🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت27
📚#یازهرا
_____________________
+شما کاری داشتین داداش؟؟
گفتین دوستم هستین؟؟
_اسمت ارسلانه نه؟
+چطور؟!
_اسمتو بگو...
+چه لزومی داره خب اسمم 😅
اقا بیکار گیر اوردین ها..
ببخشید من کار دارم خدانگهدار...
(یقشو گرفتم..)
+ببین یا اسمتو میگی یا جنازه میشی...
_باشه داداش چکار میکنی،، اصلا کی هستی شما.. چکار دارید با من... من هزار تا کار و بد بختی دارم...
_وایسا
+یاعلی
_وایسااا
_وایسااااا میگم
_به این سوالم جواااب بدهههه برووووو
باتوووعم ا.ح.م.ق. وایسا میگم..
+اقای محترم لطفا مودب باشید...
بفرمایید..
_چرا امروز نرگس بردی تو اوننن خونههه ی کوفتی....
+میخواستم خونمو نشونش بدم تموم شد حالا من کار دارم...
خدانگهدار....
سوار ماشین شدم...
حالم اصلا خوب نبود...
نرگس)))
+همین دیگه مامان رفتیم باهم خونشونو دیدیم و تالارو
پسر خوبیه خیلی به پریا میاد..
-واقعا به چه زودی میخوان عروسی بگیرن...
اسمش چیه؟ کارش چیه
+اسمش آرشه..
یه مغازه داره تو یک پاساژ لباس فروشی..
-عه پس خوبه..
+پریا گفت یه روز بیا بریم محل کارشم ببین..
-عکس نداری ازش؟
+چرا اتفاقا با گوشی پریا یه عکس سه نفری توی گلزار شهدا گرفتیم..
خود آرش عکسو گرفت بزار الان از پریا میگیرمش...
-بگیر ببینم..
گلزار شهدا عکس گرفتین؟؟
-اره منو پریا اونجا بودیم که پریا زنگ زد اون اومد گلزار پیشمون
امروز اینقد کار داشت بیچاره 😂میگفت امروز کلی کار داشتم.. پریا گفت نه باید همین امروز باید منو نرگس رو ببری بیرون..
#ادامه_دارد