشد، مرز خود و او را حفظ کرده و به آبان و بهار ظلمی نکرده است. این تا حد زیادی برمیگردد به سلامت روانی افراد. به خصوص وضعیت نرمال احساسات آنها. یعنی به لحاظ احساسی و هیجانی، افراد سالم و توانمندی باشند که بتوانند موقعیت‌هایی که بین آنها پیش می‌آید را مدیریت کنند. و گر نه از افراد رنجدیده وابسته عقده‌ای، چنین انتظاری نمی رود که وقتی در یک رابطه مثلثی قرار می گیرند، بتواند احساسات و مرزهای خود را حفظ کنند. حتی اگر به ظاهر قبول کنند یا ادای آن را در بیاورند. مجددا به بحث «پذیرش اجتماعی و فرهنگی» اشاره کنم که در فرهنگ کشوری مثل کشور ما، اغلب وجود نفر سوم در یک رابطه زوجی - حتی به صورت غیرجنسی- مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. اما عنایت دارید که این امر، لزوما به معنای آن نیست که آن، غیراخلاقی باشد. بسیار اتفاق می‌افتد که چیزی خوب است درست است اما به هر دلیل، جامعه آن را نمی پذیرد. طبعا در چنین شرایطی، به انتخاب خود فرد بستگی دارد که به آنچه اعتقاد دارد عمل کند یا آنکه تحت تأثیر فشارهای اجتماعی قرار بگیرد و خود را با هنجارهای اجتماع همرنگ کند. فرهنگ به مرور توسط اراده افراد تغییر می‌کند. طبیعی است که هر چه بیشتر به سمت شکل‌دهی ارتباطات صادقانه و بالغانه برود، قشنگتر است. کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒 یک روایت مهم و چند سؤال آقا امام جواد علیه السلام فرمود: «اگر کسی کار زشتی را خوب و زیبا بداند، در آن شریک است.» بیایید با هم به عمق این روایت برویم؛ نیک شمردن کار زشت یعنی چه؟ چطور می شود کاری زشت باشد ولی کسی آن را خوب و زیبا بداند؟ بر فرض که چنین بود، چرا در آن شریک است در حالی که صرفا یک باور یا حس داشته و آن کار را انجام نداده؟ ➖سؤال اول: نیک شمردن کار زشت یعنی چه؟ نیک شمردن کار زشت یعنی تغییر یا تحریف استانداردهای اخلاقی به گونه‌ای که اعمال ناپسند، قابل قبول یا حتی مطلوب جلوه داده شوند. یعنی فرد در باور خود کاری را خوب می داند و به آن حس مثبت دارد اما در واقع آن کار، نادرست و زشت است. این پدیده نمایانگر آن است که امکان دارد چیزی ارزش شخصی باشد اما ارزش واقعی نباشد. به عبارت دیگر، ارزشهای اخلاقی، ما به ازاء واقعی دارند و تابع امیال و احساسات ما نیستند. لذا نیک شمردن کار زشت، ماهیت آن را تغییر نمی دهد. ➖سؤال دوم: چه چیزی باعث می شود کار زشت، نیک شمرده شود؟ ▪️زیباشمردن یا نیک دانستن کار شر، اغلب ناشی از میل شخصی و منافع فردی است. انسان‌ها گاهی برای توجیه رفتارهای خود، معیارهای اخلاقی را تغییر می‌دهند تا آن‌ها را با خواسته‌ها و نیازهایشان سازگار کنند. مثال رایجش، کسی است که دروغ می‌گوید و آن را «زیرکی» یا «مدیریت شرایط» می نامد. ▪️ما در این زمان، گرفتار فشار اجتماعی هستیم. فشار از ناحیه منابع کثیفی که ارزش‌های نادرست را به‌دلیل منافع گروهی (قدرت و ثروت) به‌عنوان رفتارهای «خوب» معرفی می‌کنند و آنقدر تبلیغ می‌کنند تا در بین عموم جا بیفتد. وقتی چنین شد، سایرین تحت فشار قرار می‌گیرند تا چیزی که مورد پذیرش عمومی است را بپذیرند. بنابراین گاهی نیک شمردن قبیح، تحت تأثیر محیط اجتماعی اتفاق می افتد. ▪️روانشناسان ساده و تک بعدی که تمام هدف خود را کاهش تنش درونی مراجعان قرار داده اند، برخی رفتارهای ناپسند را عادی‌سازی می کنند تا احساس گناه مراجع را از بین ببرند و فرد بتواند بدون تنش درونی، زندگی کند حتی به قیمت اینکه باز هم به رفتار خود ادامه دهد. ➖سؤال سوم: چرا این فرد در انجام آن کار شریک است؟ واضح است که مشروعیت بخشیدن به یک رفتار ناپسند می‌تواند زمینه را برای گسترش آن فراهم کند. وقتی فرد، عملی نادرست را توجیه می‌کند، موجب تضعیف اصول اخلاقی می شود. به مرور، زشتی آن عمل کاهش می‌یابد و ممکن است به رفتاری رایج تبدیل شود. سؤال چهارم: درون خود را بکاوید ببینید آیا عمل زشتی هست که آن را خوب بدانید؟! پی نوشت: مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبِيحاً كَانَ شَرِيكاً فِيه‏ (کشف الغمه، ج۲، ص۳۴۹) کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا