eitaa logo
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
957 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
28 فایل
بسم رب النور .... کپی آزاد ارتباط با ما👇 @ashobedelambaraykarbala حداقل تا اینجا اومدی یه صلوات برا امام زمان بفرست 😉 لعنت اللـہ علے اسرائیل
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️مرسی که شهرو زیبا می کنید🤩 eitaa.com/etyhhbi
🔴سر زدن حضرت عزرائیل به خانه‌ها! پیامبر اکرم (ص) فرمودند: عزرائیل روزی پنج نوبت همة انسان‌ها را هنگام نمازهای پنج گانه نظارت می‌کند. اگر شخص از کسانی است که بر نماز در این اوقات مواظبت دارد، خود ملک الموت هنگام مرگ، شهادت «لا اله الّا الله و اَنّ محمّدا رَسولُ الله» را به او تلقین می‌کند و ابلیس را از او دور می‌نماید. 📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کتاب😍 کیانوش گلزار راغب در کتاب شنام به شرح خاطرات خود از دوران اسارتش به دست کومله می‌پردازد. تجربه‌های متفاوت نویسنده از جنگ و اسارت موجبات بدیع بودن این کتاب را فراهم آورده. به نحوی که در این اثر عشق، شوخی، جنگ، اسارت و ... به هم آمیخته می شوند و تصویری دیگرگونه از جنگ ارائه می دهند. در بخشی از متن کتاب شنام می‌خوانیم: در آخرین لحظات حضورم در پادگان، وصیت‌نامة کوتاهی نوشتم و به «علی‌اکبر گلزاری 6»، دوست دوران کودکی‌ام سپردم. علی‌اکبر هم اهل روستای «وِندِرآباد» بود و دورة آموزش نظامی عضویت رسمی سپاه اسدآباد را می‌گذراند. جدایی از او برایم سخت و ناگوار بود. حضورش به من آرامش می‌داد و جدایی از او دلتنگی می‌آورد. با فریادهای دوستانم که مرا صدا می‌زدند به داخل مینی‌بوس پریدم. از خیابان‌های شهر گذشتیم و وارد محوطة سپاه همدان شدیم. @etyhhbi
🍂 راز کانال کمیل       ┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ شب چهارم محاصره هم داشت کم‌کم از بچه‌ها خداحافظی می‌کرد. از يک طرف غربت و ديدن پيكرهای دوستان، لحظه‌ای آرامشان نمي‌گذاشت؛ و از سويی ديگر عطش و تشنگی، رمقی برايشان باقی نگذاشته بود. بيابان فکه و كانال دوم آن، با تمام دقت، جزئيات حادثه‌ای را كه در آن شب‌ها اتفاق می‌افتاد در خود ضبط و ثبت مي‌کرد. من هم در كنار آنها و در گوشه‌ كانال نشسته بودم. گاهی خوابم می‌برد و گاهی بيدار می‌شدم. يکي از بچه‌ها به زحمت خودش را به ابراهيم رساند. رو به ابراهيم كرد و با صدايی نسبتاً بلند با او حرف زد. من يكباره خواب از چشمانم پريد و به آنها خيره شدم. آن جوان به ابراهيم گفت: به خدا تا حالا هيچ کس نتوانسته توانمان را ببرد؛ نه دشمن و نه آتش بی‌امانش! اما حالا تشنگی امانمان را بريده. يه كم آب به ما برسه دمار از روزگار دشمن در می‌ياريم. نمی‌دانم چرا يك لحظه ياد كربلا افتادم؛ ياد علی‌اكبر؛ وقتی كه از ميدان به سراغ پدرش آمد و گفت: العطش قد قتلني... ياد شرمندگی امام حسين ع . من می‌دانستم و يقين داشتم كه ابراهيم از همه تشنه‌تر است. همین امروز وقتی قمقمه‌ها را تقسيم كرد، برای خودش چيزی نماند!       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ روايت پنج روز مقاومت رزمندگان گردان كميل در كانال دوم فكه