پیرو پست دیشب_ که یک حالت روانی رو به محک اخلاق برده بود_، امشب هم نظرتون رو جلب میکنم به موضوع «ترس اخلاقی»
⚡ترس اخلاقی
ترس، در متون روانشناسی زرد، به عنوان یک ویژگی منفی تلقی میشه و برچسب ترسو، قبیح دونسته میشه. در حالی که در واقع اینطور نیست؛
ترسها دو جورند: ترسهای پسندیده و ترسهای ناپسند.
گاهی باید ترسید گاهی نباید ترسید.
و این یعنی شجاعت
ترس درست و بجا، ترسی است که در مواجهه با خطرات واقعی و جدی به وجود میآید و به عنوان یک واکنش طبیعی و محافظتی عمل میکند.
مثلا ترس از عواقب اعمال نادرست، میتواند فرد را به تفکر بیشتر و دقت در تصمیمگیری وادار کند.
لذا در اخلاق ارسطویی، شجاعت، ضد ترس نیست! بلکه ضد ترس و تَهوُّر است. ضد هر دو.
ملااحمد نراقی در معراج السعاده می نویسد: هر کس صاحب صفت تهور (بیباکی) باشد و خود را از آنچه عقل حکم میکند به لزوم محافظت از آن، نگاه ندارد، از شائبه جنون و دیوانگی خالی نیست.
خداوندا ما را از دیوانگی حفظ بفرما 🤲🏻
#فضیلت_رذیلت
✍️ عبدالله عمادی| هفتم شهریور ۴۰۳
☕•┈┈کافه اخلاق؛ نگاهی تازه به اخلاق┈┈•☕
🆔 @ethicscafe
دوستان عزیز،
انشاله فردا
در بخش #فیلم_اخلاق ،
فیلم سینمایی «شبکههای اجتماعی»
ساخته دیوید فینجر رو
بررسی خواهیم کرد.
اگر مایل بودید تماشا کنید تا
شما هم در تحلیلش همراه باشید.
شبتون خوش 🙏
فیلم «شبکه اجتماعی» برشی از زندگی یک دانشجوی سال دوم دانشگاه هاروارده به اسم مارک؛ یک دانشجوی جدی، جسور، خشک و بااعتماد بنفس که به تدریج اسمش تو دانشگاه پیچید و سر زبون کل دنیا افتاد؛ مارک زاکربرگ.
او اولین کسی نبود که شبکه اجتماعی رو اختراع کرد اما با راهاندازی فیسبوک کاری کرد که گزاف نیست بگیم شبکههای اجتماعی قبل از آن افسانه بوده.
خیلی عجیب و جالبه که یه دانشجوی سال دومی از اتاق خوابگاه خودش دنیا رو متحول کرده باشه. نه؟
ممکنه برخی، به انگیزه اختراع شبکههای اجتماعی بدبین باشند و فکر کنند قصد شومی، دنیا رو به این سمت کشونده!
اما در فیلم «شبکه اجتماعی» به نظر میرسه انگیزه کنجکاوی و تکنولوژیکی و گاه تجاری، اونا رو شکل داده و طبیعت تحولپذیریِ علم و فناوریه.
انگیزه زاکربرگ، ایجاد ارتباطات بین دانشجوها و بین دختر و پسر و بهبود تجربه کاربری اونا در دسترسی به اطلاعات همدیگه بود.
یک جا راجع به کارش گفته:
من داشتن این شبکه اجتماعی را بیشتر شبیه داشتن یک منبع و سرچشمه می بینم تا اینکه عواید مالی آنرا دوست داشته باشم.
فیلم، بیشتر انگیزه نبوغ و کنجکاوی زاکربرگ رو برجسته میکنه ولی خودش در نوشتهها و گفتهها انگیزه اخلاقی و دیگرگرایانه خودش رو هم ابراز کرده که با توجه به زیست نیکوکارانه وی بنظر میرسه صحیح باشه
مثلا:👇🏻
چیزهای جذاب ماندگار نیستند تمام میشوند. ما هیچ وقت نمیخواستیم چیز جذابی بسازیم بلکه هدف، ساختن ابزاری مفید بود. چیزی که جذاب باشد برای مدت زمان طولانی دوام نخواهد آورد اما هر چیز که مفید باشد- اگر همچنان به مفید بودنش ادامه دهد- به طور بالقوه در مدت زمان طولانی دوام خواهد داشت.
در جای دیگه در جلسه با اهالی فیسبوک، جملهای میگه که خیلی جالبه:
بعضی شبها به تختخواب میروم در حالی که مطمئن نیستم آن روز انتخابهای درستی داشتهام. به جرأت میتوانم بگویم این شک و تردیدها تمامی ندارند. فرقی هم نمیکند چه کسی باشید. اما هر روز از تختخواب بلند میشوید و سعی میکنید جهان را جای بهتری برای زیستن کنید.
برعکس، دوست و شریکش «ادواردو ساورین» انگیزه تجاری داشت و فکر پول بود.
در یک سکانس، زاکربرگ بهش میگه نمیدونم چیه بیزینس نیست کسب و کار نیست حتی نمیدونم چی میشه فقط باحاله. یک جای دیگه قصد ادواردو از درآمدزایی و تقلای تبلیغات گرفتنش رو مسخره میکنه و بهش میگه پاچه خوار شرکتهای تبلیغاتی!..
ظاهرا یکی از زمینههای اختلاف و جدایی آنها از هم به همین موضوع مربوط میشه در ادامه گسترش کار.