eitaa logo
کانال مولودی وعروسی مجمع الذاکرین🌸
31.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
130 فایل
جدیدترین اشعاروسرودهادرکانال ما خوش آمدین🌹 @ewwmajmamolodi #کانال_مولودی_و_عروسی_مجمع_الذاکرین مدیریت👇 @khadeemeh110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما در روبیکا 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
نه فقط شاه و سرور است علی نور خورشید محشر است علی من نمی گویم او خداست ولی با چه چیزی برابر است علی عشق از روز اول است علی عشق تا روز آخر است علی فاتح جنگ خندق است علی فاتح جنگ خیبر است علی در حقیقت علی ست پیغمبر در حقیقت پیمبر است علی نام او مست می کند مارا ساقی حوض کوثر است علی "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سرخوش از ولای علی" شاعر: @ewwmajmamolodi
در نجف ذکر باد،هوست فقط شرح اذکار موبه موست فقط خواهش مست های ایوانش قطره ای باده از سبوست فقط گرچه آب از سرم گذشته ولی درد من درد آبروست فقط اشک های مرا زیاد کنید که طهارت درین وضوست فقط گوش گوش است وقف او باشد حرف خوب است حرف دوست فقط کی! ازین عشق می شویم آگاه جان که در گودی گلوست فقط عاشقانه ترین غزل هایم درخورِ جایگاه اوست فقط "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سر خوش از ولای علی" شاعر: @ewwmajmamolodi
نور خدا گرفته فضاى مدینه را تغییر داده حال و هواى مدینه را با جلوه‌‏هاى «اَشرَقَتِ الاَرض» قدسیان، بستند چلچراغ، سماى مدینه را... در وادى قُبا به تماشا نشانده‌اند آن نخل‌هاى سبز قَباى مدینه را آن‌گونه خرّم است که گویى گشوده‌اند بر هشت خُلد پنجره‌هاى مدینه را نور جمال حضرت هادى‌ست، اینچنین روشن چو روز کرده فضاى مدینه را ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت تا روشنى دهد همه جاى مدینه را... گلبانگ شادى است به گوش فرشتگان امشب رسانده است نداى مدینه را: این ماه جلوه‌‏اى ز جمال محمد است ابن الرضاى دوم آل محمد است ای آسمان ز شرم مَهت را دو پاره کن تکرار معجز نبوی را دوباره کن تا بشکند غرور تو در اوج آسمان ای آفتاب! ماه زمین را نظاره کن از خانۀ جواد دمیده‌ست آفتاب بر مقدمش نثار، هزاران ستاره کن تا سرنهند بیت جوادالائمه را ای جبرئیل سوی ملائک اشاره کن... از کهکشان نور بیاویز سُبحه‌ها هر روز و شب فضائل او را شماره کن این ماه جلوه‌‏اى ز جمال محمد است ابن الرضاى دوم آل محمد است لطف امام هادی و نور ولایتش ما را اسیر کرده به دام محبتش بر لطف بی‌کرانۀ او بسته‌ایم دل امشب که جلوه‌گر شده خورشید طلعتش... ماه تمام و نیمۀ ذی‌الحجّه مطلعش خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش... این است آن امام که ذرات کائنات اقرار کرده‌اند به جود و کرامتش... این است آن امام که دشمن به چندبار رخسار عجز سوده به درگاه عزتش سر تا به پای، عاطفه و مرحمت ولی دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش... افزون ز ریگ‌های بیابان عطای او بیش از ستاره‌های درخشان فضیلتش... این ماه جلوه‏‌اى ز جمال محمد است ابن الرضاى دوم آل محمد است آن نازنین که وصف جمالش خدا کند امشب خدا کند که نگاهى به ما کند آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر باشد که درد جان و دل ما دوا کند... آن محو ذات خالق و بى‌اعتنا به خلق شاید به ما شکسته‌دلان اعتنا کند آن چشمۀ دعا که دعا مستجاب از اوست چون می‌شود به حال دل ما دعا کند؟ پیوند خورده زندگى ما به مهر او این رشته را کسی نتواند جدا کند گویى على به روى محمد کند نگاه چون این پسر به‌ روى پدر دیده وا کند... دیدار او کدورت دل را جلا دهد ایمان او حوائج مردم روا کند... باید رضای خاطر او آورد به دست خواهد ز خود هر آنکه خدا را رضا کند اى یادگار آل محمد! خدا به ما لطفى اگر کند ز طفیل شما کند عالم به خوان رحمت تو میهمان، ولی یک تن نشد که حق نمک را ادا کند... صاحب‌دلى کجاست که چون ابن مهزیار بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند... افتاده‌ام به دام بلا، یا ابالحسن! غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند...
"در رهِ اِبقای ولای علی" عالم و آدم به‌فدای علی گر شهدایند همه فاطمی فاطمه هست از شهدای علی کارِ رسالت به چه تایید شد؟ مُهرِ ولای کفِ پای علی وحی به آوای که نازل شده؟ صوتِ الهی‌ست، صدای علی چیست که اِتمامِ همه نعمت است؟ نورِ ولایت، ز عطای علی سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم اول و آخر به حقیقت علی است حافظ قرآن و شریعت علی است راهِ صراط است اگر مستقیمِ سلسله جنبانِ طریقت علی است پرتوِ خورشیدِ فروزانِ عدل ضامنِ اجرای عدالت علی است بابِ علومِ نبوی، قلبِ او ماهِ شبستان هدایت علی است سَروَر و مولای همه اولیاء قافله سالارِ ولایت علی است سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم غدیر، شیرازه‌ی دینِ خداست غدیر، نوروزِ همه انبیاست غدیر، معراجِ رسول خدا غدیر، روزِ سِدرةُ المُنتهاست غدیر اُستوانه‌ی دینِ حق غدیر پشتوانه‌ی اولیاست غدیر اِحرازِ امامت به خلق غدیر جاودانه در نسل‌هاست غدیر ضامنِ بقای ولی غدیر ضامنِ بقای وِلاست سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم کیست علی؟ جلوه‌گرِ آفتاب کیست علی؟ نوردِهِ ماهتاب کیست علی؟ زمزمه‌ی فاطمه کیست علی؟ خواسته‌ی مستجاب کیست علی؟ مالکِ روزِ جزا کیست علی؟ بوالحسن و بوتراب کیست علی؟ فصلِ حق و باطل است کیست علی؟ مَرزِ ثواب و عِقاب سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم جانِ جهان، علی علیه السلام شاهِ شهان، علی علیه السلام مظهر اَسماءِ خدای بزرگ نورِ جنان، علی علیه السلام آن نَبَاءِ عظیم در عالمین نبضِ زمان، علی علیه السلام هم شهِ مردانِ جوانمرد، هم... سِرّ نهان علی، علیه السلام علی سایه ی سبحان به سرِ بندگان اَمن و اَمان، علی علیه السلام سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم کیست معمای خدا؟ حیدر است عبدِ سراپای خدا حیدر است مَحرمِ اَسرارِ اَزل تا اَبد مَردِ سحرهای خدا حیدر است زینتِ محراب جمال علی دستِ تمنای خدا حیدر است عارفِ بِالله، بِوَالله اوست عاشق و شیدای خدا حیدر است دستِ خدا، چشمِ خدا، گوشِ حق دیده ی بینای خدا حیدر است سِرِ خداوند غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لِکُم دینَکُم اُلگوی هر مؤمنِ پرهیزگار اُسوه‌ی اخلاص و شکیب و قرار محنتِ او محو کند از مُحِب کوه‌ترین سَیئه‌ی روزگار مُظهِرِ ایمان به همه مؤمنین کاتبِ وحی و شهِ دُل دُل سوار کاشفِ کرب از سَر و روی نبی جانِ محمد، سپرِ جانِ یار شیر خدا، دَمدَمه‌ی لافتی صاحبِ تیغِ دو دمِ ذوالفقار سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم اوست امیرِ همه‌ی مؤمنین اوست مبیرِ همه‌ی مشرکین اوست مجیرِ همه پیغمبران اوست مجیبِ همه‌ی مرسلین اوست امیدِ همه مستضعفان اوست کمینِ همه مستکبرین اوست براتِ همه یاران ز نار اوست نجاتِ همه اصحابِ دین ختم کُنِ قائله‌ی نَهرَوان کور کُنِ فتنه‌گر و قاسطین سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم "آنچه ز مخلوق، خدا طالب است حبِ علی بنِ ابیطالب است" وجهِ جمالِ اَزلی روی او وَه که چه رخسارِ علی جاذب است هر چه سئوال است بپرسید از او پاسخِ او بر همگان جالب است فاتحِ خیبر، همه جا پهلوان مَرحب، مغلوب و علی غالب است طبقِ فرامینِ رسولِ خدا نشرِ غدیرِ علوی واجب است سِرِ خداوند، غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم قدرِ غدیر از چه شناسا نشد؟ اُمتِ دین، یاورِ مولا نشد! بعدِ پیمبر، ز چه رو هیچکس بر سرِ آن عهد، مهیا نشد؟ روزِ حمایت ز ولایت، چرا یارِ علی، جز دلِ زهرا نشد؟ خانه نشین شد ولی الله، آه... شیعه که جز فاطمه اِحیا نشد! سیلیِ محکم که به رویش زدند خورد زمین، جز به عصا پا نشد! شد در و دیوارِ حرم شعله‌ور هیچکسی مُعترضْ آنجا نشد! در وسطِ شعله در آن اِزدحام جز به لگد، دربِ حرم وا نشد! دستِ علی بسته شد و باز هم مردِ رهی، مانعِ شورا نشد! باز کمربندِ علی را گرفت مانعِ او صد صفِ اعدا نشد! ضربِ غلاف آمد و دستش فتاد باز علی یکه و تنها نشد! قامت زهرا وسطِ کوچه‌ها جز به غمِ غربتِ او تا نشد! باز خروشید چو آتشفشان کار بجز خطبه‌ی غرّا نشد! با همه تأکیدِ رسول خدا مزدِ رسالت ز چه اجرا نشد؟! وای به بیعت‌شکنانِ غدیر بیعتشان بهر چه ابقا نشد؟! بعدِ علی و حسن و فاطمه پرچمِ دین، جز به حسین پا نشد کرب و بلا، یارِ غدیر است و خم اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم ✍ محمود ژولیده
روحی فداک (بخش دوم) گلشن خلد برین شد عرصهٔ بیت الحرام تا خرامان گشت در وی تازه‌سروی خوش‌خرام نونهالی معتدل از بوستان "فَاسْتَقِم" شاخه‌ی‌طوبی‌بری از روضۀ دار السّلام قامتی در استقامت چون صراط مستقیم سرو آزادی به قامت هم‌چو میزانی تمام قدّ و بالای دل‌آرایش به غایت دل‌ستان عالم از حسن نظامش در کمال انتظام شمع بزم کبریایی گاه قدافراختن نخلۀ طور تجلّای الهی در کلام نقطهٔ بائیّه بود و در تجلّی شد الف مصحف کونین را داد افتتاح و اختتام تا قیامت وصف آن قامت نگنجد در بیان لیک می‌دانم قیامت می‌کند از وی قیام زآن میان حاشا اگر آرم حدیثی در میان سرّ خاصّ الخاص کی باشد روا در بزم عام؟ وصف آن بالا نباید کار هر بی پا و سر من کجا و مدحت آن سرور والا مقام؟ گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" تا درخشان شد درون کعبه زآن وجه حَسَن "ثَمَّ وَجهُ الله" روشن شد، برون شد شکّ و ظن چون‌که بودش خلوت غیب الغیوبی جایگاه دید بیت الله را نیکومثالی در وطن کعبه شد طور حقیقت، سینۀ سینا شکافت پور عمران کو که تا باز آیدش آواز "لن"؟ در محیط کعبه چندان موج زد دریای عشق کز نهیبش گشت نُه فُلک فَلَک لنگرفکن سرّ وحدت از جبینش آن‌چنان شد آشکار کز در و دیوار بیت الله فراری شد وثن نقش باطل چیست با آن صورت یزدان‌نما؟ با وجود اسم اعظم کی بماند اهرمن؟ تا عَلَم زد بر فراز کعبه شاه مُلک عشق عالم توحید را یکباره روح آمد به تن شهریار لافتیٰ تازد قدم در آن سرا حُسن ایام جوانی یافت این دهر کهن تیشه بر سر کوفت از ناقابلی فرهادوار «مفتقر»، هرچند می‌گوید به شیرینی سخن گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" کعبه تا آن نقطۀ بائیّه را در بر گرفت در جهان گوی سبق از چار دفتر برگرفت در محیط کعبه شد تا نقطۀ وحدت مدار عالم ایجاد را آن نقطه سرتاسر گرفت نامۀ هستی شد از طغرای نامش نامور طلعتی زیبا از آن دیباچۀ دفتر گرفت تا که زیر پای او را از دل و جان بوسه