هے نگـو مـن گناهکارم
منو قبول نمیکنہ...
روم نمیشہ با خدا حرف بزنم...
بہ قولِ استاد دولابی
مالِ بد بیخِ ریشِ صاحب شہ...!
تـو مخلوقِ خدایے :)♥️
#استادپناهیان🌱
#لبیک_یا_خامنه_ای .
#زن_عفت_افتخار .
.:
eitaa.com/etyhhbi
خیلی براے ڪارش دل مےسوزاند
مےگفت مهم نیست چه مسئولیتی داریم
و ڪجا هستیم هر جا ڪه هستیم
باید درست انجام وظیفه ڪنیم✌️🏼
#شهیدجواداللهکرم🌱
.:
eitaa.com/etyhhbi
•🦋🌧•
خواهرگرامی!
نامحرمغریبهوآشنانداره!!❌
یهوقتباپسرایفامیلبه
بهانههاییمثلاینکه:
مثلداداشمه
ازبچگی باهمبزرگشدیم
صمیمینشی ها!!!
نامحرم نامحرمه!
حواست باشه!!🍀
••¦⇢ #تلنگرانه
.:
eitaa.com/etyhhbi
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
دوستان رمان زیبای قصه دلبری به پایان رسید ان شاءالله از شنبه رمان بی نظیر بی تو هرگز رو داریم با داس
•﴿یازهرا﴾•:
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت: #اول
مردهای عوضی
همیشه از پدرم متنفر بودم ...
مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ...
می گفت:
_دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ...
نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ...
اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد ... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ...
مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ...
شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ... یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ...
اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد ...
این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ...
مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ...
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ...
_هر چی درس خوندی، کافیه ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
eitaa.com/etyhhbi
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
•﴿یازهرا﴾•: 🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت: #اول مردهای عوضی همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواه
•﴿یازهرا﴾•:
🌾 #رمان_واقعی_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #دوم
ترک تحصیل
بالاخره اون روز از راه رسید ...
موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود ...
با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت ... _هانیه ... دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه ...
تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم ... وحشتناک ترین 😢حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم ... بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود ...
به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم ...
_ولی من هنوز دبیرستان ...
خوابوند توی گوشم ...
برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد ...
- همین که من میگم ... دهنت رو می بندی میگی چشم... درسم درسم ... تا همین جاشم زیادی درس خوندی ...
از جاش بلند شد ...
با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت ... اشک توی چشم هام حلقه زده بود ... اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم ...از خونه که رفت بیرون ... منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه ...
مادرم دنبالم دوید توی خیابون ...😥
- هانیه جان، مادر ... تو رو قرآن نرو ... پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا بریم خونه ...
اما من گوشم بدهکار نبود ... من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ...
به هیچ قیمتی ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
eitaa.com/etyhhbi
تاکہرهبـرمـٰاسـیـدعلـیست
ڪاردشمنزر.زدنالڪیست🖐🏻🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای
@etyhhbi
☑️این قوم، مرامش علوی بوده همیشه
از بسکه علی گفته، قوی بوده همیشه
دعوا سر بنزین و حجاب و صف نان نیست
دعوا سر #ایران_قوی بوده همیشه
#لبیک_یا_خامنه_ای
🦋🦋🦋
من عقیدهۍ راسخ دارم بر اینکہ یکے از نیازهاۍ اساسے کشور ، زندھ نگہ داشتن نام شھدا است🌱!'
- مقاممعظمرهبرے -
#لبیک_یا_خامنه_ای | #شهدا
@etyhhbi