💠 از کوفه آمده بود مدینه
تمام تنش درد میکرد.
میخواست برود دیدن امامش،
اما تاب راه رفتن نداشت.
🔹 خدمتکار امام از راه رسید.
در دستش شربتی عطرآگین
گفت:
مولا فرموده این را بنوش و پیش من بیا.
🔹 شربت را که نوشید
اثری از درد و بیماری نماند.
راه افتاد.
🔹 به خانه امام که رسید گریه امانش نمیداد.
امام باقر علیه السلام پرسید:
محمد بن مسلم! چرا گریه میکنی؟
🔹 گفت:
گریهام از دوری شماست؛
راهم دور است،
نمیتوانم زیاد پیش شما بمانم و شما را سیر ببینم
💠 فرمود:
همین که دوست داری نزدیک ما باشی،
همین که دوست داری ما را ببینی و نمیتوانی،
بدان که خدا از حال دلت خبر دارد
پاداش این حسرت با خود اوست ...
📚 برگرفته از کامل الزیارات
باب ۹۱، حدیث ۷
✍ پینوشت:
مهم نیست الان پاهایت کجای دنیا و کجای تاریخ ایستاده؛
ببین پـــایدلـــت کجاست؟
خدا به دلت نگاه میکند.
دلت هرجا که باشد، خدا تو را همانجا میبیند ...
#فی_قلوب_من_والاه_قبره
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
هدایت شده از کاشانهٔنهجالبلاغه
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤کفشهای سیّدحسن نصرالله
🔹مردم یکی از کشورهای اهل سنت آفریقایی برای سیدحسن نصرالله مبالغی را جمع کرده و روی اسکناسها نوشته بودند «فدا نعال سید» فدای کفشهای سید؛ ..نمایندهای که کمکهای مردم آن کشور را آورده بود، از سیدحسن خواست نعلین هایش را بدهد تا جهت تبرک برای مردمش ببرد.سید وقتی این را شنید بهم ریخت. از جایش بلند شد و سر کشوی میزش رفت و چیزی درآورد و نزد نماینده برگشت. به او گفت: «به آنان بگو پیروزیهای مقاومت نه کار نعلینهای من است، نه کار عمامهام؛ بلکه بخاطر چیزیست که در این دستمال است»
دستمال را باز کرد و جلوی نماینده گرفت؛ تــربــت کــربــلا بود. گفت:
«اگر میخواهید این را برای تبّرک ببرید. ما هرچه داریم از این تربت و عشق و اعتقاد به اباعبــــدالله است. ما از سیّدالشّهــــدا عشق به شهادت، پرهیز از ذلّت و پیروی از ولایت را گرفتیم!»
#إنّا_علَی_العَهد
#اَلسَّلامُ_عَلَیْکَ_یا_اَباعَبْدِاللَّهِ
🏴