داد آن‌چه را در وهم ناید کعبه بالاتر گرفت از قدومش روح قدسی از شعف پرواز کرد شاهباز سدره را در زیر بال و پر گرفت شد حرم دار الامان، در رقص آمد آسمان تا که شعری بوسه بر خاک ره مشعر گرفت چشمۀ خاور فروغی دید از آن مه‌جبین نار طور از شعلۀ نور جمالش درگرفت عقل فعّال از دبستان کمالش بهره یافت چون خداوندِ سخن جا بر سر منبر گرفت شهسواری آمد اندر عرصهٔ میدان رزم کز سرای عالم امکان سر و افسر گرفت گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" کعبۀ کوی حقیقت، قبلۀ اهل وصول مستجار عِلوی و سِفلیّ و ارواح عقول نسخۀ اسماء و سرلوح حروف عالیات مصدر افعال، اوّل‌صادر و اصل الاصول آن‌که بودش قاب و قوسین اوّلین قوس صعود کعبه‌اش گاهِ تنزّل آخِرین قوس نزول در رواق عزّتش اشراقیان را راه نیست در حریم خلوتش عقل است ممنوع از دخول ریزه‌خوار خوان او میکال با حفظ ادب حامل فرمان او جبریل با شرط قبول قطره‌ای از قلزم جودش محیطی بی‌کران عکس از نور جمالش آفتابی بی‌افول حاکم ارض و سما بی‌شبهه اندر رتق و فتق واجب ممکن‌نما بی‌اتّحاد و بی‌حلول خاتِم دور ولایت، فاتح اقلیم عشق هرکه این معنی نمی‌داند ظَلوم است و جَهول دست هر ادراک کوتاه است از دامان او پس چه گویم من؟ تَعالی شأنهُ عمّا نَقول گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" شد سمند یکّه‌تاز طبع را زانو دوتا چون قدم زد در مدیح شهسوار لافتیٰ خامهٔ مُشکین من چون می‌نگارد این رقم خون خورَد از رشک و حسرت نافۀ مشک خُتا گر بگیرم باج از تاج کیان نبوَد عجب چون سُرایم نغمه‌ای از تاجدار "هل أتیٰ" ای سروش غیب! پیغامی ز کوی یار من جان به لب آمد ز حسرت، همّتی، حتّی مَتیٰ؟! عمر بگذشت و ندیدم روی خوبی، ای دریغ! زندگانی رفت بر بادا فنا، واحسراتا! روز من از شب سیه‌تر، کو جهان‌افروز من؟ صبحم از شام غریبان تیره‌تر، واغربتا! در حضیض جهل افتادم ز اوج معرفت در میان شهر دانش، در کنار روستا عشق گفتا: "دست زن در دامن شیر خدا تا رهایی از نهنگ طبع چون پورِ مَتی" آن‌که در اقلیم وحدت فرد و بی‌مانند بود وآن‌که اندر عرصۀ میدان نبودش هیچ تا گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" آیت الله
روحی فداک (بخش اول) گوهری را از صدف آورده طبعم در کنار یا که از خاک نجف تابنده‌درّی آبدار بُرده از حدّ عدم تا قاب قوسین وجود رَفرَف طبع مرا، یک غمزه زآن دلدل‌سوار شاهد بزم ولایت، شاه اقلیم وجود شمع ایوان هدایت، نیّر گیتی‌مدار صورت زیبای او یا طلعت "اللهُ نور" سیرت والای او یا سرّ "لَمْ تَمْسَسْهُ نار" خطّ دل‌جویش طراز مصحف کون و مکان خال هندویش مدار گردش لیل و نهار پرتوی از نور رویش طور سینای کلیم بندۀ درگاه کویش صد سلیمان‌اقتدار مشرق صبح ازل، خورشید عشق لم‌یزل چرخْ تا شام ابد در زیر حکمش برقرار در برش پیر خرد چون کودکی دانش‌پژوه بر درش عقل مجرّد هم‌چو پیری خاکسار شاهباز اوج "اَو اَدنی" به هنگام عروج یکّه‌تاز عرصهٔ ایجاد، گاه گیر و دار گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" باز جان می‌پرورد ساز پیام آشنا یا که از طور غَری می‌آید آواز «اَنا» می‌دمد صبح ازل از کوی عشق لم‌یزل یا فروزان شمع روی شاهد