eitaa logo
کانال مولودی وعروسی مجمع الذاکرین🌸
31.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
130 فایل
جدیدترین اشعاروسرودهادرکانال ما خوش آمدین🌹 @ewwmajmamolodi #کانال_مولودی_و_عروسی_مجمع_الذاکرین مدیریت👇 @khadeemeh110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما در روبیکا 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:کربلایی حسین ایمانی 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 خورشید در آغوشِ ستاره می‌درخشید توحیدِ خدا به گاهواره می‌درخشید بر دامنِ زهراییِ نجمه گلِ زهرا از روح وُ تنِ نبی عصاره می‌درخشید قابی زِ علومِ عرش در صورتی از خاک در حالِ نظاره و اشاره می‌درخشید در خانه‌یِ موسی نفسی برتر از عیسی از فاطمیون علی دوباره می‌درخشید کشتیِ نجاتِ نوح نَه نجاتِ عالم از موجِ دسیسه و شراره می‌درخشید بهرِ نظری ملائکه‌‌ بست نشستند از عشقِ رضا همه سر و دست شکستند فالی به تماشایِ نگارم زدم امشب با حافظِ طنّاز کنار آمدم امشب آمد « نکند سود فروشنده‌یِ یوسف » با جان به خریداریِ یار آمدم امشب تو عالِمِ آلُ‌اللَّه و من جاهلِ درگاه بر من نظر اَنداز که زار آمدم امشب هرگز نشده سائلی از خانه‌یِ تو رَد صیّادِ محبّت به شکار آمدم امشب مسکینِ سرِ سفره‌یِ احسانِ رئوفم بر دیده قدم نِه که غبار آمدم امشب از پشتِ درِ خانه مکن نوکرت آزاد قلبم گِره بنداز تو در پنجرهِ‌فولاد دلشادم و در مجلسِ میلاد نشستم چون با تواَم انگار گوهرشاد نشستم بارانِ کریمانه وُ حوضِ حرم و موج من روبه‌رویِ پنجرهِ‌فولاد نشستم دلتنگیِ اِیوانِ طلا و حرمِ یار شوری شد و شد سینه غم‌آباد نشستم گفتند جوازِ حرمِ عشق تو هستی تا کرب‌وبلا راهِ من افتاد نشستم تو حجِّ فقیرانی و من حاجیِ عاشق در بندِ تواَم عشق که آزاد نشستم راهی به خدا هستی و صهبایِ نجاتی آبی زِ فراتی و دعایِ عرفاتی آوایِ جرس می‌رسد و مانده‌ام حیران بستند همه بار و منم بی‌سر و سامان این قافله راهی سویِ بین‌الحرمین و ..... آن در طلبِ یارِ نهان سویِ بیابان شوقِ عرفات است و وصالِ رخِ دلبر که شعله کِشد هر سحر و شام از این جان جا ماندم و درمانده شدم قافله‌سالار پایان بده آقا شبِ تنهایی و هجران این پرده‌نشینی نفسِ عشق بریده بِنمای رُخ و سینه‌یِ عشّاق مَسوزان حالا که در ایرانی و مهمانِ رضایی آقا به تماشایِ محبّان نمی‌آیی ؟! توجه : غزل دوّم بیتِ دوّم اشاره به این بیت به غزل حضرت حافظ بوده « یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زرِ ناصره بفروخته بود »
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:قاسم نعمتی 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 روزي كه نام عشق بازان را نوشتند اين قوم را مجنون ، تو را ليلا نوشتند آنگاه مُلكِ عاشقي تقسيم كردند اين سرزمين را مالِ تو آقا نوشتند زهرا به هر سويي ، سفيري را فرستاد نام تو را صد شكر سهم ما نوشتند ايران چه كم دارد ؟ ديار اهل بيت است يك سو علي ، يك سوي آن زهرا نوشتند اين سرزمين را از همان اول خريدند مديون خانوادة موسي نوشتند با حُبِّ تو هر شيعه اي « اثني عشر » شد يعني كنار نامتان « الا » نوشتند از بعد آنكه ضامن آهو شدي تو عشاق را آوارة صحرا نوشتند تا عكس تو در چشمهاي آهو افتاد در زير ابرويش دو تا شهلا نوشتند تو سفره دار عالمي مشكل گشايي آقاي ما سلطان علي موسي الرضايي اشكي چكيد و باب صحبت با تو وا شد ناگاه ديدم صحن تو عرشِ خدا شد آنقدر وا كردي گره از كار مردم تا پنجره فولاد تو دارالشفا شد اصلاً نمي دانم زِ كِيْ بُردي دلم را اصلاً چگونه اين دلم جاي شما شد يك نيمه شب افتاد راهم در حريمت ديگر نمي دانم كه با حالم چه ها شد من اولين باري كه بوسيدم ضريحت از داغي آن بوسه قلبم مبتلا شد تا آمدم لب وا كنم آقا ... آقا آمد ندا برخيز حاجاتت روا شد پاي ضريحت عاشقي با گريه مي گفت در اين حرم امضا برات كربلا شد غير از تو من با هيچ كس كاري ندارم اصلاً بدون تو خريداري ندارم تا روبروي گنبد تو ايستادم دارو ندارم را همه نذر تو دادم با چشم گريان راه افتادم به سويت يك لحظه ديدم بر درِ باب الجوادم اذن دخولم اشكهاي ديده ام شد صورت به خاك گرم صحن تو نهادم احساس كردم بين آغوش تو هستم مانند طفل گم شده از پا فتادم دلشوره هايم را خودت آرام كردي دستان پُر مهر تو تسكين الفؤادم كُلِّ زيارت نامه ام شد عشق بازي گفتم : غلامم ، نوكرم ، من خانه زادم گفتم كه يك دنيا برايت حرف دارم اما ببخشش اين جمله هاي بي سوادم بي قيمتم اما گرفتار تو هستم با دست خالي بر سر راهت نشستم آقا منم من ، مرغ بي بال و پر تو با دست خالي آمدم در محضر تو از دل دعا كردم كه از عزت نيُفتي خالي نباشد از گدا دُورُ و بر تو سلطان گداي ريزه خور بسيار دارد نامم شده جزوِ سياهي لشكر تو روزي ما را از همان اول خدا داد دست تو دست كريمه خواهر تو دلشورة ماه محرم دارم آقا چون قول دادم من به زهرا مادر تو ايران ما زان روز شد واديِّ گريه كه آشنا گرديد با چشم تر تو در سينة ما كوهي از اندوه و غم ريخت « يابن شبيب » تو دلِ مارا بِهَم ريخت در پيشگاهت عشق را ابراز كردم من روضه را با نام تو آغاز كردم هديه به زهرا گريه كردن بر حسين است با تكيه بر گريه به عالم ناز كردم شبهاي جمعه تو خودت هم كربلايي من هم به سوي كربلا پرواز كردم آقا ببخشم روضه اي از تو شنيدم آقا ببخش گر روضه ات را باز كردم آخر چه شد ، جَدِّ غريبت آب دادند؟! يادِ لبانش سوز دل را ساز كردم آقا شنيدم يك نفر فرياد مي زد نيزه نزن بندِ زره را باز كردم با چند ضربه ؛راستي سر بُريدند؟ اين روضه را در سينه مثل راز كردم تا حرمت گيسوي زهرا را شكستند چكمه به پا بر سينة جدت نشستند با حوصله هر استخواني را شكستند نامردها چشمان بازش را نبستند
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:قاسم نعمتی 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم هرچه داریم ز آقای خراسان داریم با دم قدسی معشوق ؛نفس تازه کنم تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار سر سودایی خود زینت دروازه کنم سرگذشت من وتو گشته کرمنامه ی عشق هر سحر ،پای مناجات ،دلی تازه کنم تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد اولین بار که دیدم حرمت را گفتم: ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی راهم از حادثه در دولت منصور افتاد تابه خود آمده دیدم که دل از دستم رفت وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد نه بگویم که کلیمم،حرمت عرش خداست اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی در بهشت تو نهم پای، چو با کوهی درد تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم دل بیمار مرا فرصت درمانی ده با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده همچنان زلف پریشان تو آواره شدم به دل خانه خرابم سر و سامانی ده شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم سر این سفره به من رزق فراوانی ده حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده از تو من روزی شبهای محرم خواهم چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن عصر روز عرفه فرصت قربانی ده در حریمت خبر از عرش خدا می آید بوی سیب حرم کرببلا می آید آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود آمدی تا سند شیعگی ما باشی با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود یاد آوارگی شام بلا زنده شود پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین تا غم بی کفن کرببلا زنده شود جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند خواهرش دیدو به گیسوی پریشان کشتند
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:علی اکبر لطیفیان 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 آستان خدا کمال شما هفت پرواز زیر بال شما با شما می شود به قرب رسید ای وصال خدا وصال شما گاه با آدم و گهی با نوح بی زمان است سن و سال شما مثل جبرئیل می شود بالم با همین غوره های های کال شما روزگاری است در پی دلم آید گرچه نا قابل است مال شما بال ما را به آسمان ببرید تا خداوند لا مکان ببرید هر کسی تو را سلام کند به مقام تو احترام کند کاش در صحن سامرات خدا تا قیامت مرا غلام کند پر و بال کبوترانه ی من در حریم تو میل دام کند هر که بی توست واجب است به خود خواب احرام را حرام کند بر دلم واجب است بعد طواف عرض دین محضر امام کند نیمه ی ماه حج که شد باید شیعه در محضر شما آید ای مسیحای سامرا هادی آفتاب مسیر ما هادی علی ابن محمد ابن علی نوه ی اول رضا هادی نیست جز دامن کرامت تو پردهٔ خانهٔ خدا هادی ذکر هر چهارشنبه ام این است یا رضا یا جواد یا هادی به ملک هم نمی دهم هرگز گریهٔ زائر تو را هادی یک شبی را کنار ما ماندی سر سجاده جامعه خواندی تو دعا را معرفی کردی مرتضی را معرفی کردی با فراز زیارت سبزت راه ما را معرفی کردی مرتضی و حسین و فاطمه و مجتبی را معرفی کردی نه فقط اهل بیت را بلکه تو خدا را معرفی کردی سامرایت غریب بود اما کربلا را معرفی کردی با تو ما مرتضی شناس شدیم تا قیامت خدا شناس شدیم ریشه های محبت ما تو مزرعه های سبز دنیا تو خواهش سرزمین پائین من اشتیاق بهشت بالا تو گاه ابلیس می شوم بی تو گاه جبریل می شوم با تو من نمی دانم این که من دارم به تو نزدیک می شوم یا تو چه کسی از مسیر گمراهی داده ما را نجات؟... آقا تو تو مرا با ولایتم کردی آمدی و هدایتم کردی دل من در کفت اسیر بود به دخیل تو مستجیر بود گر شود ثروتم سلیمانی باز هم بر درت فقیر بود شکر حق می کنم صدای بلند حضرت هادی ام امیر بود آبرو خرج می کنی بس که کرم سفره ات کثیر بود شب میلاد تو به ذی الحجه مطلع شوکت غدیر بود ریشه ناب اعتقاد علی پسر حضرت جواد علی دوست دارم گدای تو باشم سائل دست های تو باشم مثل بال و پر کبوترها دائماً در هوای تو باشم دوست دارم که از زمان ازل تا ابد خاک پای تو باشم نیمه شب های ماه ذی الحجه زائر سامرای تو باشم یا دعای قنوت من باشی یا قنوت دعای تو باشم ما فقیریم سفره ای وا کن سامرایی حواله ی ما کن با تو این عقل ها بزرگ شدند اعتقادات ما بزرگ شدند پای دل های شیعیان آن قدر گریه کردید تا بزرگ شدند با نگاه تو با محبت تو اِبن سکّیت ها بزرگ شدند خوب شد بچه های هیئت ما پای درس شما بزرگ شدند بچه های قبیله ما با کربلا کربلا بزرگ شدند بی تو دل های ما بهار نداشت مثل یک شاخه ای که بار نداشت
🌹 🌹 ✍شاعر:حسین ایمانی 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 چشمِ او باز شد وُ چشمِه نشسته به تماشا سامرا دارد از امشب علیِ عالیِ اَعلا چه‌جمالی؟! چه‌وقاری؟!چه‌کمالی؟!چه‌شکوهی؟! گلِ تکبیر نشسته به لبِ حضرتِ زهرا علی از نسلِ رضا ُو علی از نسلِ حسین ُو... علی از نسلِ علی ُو علی از جنسِ مسیحا نفسَش مُرده کند زنده پس اِکسیرِ حیات است کیمیایِ نظرش ساخته از سنگ  طلاها این مرادِ دو‌جهان وُ پسرِ بابِ مراد است هر دری بسته شود جز درِ  فیضیه‌یِ مولا هادیِ آلِ امیر است وُ مسیری به غدیر است پسرِ شیرِ خدا علّت آرامشِ شیر است خوش به حالِ سائلی که بِنِشیند سرِ راهت نانِ او می‌رسد از دستِ تو با نازِ نگاهت لقمه‌ای که تو بگیری نانَش از تنورِ زهراست روسفید است غلامِ خانه‌زادِ رو‌سیاهت زائر از سمتِ خراسان طرفِ کرب‌وبلا رفت در حریمت روزی‌اش شد چند ساعت استراحت وسطِ جامعه پیچید شمیمِ گلِ نرگس به فدایِ تو ُو اصل وُ نسب ُو نسلِ چو‌ ماهت ما نداریم شبیهِ تو  ندیدیم مثالی در فِصاحت   در بِلاغت  در صِراحت  در مِلاحت اسداللّه ضمیری    ولی‌ُاللّه سَریری اصلاً آقا تو‌ به دنیا آمدی دست بگیری گِره به کار ندارم دستگیرم که تو باشی با تو دورم زِ غرور وُ حسد ُو کِبر ُو حواشی منِ مجنون اگر این جادّه را پیش گرفتم نَه حَواسم به غم است ُو نَهَراسم زِ خراشی با شما قلبِ من آرام و قدمهامْ بلند است بی تو یک‌دَم که بمانم می‌شوم من متلاشی از بهشتی که شنیدیم وُ فراوانیِ نعمت من که می‌خواهم عزیزم گوشه‌ای را که تو باشی آمدی تا برسانی دلِ ما را به غدیر ُو .... آمدی تا نمکی بر رویِ این زخم بپاشی زخمیِ روضه‌یِ شاه وُ ماهِ رویِ نیزه‌هایم از اهالیِ غدیر وُ بی‌قرارِ کربلایم
🌹 🌹 ✍شاعر:کربلایی محمد مبشری 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 تویی که بر باده ی فیض ، واسط کبریا شدی رحمت بیکران حق ،به جمع ماسوا شدی روح کرامت و سخا ، ز جانب خدا شدی به نغمه های عرشیان، همیشه در نوا شدی دمی که از امام خود ، به امر حق جدا شدی به دوره ی فراق او ، یکسره در دعا شدی نامه رسید و دعوتی ، ز یار آشنا شدی بهر وصال یار خود ، همسفر بلا شدی به خاطر حضرت عشق ، وارد ماجرا شدی شبیه یک پرنده ای ، به آسمان رها شدی آمدی از مدینه و زائر کربلا شدی سوی خراسان به سفر ، به جانب رضا شدی تا به بیابان هدفِ ، هجمه ی ناروا شدی بعد هجون دشمنان ، شاهد کشته ها شدی چو ماه و انجم آمدی ، به جمع مردم آمدی چه خوب شد بانوی من ، به جانب قم آمدی تا که ورود تو به قم ، به مردمان خبر رسید از پر هر فرشته ای ، به شهر صد گُهر رسید فوج ملک نغمه کنان ، ز عرش بر گذر رسید دمی که هودَجت ز ره ، به صد شکوه و فَر رسید تا که لجام مرکبت ، به دست صد قمر رسید بهر صلا به مقدمت ، صوت سروش سر رسید به