eitaa logo
بانوان عترت برخوار
98 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
375 فایل
مطالب جا مع مداحی مراسمات مذهبی ولایی شهدایی .اجتماعی .سیاسی .سبک زندگی اسلامی وفرامین رهبری لینک کانال: عترت بانوان برخوار https://eitaa.com/joinchat/4287234107C630ac0a7fc
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 🚨مرد جوانی در خیابان، خانم را صدا زده و میپرسد: امکانش هست چند دقیقه وقت شما را بگیرم؟ و بعد از آن خانم میکند که.....🤯😳😱😰😭 شاید نفر شما باشید، باشید https://eitaa.com/joinchat/4287234107C630ac0a7fc
46.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نبایـد از ولۍ خـدا طلبڪار باشــیم، بلڪــه یقــــه خودت رو بگیــــر بعد میگیــم خدایا امام زمـان (عج) رو هــم بیــار! امام زمان (عج) رو هــم بفرست همیــن بلایی ڪه سر این آقــا میاریم، سر اونم بیاریــم ما امام زمان (عج) رو میخواهیــم براۍچی؟ اگــر برای حوائج میخواهیــم، نمیــاد و این اشتباهــه❗️ عجل الله تعالی فرجه الشریف 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
دوره‌ۍ آمـوزش مجـازۍ 📱 امــر به معــروف و نهــی از منڪـر (عمومـی،تکمیـلی،کاربـردی،بصیـرتی،تربیـت مربـی) با تدریس استاد توانمند کشوری 🌟 🌟 🗓طول‌ دوره : ۲۵ روز ⏰ با صرف روزی : ۱۵ دقیقه 🔔شروع دوره : ۱۵ ام هرمـاه ثبـت نام با ارســال ڪلمـه‌ۍ معــروف به👇🏼 @vajeb123 در یڪی از پیام رسانهاۍ 🌼ایتا 🌼گپ 🌼آی‌گپ 🌼سروش 🌼روبیکا 🌼بله🌼 هزینه‌ۍ دوره در ازاۍ👇🏼 ✨ارائه محتوای آموزشی ✨بهره مندی ازپشتیبان آموزشی ✨ارائه گواهی الکترونیکی معتبر ✨عضویت در باشگاه کاربران ✨شرکت در جلسات آنلاین استاد ✨اپلیکیشن(برنامه کاربردی) رایگان آموزشی ✨دریافت فایل کتاب دوره فقط 0⃣5⃣ هزار تومان و طرح 👇🏼 فقط ارائه‌ۍ محتواۍ آموزشی 💥گواهی به عنـوان دوره ضمـن خدمـت در ادارات قابل پذیـرش است. 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دوتا زن کشف حجاب داخل مترو داشتن برگه میدادن به هرکسی کشف حجاب بود رفتم جلو و از آرمان(❤️) گفتم...........اون دختر خانومی که با این ها نبود ولی روسریش افتاده بود وقتی فحاشی اون ها رو دید.......فقط فحاشی کردن و خیلی سریع رفتن😏 📢🙏خواهشاً تو این روزها بی تفاوت نباشید و به شیوه های دختران انقلاب امر به معروف کنید این کم ترین ادای دین به خون آرمان هاست برای دیدن فیلم های امر به معروف دختران انقلاب عضو کانال ما شوید @sedaye_dokhtarane_enghelab
‌‌: 📝شهادت روی پیاده‌رو 🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها 🔸ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! 🔸چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. 🔸پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! 🔸خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی توماند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. 🔸دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند. 🔸خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. 🔸یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک! 🔸یک نفر زنگ می زند 115. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما. آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید: -بابا نیومده! کجاست؟ 🔸یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ... 🔹شادی روحش صلوات🔹