بزم "دنیٰ" جلوۀ شمع طریقت چشم‌ها را خیره کرد یا سَنابرقِ حقیقت می‌زند کوس فنا کعبه را تاج شرف تا اوجِ "اَو اَدنی" رسید یافت چون از مولد میمون او اَقصَی المُنیٰ قبلۀ اهل یقین شد خطّۀ بیت الحرام روضۀ خلد برین شد ساحت خیف و منا بیت معمور ار شود ویران از این حسرت رواست یا بیفتد گنبد دوّار مِن أعلَی البِنا از پی تعظیم خم شد گوییا پشت فلک فرش را عرش معلّی گفت تبریک و هَنا یا ولید البیت! غوغای نصاریٰ در مسیح گرچه می‌زیبد ترا، لکن تَعالی ربُّنا «مفتقر» گر می‌کند با یک زبان مدحت‌گری می‌کند روح الامین با صد نوا مدح و ثنا گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" کعبه چون گوی سبق از سینۀ سینا گرفت پایه برتر از فراز گنبد مینا گرفت خانه بی‌سالاروصاحب بود تا میلاد شاه سر به کیوان زد چو ربّ البیت در وی جا گرفت تا ز برج کعبه خورشیدِ حقیقت جلوه کرد چرخ چارم سوخت از حسرت، دل از دنیا گرفت کعبه شد تا با مقام "لی مَعَ اللّهی" قرین از شرافت هم‌سری تا بزم "اَو اَدنی" گرفت خاک بطحا زین عنایت آن‌چنان شد سربلند رونق عزّ و شرف از مسجد اقصی گرفت کعبه شد تا مرکز طاووس گلزار ازل تا ابد زاغ و زغن یکسر ره صحرا گرفت خیر مقدم، ای همایون‌طالع برج شرف! ملک هستی زیب و فر زآن طلعت غرّا گرفت نغمهٔ دستان نباشد درخور این داستان شور جبریل امین در عالم بالا گرفت گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" گوهری شد از درون کعبه بیرون از صدف کرد بیت الله را با آن شرف، بیت الشّرف گوهری سنگین‌بها رخشان شد از بیت الحرم کز ثریّا تا ثَری را کرد کم‌تر از خَزَف کعبه شد از مقدم او قاف عَنقاءِ قِدَم شاهبازان طریقت در کنارش صف‌به‌صف سینۀ سینا مگر از هیبتش شد چاک‌چاک یا شنید از رأفتش موسی ندای "لاتخف" ز اشتیاقش یوسف صدّیق در زندان غم وز فراقش پیر کنعان نغمه‌سازِ "وا أسف" خلعت خُلّت شد ارزانی بر اندام خلیل کرد بنیاد حرم چون بهر آن نِعمَ الخَلَف کعبه را شد هم‌سری با تربت خاک غَری مبدأ اندر کعبه بود و منتَهی اندر نجف آسمان زد کوس شاهی در محیط کن‌فکان زُهره سازِ نغمۀ تبریک زد بی چنگ و دف هردوگیتی را به شادی کرد فردوس برین نغمۀ روح الامین با یک‌جهان شوق و شعف گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" آفتاب عالم لاهوت از برج قِدم کرد گیتی را چو صبح روشن از سر تا قدم کعبه شد مشکات مصباح جمال لم‌یزل بیت، ربّ البیت را گردید مَجلای اَتَم کوکب دُرّی دَری بگشود از فیض وجود کز فروغش نیست جز نام دروغی از عدم کلک قدرت در درون کعبه نقشی را نگاشت پایه‌اش برتر نهاد از تارک لوح و قلم کعبه گویی کنز مخفی بود گوهرزای شد زین شرافت تا ابد گردید در عالم عَلَم مکّه شد امّ القُری از مقدم امّ الکتاب قبّۀ عرش برین زد بوسه بر خاک حرم شاه اقلیم "سلونی" تا قدم در کعبه زد قبلۀ حاجات گشت و مستجار و ملتزم از مروّت داد عنوانی صفا و مروه را وز فتوّت آبرویی یافت زمزم نیز هم منطق تقریر می‌گوید: "لقد کَلَّ اللّسان" خامهٔ تحریر می‌نالد: "لقد جَفَّ القلم" گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار: "لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار" آیت الله