خیمه یاد تو که چون ، نسیمی از سحر رسید طنابی از گیسوی حور ، ریسه ای از هنر رسید ندا ز آسمان زدند ، که نور از سفر رسید به خانه ات به بیت نور ، فاطمه ای دگر رسید دوباره زینبی ز ره ، به شهر قم اگر رسید برای مقدم تو بود ، اگر که سیم و زر رسید به شرح اسماء خدا ، صفات تو به بر رسید جوهر هر کتابتی، به لوح اگر اثر رسید قلم تویی کرم تویی ، حریم و هم حرم تویی واسطه ی فیض خدا ، به ذره ی عدم تویی مِهر اگر رضای توست ، بر او چو ماه بوده ای کعبه اگر وجود اوست ، تو قبله گاه بوده ای به سوی آن کعبه ی خود ، پر از نگاه بوده ای تو چشمه ی نور به هر ، شام سیاه بوده ای کشته ی غربت رضا ، بر او گواه بوده ای شهیده ی وصال او ، میان راه بوده ای به وقت جان سپردنت ، چو بی پناه بوده ای شبیه عمه زینبت ، اسیر آه بوده ای ولی مگر به شهر قم ، بین سپاه بوده ای؟ شاهد طعنه هایی از ، قوم تباه بوده ای ؟ شاهد قتل دلبری ، چه دل بخواه بوده ای؟ شاهد قتل او کجا ، به قتلگاه بوده ای ؟ کجا میان شعله ها ، به خیمه گاه بوده ای؟ گواه کشتن کسی ، چه بی گناه بوده ای ؟ اگر که از برادرت ، به تیغ غم جدا شدی مگر که زائر سری ، به روی نیزه ها شدی ؟
🌹 🌹 ✍شاعر:حسین ایمانی 💫💫💫💫💫💫💫💫 به نامِ نامیِ زهرا به نامِ شاهِ نجف غلامِ فاطمه‌ایم و غلامِ شاهِ نجف همیشه نان به گدا داده خالقِ رزّاق به احترامِ حریم و مَرامِ شاهِ نجف خدا نیاوَرَد آن لحظه را که دور شود کبوترِ دلِ شیدا  زِ بامِ شاهِ نجف ندایِ فاطمه نادِ علی علی علی است وَ آرزویِ همِه بارِ عامِ شاهِ نجف کویرِ سینه به تو دارد احتیاج علی دوایِ هَمُّ و غم وُ دردِ لاٰعلاج  علی علیِ عالیِ اَعلا    اَمیرِ فُلک وُ فَلک ترنُّمِ لبِ هستی سرودِ مُلک وُ مَلک قرارِ قلبِ زمین و زمان و کون و مکان همان که بر سرِ خوانِ خودِ خداست نمک یَلی که حکمِ ولی از خدا گرفت و نبی ولی به خانه وُ در کوچهِ خورد چوبِ مَحک نوایِ ربِّ جلیل و ندایِ جبرائیل‌‌ بدان علی تو مَعَ‌الحقّی وُ خداست مَعَک کسی که نیست  نبوده‌َست رویِ دستش دست پناهگاهِ همه    در پناهِ فاطمه است به اقتدار قسم اختیار وُ جبر وُ قرار که بوده در کفِ این شیرمردِ مردم‌دار به رعد وُ برق وُ تجلّیِ ذوالفقار قسم که قوّت است برایِ علی نگاهِ نگار ندیده چشمِ زمانه  کریمه مثلِ او که گفته بر سرِ سجّاده جاٰر ثُمَّ‌ الدّار غبارِ چادرِ رویِ سرش شرف دارد به دُرُّ و گوهر و یاقوت و گنبدِ دَوّار اگر چه ظاهراً عمرش کم است و هجده سال به درکِ او نرسد پایِ فهم وُ وَهم وُ خیال بدان که فاطمه مِشکات و کوُکَبٌ دُرِّی‌ست دلیلِ خلقِ نبی  کُفوِ بی‌نظیرِ علی‌ست اگر برایِ رسالت فقط همین کوثر به مصطفی بدهد اَجر  خالقم  کافیست بخوان حدیثِ سفینه  بدان ذَوِی‌القُربیٰ به غیرِ فاطمه و دوستانِ مولا نیست به روزِ حشر اگر از همه فرار کند به چادرش برسد نوکری هُوَالباقی‌ست به روزِ حشر نگویم که بوده‌اَم وَ کی‌اَم چه اعتباری از این بهتر است فاطمی‌ام چه مادرانه رسیدی به دادِ این نوکر تو خواستی که شده ضربِ قلب یاحیدر دعایِ خیرِ تو وُ آمّینِ مولایم غلام را کند از اهلِ بی‌نظیرِ نظر دلم برایِ حریمِ حسین تنگ شده چه می‌شود که شوم زائرِ حرم  بی‌سر شبیهِ پیکرِ سردارِ قدس سوخته وُ .... هزار پاره مرا تا حریمِ یار ببر به یادِ نیمه‌شبِ پُرتلاطمِ بغداد به یادِ مَکتبِ مردی که ندبه‌خوان جان داد
