eitaa logo
فرهنگ موضوعی خاطرات عمومی
4 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷خاطره مؤلف «فرهنگ موضوعی ضرب المثل» مولف محترم درباره انگیزه تالیف فرهنگ موضوعی ضرب المثل می گوید، در مکان مقدسی مسئولیت پاسخگویی به سؤالات مردم را داشتم، در همسایگی این مکان مقدس دبیرستانی وجود داشت و از اتفاق فصل امتحانات دانش آموزان بود، جوانی بود هر روز پس از امتحان به این مکان مراجعه می‌کرد و پس از انجام برنامه عبادی خود با ما به صحبت می‌نشست. سخن هایی بین ما رد و بدل می‌شد؛ روزی دیدم همراه او جوان دیگری نیز در دفتر کار من حاضر شد، این فرد برعکس آن دوستش، خیلی بی‌ادب بود و از چهره و گفتارش تمسخر نمایان بود، برای کنترل جلسه مجبور شدم سخنان تهدیدآمیزی به صورت داستان و خاطره نقل کنم یک دفعه به خود آمد و به دوستش گفت: فلانی چه می‌گوید.! دوستش از ضرب المثلی استفاده کرد و مراد ما را به او فهمانید، ضرب المثل این بود «دست بالا دست بسیار است» آن جوان بی ‌ادب ساکت شد و مرتب نشست سخنان را گوش کرد و رفت. اینجا بود که اهمیت برخورداری از فرهنگ موضوعی ضرب المثل‌ها برایم روشن شد و همین انگیزه تهیه این مجموعه شد و بحمدالله درصد بالایی از آن تهیه شده و انشاء الله تکمیل خواهد شد. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
🌷خاطره مؤلف «فرهنگ های موضوعی و » مؤلف محترم درباره انگیزه تألیف فرهنگ موضوعی تمثیل موضوعی می نویسد: در بین مردم بسیار مشاهده شده است که برای تفهیم مطالب خود به دیگران از تمثیل و نمونه استفاده می‌کنند با توجه به اینکه در قرآن، تمثیلات متعددی وجود دارد، همین طور در روایات معصومان علیهم السلام تمثیل فراوان دیده شده. و می بینیم دانشمندان نیز از این شیوه برای بیان و تفهیم مطالب خود استفاده می کنند، و بلاخره در شعر شاعران تمثیل زیاد وجود دارد، همین حکایت برای انگیزه تهیه فرهنگ موضوعی تمثیل کافی بود که بحمد الله اقدام شد. توضیح : در روزگار قبل دسترسی به متن‌ها، هم بسیار کم بود و هزینه بر، اما از برکت فضای مجازی این دغدغه هم به لطف خدا برطرف شده و تهیه این مطالب آسان شده بطوری که انواع و اقسام مطالب در ارتباط با این موضوع نیز در فضای مجازی وجود دارد و ما بر این هستیم این نوع منبع اطلاع رسانی را نیز بصورت فرهنگ موضوعی تنظیم کنیم تا خدا چه خواهد. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
🌷خاطره مؤلف فرهنگ موضوعی طنز و لطیفه و داستان مؤلف محترم در باره انگیزه تألیف فرهنگ موضوعی طنز و لطیفه و داستان می نویسد. نقش این سه منبع دینی در بیان مطالب و رساندن موضوع بر کسی پوشیدنی نیست. خاطرات بسیار در این جا برای نقل وجود دارد چه مثبت و چه منفی. به این معنا که با آوردن یک لطیفه و طنز شاد، مثبت، می ‌شود مجلس را کنترل کرد و توجه افراد را به خود جلب کرد. این منبع چنانچه در تألیف و تبلیغ نقش بسیاری دارد، می توان گفت: استفاده از این سه منبع در تهیه کارهای هنری نیز بسیار کار آمد دارد. بخش منفی این منبع نیز کار آمد زیادی دارد. از جمله غرور شکنی بسیاری از افرادی که مختصر مطالبی را می دانند خیال می‌کنند تمام علوم در اختیار خود دارند. با یک خاطره یک لطیفه یک طنز و یک داستان تاریخی می ‌شود این گونه افراد را به جای خود نشاند. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙حرف الف 💠موضوع : اتفاق داستانی اتفاق کار ساز دعای مادر 💠تاجر خرمایی که هرگز ضرر نمی کند حکایت چنین است که ... تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار ! دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ... تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد .. دوستانش به او‌ گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا زیاد است و ‌کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد .. آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما و‌گرما همچون بهار است دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد .. تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟! آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند .. پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ... مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ... این سخن به گوش خلیفه رسید که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !! این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت ! بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛ پس تاجر گفت : هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم .. و مادرم را اجل دریافت ... او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ... دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید ! خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ... اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش وارد عراق شد .. و او نیز داماد خلیفه گشت !! سبحان الله از که چنین زندگی فرزند را می سازد ... پیام : طبق ... مشهور: لله نفحات راهگشا همیشه هست نباید نا امید بود.! بلکه باید در رضای حق کوشید.!
❌نکته های هشداری 📚منبع : خاطرات ✅بخش ها 📙حرف ت 💠موضوع : تفکر *تفکر مثبت* روزی استادی وارد کلاس شد و از دانشجویان خواست برای یک آزمون برنامه ریزی نشده آماده شوند. استاد برگه های امتحان را برعکس روی میزها گذاشت و از دانشجویان خواست برگه ها را برگردانند. دانشجویان متعجبانه دیدند که هیچ سوالی در برگه نیست و فقط یک نقطه سیاه در مرکز آن است. استاد که آنها را متعجب دید گفت: درباره آنچه می بینید بنویسید. دانشجوها شروع به نوشتن کردند. بعد از اتمام زمان، استاد برگه ها را گرفت و با صدای بلند شروع به خواندن کرد. همه آنها بدون استثنا نقطه سیاه و موقعیت آن را در صفحه توصیف کرده بودند. خواندن همه برگه ها که تمام شد استاد شروع به توضیح دادن کرد و اینکه هدف من از امتحان این بود که شما موضوعی برای تفکر داشته باشید. هیچ یک از شما درباره قسمت سفید کاغذ چیزی ننوشته بودید، همه توجهات به نقطه سیاه بود. درست مانند زندگی واقعی که همیشه اصرار به تمرکز روی نقطه های سیاه زندگی داریم، بی پولی، بیماری، مشکلات در روابط با دیگران، ناامیدی، در حالیکه اینها در مقایسه با داشته هایمان بسیار کوچکند اما ما اجازه می دهیم ذهن ما را آلوده کنند. •┈┈••✾••📚••✾••┈┈• 😁https://eitaa.com/eusifgi