ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
#گلنرگس #پارت_19 #یازهرا ______________________ سوار ماشین شدیم... نرگس داشت صلوات میفرستاد.. _
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت20
📚#یازهرا
___________________
_فکر نمی کردم اینقدر برات مهم باشه کلک
+آرمانن
خیلی دیوونه ای
بخدا گریه میشم..
_باشه بابا ببخشید..
_نرگس😂
+جانم ؟!
امیرحـ،،،،
چی امیر علی گفت نرگس خوبه؟
(مامانم سوار ماشین شد
نرگس متوجه منظورم شد..
_مامان امیر حسین چی شد یکدفعه؟
-نمیدونم...
زنگ زدم زن عموت برای احوالپرسی..
گفت بد بخت شدیم بیچاره شدیم..
نمیتونست صحبت کنه از پس که گریه کرده بود..
بعد گفت الان بردیمش بیمارستان..
تصادف کرده..
_خب چطوری تصادف کرده کجاش آسیب دیده؟!
با ماشین، موتور باچی
-نمیدونم آرمان فقط گفت تصادف کرده
داشت گریه میکرد..
+الان حالش چطوره؟؟؟
-نرررررگس منم مثل خوووودت بیخبررررم چی میپرسی اخههههه..
دارم میریم ببینمش دیگه..
(یه چشمک تو آینه ماشین به نرگس زدم که ناراحت نشه..
هر چند اون اصلابا حرفاو دادای مامان ناراحت نمیشه...
+مامان؟!
-بگو
+داریم میرم باید براش گل بخریم؟
_وا نرگس مگه مرده؟!😂😐
+آرامان برا عیادتم گل میبرن نه فقط برا مرده😂
-شما دوووووتاااا مثل اینکههه اصلاااا عین خیااالتوننن نیست...
اون بد بخت بیهوشه
میخوااا گل ببرین براش
+مامان من که فقط سوال کردم
آرامان زودی فاتحه خوند...
_نرگس تو باید از همه بیشتر نگران باشی دوروز دیگ میخواد بشه شوهرت مثلا
اینقدر بی احساس نبودی
#ادامهدارد