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:قاسم نعمتی 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر تو کیستی که همه قاصرند از درکت چگونه می شود آخر تورا کنم تفسیر مقابل قدمت جبرییل زانو زد ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر به پیشگاه شما از خدا پیام رسید سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید به باب میل شما می خورد رقم تقدیر میان خانه نشستید و ذکر می گویید تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس فقط خدا رخ تو بی حجاب دیده و بس **** زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی کجا به کوته ی فکر ما خطور کنی اگر قنوت بگیری میان سجاده تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی کلیم خانه ی حیدر! به یک دعای سحر سرای کوچک خانه شبیه طور کنی تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند وجود خسته ی او را پر از سرور کنی فضای کوچه پر از عطر سیب می گردد ز هر دیار اگر لحظه ایی عبور کنی تو روح عاطفه ایی... گرچه من گنه کارم مرا مباد ز خود لحظه ای تو دور کنی غبار راهم و تو سایه ی سرم هستی چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی **** دگر زمان سرور پیامبر آمد که گاه زخم زبان قریش سر آمد تو همزبان خدیجه شدی میان رحم که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود... ز دیده های پر از مهر او گوهر آمد شمیم سیب بهشت از حجاز می آید نگار ماست غریبانه از سفر آمد خدا برای علی خلق کرده است تو را برای شیر خدا بهترین سپر آمد تمام فخر علی شوهری فاطمه است خبر دهید به حیدر که همسفر آمد به روی شانه ی تو بیرق علی برپاست علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست * خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد صدای هر تپش توست ذکر علی به این صدا همه ی ذکر ها منظم کرد میان عرصه ی محشر شفاعت همه را به گوشه ایی ز نخ چادر تو محکم کرد سپس گشود مسیر ورود جنت را گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد چکیده ی جلوات تو و علی روزی حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد برای اینکه بماند همیشه جلوه ی تو میان قامت زینب . تو را مجسم کرد به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد میان آن در و دیوار خونِ تازه نشست بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست @ewwmajmamolodi
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:ابوذر رییس میرزایی (بهار) 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 آب سقاخانه ات برتربودازسلسبیل چون بهشت حق بودصحن گوهرشادت جمیل میکشد باشهپرش جارو به صحنت جبرییل زائرانت حضرت موسی وعیسی وخلیل باهزاران شوق دورمضجعت گردد گدا بادوچشم خیس گوید یاعلی موسی الرضا میکنی بایک نگاهت سنگ سلمانی طلا برسربالین اوآیی تو ازصدق و وفا هرکه آمد ازحریمت میکند این ادعا پنجره فولاد داده هرمریضی راشفا هرزیارت کرده ام باحضرتت قول وقرار وقت مرگم توقدم برروی چشمانم گذار هرکه داردحاجتی می آید ازباب الجواد تا که ازدست کریم تو بگیردهرمراد گوشه چشمی گرکنی دلها شود مسرورو شاد ازبرای دردهای مومنان داری ضماد میزنم پرچون کبوتر دور صحن انقلاب دستگیری کن زمن مولا تودر روزحساب طلعت نورانیت آیینه ی پیغمبراست بضعه منی فقط درشان تو باکوثراست درمقام تو هرآن کس شک کندخود ابتراست حصن محکم را که میگفتی ولای حیدراست برزبانم جاری است دروصف حیدراین شعار لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار من گنهکارم ولی مولا پناهم داده ای ازکرامت درحریم خویش راهم داده ای خادمت گردیدم وازلطف جاهم داده ای ضامن آهونجات ازقعرچاهم داده ای صورتم را روی خاک پای زوارت نهم آرزویم این بود روزی به صحنت جان دهم
🌹 🌹 🌹 ✍شاعر:علی اکبر لطیفیان 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 آستان خدا کمال شما هفت پرواز زیر بال شما با شما می شود به قرب رسید ای وصال خدا وصال شما گاه با آدم و گهی با نوح بی زمان است سن و سال شما مثل جبرئیل می شود بالم با همین غوره های های کال شما روزگاری است در پی دلم آید گرچه نا قابل است مال شما بال ما را به آسمان ببرید تا خداوند لا مکان ببرید هر کسی تو را سلام کند به مقام تو احترام کند کاش در صحن سامرات خدا تا قیامت مرا غلام کند پر و بال کبوترانه ی من در حریم تو میل دام کند هر که بی توست واجب است به خود خواب احرام را حرام کند بر دلم واجب است بعد طواف عرض دین محضر امام کند نیمه ی ماه حج که شد باید شیعه در محضر شما آید ای مسیحای سامرا هادی آفتاب مسیر ما هادی علی ابن محمد ابن علی نوه ی اول رضا هادی نیست جز دامن کرامت تو پردهٔ خانهٔ خدا هادی ذکر هر چهارشنبه ام این است یا رضا یا جواد یا هادی به ملک هم نمی دهم هرگز گریهٔ زائر تو را هادی یک شبی را کنار ما ماندی سر سجاده جامعه خواندی تو دعا را معرفی کردی مرتضی را معرفی کردی با فراز زیارت سبزت راه ما را معرفی کردی مرتضی و حسین و فاطمه و مجتبی را معرفی کردی نه فقط اهل بیت را بلکه تو خدا را معرفی کردی سامرایت غریب بود اما کربلا را معرفی کردی با تو ما مرتضی شناس شدیم تا قیامت خدا شناس شدیم ریشه های محبت ما تو مزرعه های سبز دنیا تو خواهش سرزمین پائین من اشتیاق بهشت بالا تو گاه ابلیس می شوم بی تو گاه جبریل می شوم با تو من نمی دانم این که من دارم به تو نزدیک می شوم یا تو چه کسی از مسیر گمراهی داده ما را نجات؟... آقا تو تو مرا با ولایتم کردی آمدی و هدایتم کردی دل من در کفت اسیر بود به دخیل تو مستجیر بود گر شود ثروتم سلیمانی باز هم بر درت فقیر بود شکر حق می کنم صدای بلند حضرت هادی ام امیر بود آبرو خرج می کنی بس که کرم سفره ات کثیر بود شب میلاد تو به ذی الحجه مطلع شوکت غدیر بود ریشه ناب اعتقاد علی پسر حضرت جواد علی دوست دارم گدای تو باشم سائل دست های تو باشم مثل بال و پر کبوترها دائماً در هوای تو باشم دوست دارم که از زمان ازل تا ابد خاک پای تو باشم نیمه شب های ماه ذی الحجه زائر سامرای تو باشم یا دعای قنوت من باشی یا قنوت دعای تو باشم ما فقیریم سفره ای وا کن سامرایی حواله ی ما کن با تو این عقل ها بزرگ شدند اعتقادات ما بزرگ شدند پای دل های شیعیان آن قدر گریه کردید تا بزرگ شدند با نگاه تو با محبت تو اِبن سکّیت ها بزرگ شدند خوب شد بچه های هیئت ما پای درس شما بزرگ شدند بچه های قبیله ما با کربلا کربلا بزرگ شدند بی تو دل های ما بهار نداشت مثل یک شاخه ای که بار نداشت