eitaa logo
کانال مولودی وعروسی مجمع الذاکرین🌸
23.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
112 فایل
جدیدترین اشعاروسرودهادرکانال ما خوش آمدین🌹 @ewwmajmamolodi #کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین مدیریت👇 @khadeem110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما در روبیکا 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ما همه هیچیم و دنیا هیچ ، اما او که هست *ما همه لائیم اما مدِّ الاهو که هست نیستیم اما چه غم "یا ضامن آهو "که هست اهل هو اهل خدا اهل رضا وقتی شدیم عین و شین و قاف عشقیم عین خوشبختی شدیم رفت ابراهیم در آتش نه تنها ، با علی رفت موسی سمتِ دریا زد به دریا با علی رفت تا معراج حق تا قُرب اما با علی گفت رفتم آمدم در یک نَفَس با مرتضی لافتی الاعلی لا عشق الا مرتضی می‌تپد قلبم اگر ، تقصیر راهِ مشهد است می‌رسد وقتی صدا : این ایستگاه مشهد است مثل اینکه جانِ من در بارگاه مشهد است آهن آیا می‌شود عاشق بله بَد می‌شود هرقطاری که قطار راهِ مشهد می‌شود مثل آن معلول که امروز با پا آمده مثل آن مادر که با آن طفلِ زیبا آمده خوش‌بِحالم مادرم امسال با ما آمده مادرم بر رویِ ویلچر آمد اینجا گریه کرد باید اینجا سجده کرد و باید اینجا گریه کرد مثل لالی که زبانش با تو آخر باز شد مثل آن کوری که چشمش رو به این در باز شد مثل آن  لاتی که در اینجا کبوترباز شد آمدم با صد گِره رویِ گِره ....بازَم کنی مثل قفلم بسته بر این پنجره بازم کنی عارفی میگفت اینجا اهلِ باطن می‌شود هرکه یک شب  دورِ سقاخانه ساکن می‌شود کارِ ناممکن فقط پیشِ تو ممکن می‌شود در حرم گوشه به گوشه نور می‌نوشم فقط مستم و پایِ ضریح انگور مینوشم فقط "آمدم ای شاه"را خواندم پناهم می‌دهی پشت این باب الجوادم باز راهم می‌دهی سیر می‌خواهم بِگِریَم تکیه گاهم می‌دهی تکیه دادم بر درو گفتم که ای جانِ نجف من از ایوانِ شما رفتم به ایوانِ نجف یک طرف یک کربلایی گفت "یا عطشان حسین یک طرف یک آذری..جانیم سنَ قربان حسین مادرت میگفت بینِ این دو  ای عریان حسین پیشِ تو آنقدر نالیدم نفهمیدم چه شد در حرم یک کربلا دیدم نفهمیدم چه شد (حسن لطفی ۹۸/۰۴/۲۲) *همه عالم صدای نغمه‌ی اوست که شنیده چنین صدای دراز (عراقی) @ewwmajmamolodi
بسم الله الرحمن الرحیم قسم به دیده‌ی یعقوب و بوی پیرهنی قسم به شوق اویس و به جذبه‌ای یمنی قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی "قسم به وعده‌ی شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی که ایستاده بمیرم به احترام علی علی امام من است و منم غلام علی"   فقط علیست که باید خود انتخاب کند مرا بنا کند او یا مرا خراب کند "به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند" علیست نعره‌ی طوفانی‌ام خدا را شُکر رسید امامِ خراسانی‌ام خدا را شُکر مرا کشاند قراری هزار شُکر آقا مرا رساند قطاری هزار شُکر آقا رسیده‌ام پِیِ کاری هزار شُکر آقا دوباره این حرم آری هزار شُکر آقا رسیده‌ام بتکانی مرا زِ غیرِ رضا رسیده‌ام که شوم عاقبت به خیرِ رضا در این شلوغیِ زائر یک آشنا کافیست در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست برای این همه غم یک رضا رضا کافیست برای اذن دخولم سلامِ ما کافیست که السلامُ علی : یابنَ فاطمه آقا که یا امام رضا یابن فاطمه آقا میانِ آینه‌کاری و شمسه کاری‌ها میان این همه  خادم میان زاری‌ها کنارِ زمزمه‌ها  در جوارِ قاری‌ها رسیده‌ام پس از این ثانیه شماری‌ها میان اینهمه گیرم که آخری باشم چه می شود که برایِ تو"حِمیَری "باشم اگر نبود درِ این حرم پناه نبود برای شانه‌ی ما هیچ تکیه‌گاه نبود اگر نبود علی کعبه قبله‌گاه نبود اگر نبود رضا دل که روبراه نبود هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت رسیده‌ام برسانی مرا به میقاتت مرا بِبَر ملکوتت  بِبَر ملاقاتت بِبَر کنار خدا تا ظهورِ آیاتت مرا شراب کن از مستیِ مناجاتت "پَرَستشی که مدام است مِی پرستیِ ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست"* شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد شبی که از روی ویلچر بلند شد آن مرد شبی که از سرطانش خلاص شد بی درد شبی که دخترکی لال تا زبان وا کرد به گریه گفت پدر نامِ مادرش بُردی؟ چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟** شبی که باز برای گدایی آمده بود دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود رسید و گفت که سر زیر دِین آوردم سلامی از حرمین حسین آوردم اگر زِ گرمیِ ما دشتِ سیستان گرم است اگر خلیج و خزر یا که سیرجان گرم است که پشت خاکم از این خاکِ آستان گرم است هزار شُکر تو هستی که پشتمان گرم است چه غم که سید ما سیدی خراسانیست و این فلات پُر از قاسمِ سلیمانیست بگو به بانگِ مگس این عقابِ الوند است که این دیار پر از قله‌ی دماوند است رضاست آنکه بر این خاک سایه افکنده‌است بگو به آلِ سعود و یهود بازنده‌ است بگو به دشمنِ ایران مکن خیالِ دگر قرار ما همه تا بیست و چار سالِ دگر (حسن لطفی ۹۷/۰۵/۰۲) *صائب **اشاره به داستانی از شفای دخترکی حضرت فرموده بودند پدرت شکایت مرا به خواهرم نبرد لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم ما همه هیچیم و دنیا هیچ ، اما او که هست *ما همه لائیم اما مدِّ الاهو که هست نیستیم اما چه غم "یا ضامن آهو "که هست اهل هو اهل خدا اهل رضا وقتی شدیم عین و شین و قاف عشقیم عین خوشبختی شدیم رفت ابراهیم در آتش نه تنها ، با علی رفت موسی سمتِ دریا زد به دریا با علی رفت تا معراج حق تا قُرب اما با علی گفت رفتم آمدم در یک نَفَس با مرتضی لافتی الاعلی لا عشق الا مرتضی می‌تپد قلبم اگر ، تقصیر راهِ مشهد است می‌رسد وقتی صدا : این ایستگاه مشهد است مثل اینکه جانِ من در بارگاه مشهد است آهن آیا می‌شود عاشق بله بَد می‌شود هرقطاری که قطار راهِ مشهد می‌شود مثل آن معلول که امروز با پا آمده مثل آن مادر که با آن طفلِ زیبا آمده خوش‌بِحالم مادرم امسال با ما آمده مادرم بر رویِ ویلچر آمد اینجا گریه کرد باید اینجا سجده کرد و باید اینجا گریه کرد مثل لالی که زبانش با تو آخر باز شد مثل آن کوری که چشمش رو به این در باز شد مثل آن  لاتی که در اینجا کبوترباز شد آمدم با صد گِره رویِ گِره ....بازَم کنی مثل قفلم بسته بر این پنجره بازم کنی عارفی میگفت اینجا اهلِ باطن می‌شود هرکه یک شب  دورِ سقاخانه ساکن می‌شود کارِ ناممکن فقط پیشِ تو ممکن می‌شود در حرم گوشه به گوشه نور می‌نوشم فقط مستم و پایِ ضریح انگور مینوشم فقط "آمدم ای شاه"را خواندم پناهم می‌دهی پشت این باب الجوادم باز راهم می‌دهی سیر می‌خواهم بِگِریَم تکیه گاهم می‌دهی تکیه دادم بر درو گفتم که ای جانِ نجف من از ایوانِ شما رفتم به ایوانِ نجف یک طرف یک کربلایی گفت "یا عطشان حسین یک طرف یک آذری..جانیم سنَ قربان حسین مادرت میگفت بینِ این دو  ای عریان حسین پیشِ تو آنقدر نالیدم نفهمیدم چه شد در حرم یک کربلا دیدم نفهمیدم چه شد (حسن لطفی ۹۸/۰۴/۲۲) *همه عالم صدای نغمه‌ی اوست که شنیده چنین صدای دراز (عراقی)
بسم الله الرحمن الرحیم علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش علی یعنی زمین با عطر گلهای فراوانش علی یعنی تبسم‌های شرقیِ هَزارانش علی یعنی جهان در گوشه‌ای در خاک ایوانش علی یعنی علی ، یعنی به قربانش به قربانش علیٌ حُبُه جُنَّه قسیم النار یعنی او امام الانس و الجِنه هزاران بار یعنی او وصیُ المُصطفی  تکرار در تکرار یعنی او  فقط شیر خدا کرار در کرار یعنی او چه گویم شرح آنکه تا قیامت نیست پایانش ببینید این مطهر در مطهر در مطهر را تمام دلخوشیِ خانه‌ی موسی بن جعفر را علی یعنی تپش یعنی نفَس زهرایِ اطهر را علی یعنی رضا یعنی جگر حتی پیمبر را علی یعنی مدینه مکه  قربانِ خراسانش دوباره رو به ایوانت امین‌الله‌های ما سلام‌الله‌های ما نگاه و آه‌های  ما به درهای حرم خورده گره گَر راه‌های ما سرِ سال است دورِ تو بگردد ماه‌های ما خداوندا سلامش کن یک ایران است و سلطانش پشیمان می‌شود هرکس ننوشد جامِ سلطانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی بگردان جام چشمت را که عالم را بگردانی سلیمانی شود مردی که پیشت کرد دربانی فدای جذبه‌ی چشمی که سلطان شد سلیمانش چنان نوری...که خود را اینهمه پروانه گم کرده که هر زائر که می‌بینی دل دیوانه گم کرده چُنان مجذوب اینجایَم که مستی خانه گم کرده کنارِ آب سقاخانه‌ات پیمانه گم کرده شنیدم از نجف این را فدای صحن و ایوانش هنوز عطر تو از شبهای نیشابور می‌آید هنوز از این ضریحِ نقره بارِ خوشه‌ی انگور می‌آید هنوز از کفشهای زائرانت نور می‌آید هنوز آن روستایی از مسیرِ دور می‌آید دوباره پابرهنه ساده آمد پیش جانانش تو عیدی رو بسوی تو نماز عید می‌خوانیم زیارتنامه را در خانه‌ی خورشید می‌خوانیم تو را ما با قنوت عشق با امید می‌خوانیم خیال ماست راحت تا که بی تردید می‌خوانیم که پیش از عرض حاجت ، حاجتم را داده دستانش همیشه دیده‌ام اینجا مریضی که شفایش دید زنی بر روی سجاده براتِ کربلایش دید کنار بچه‌ای معلول ، مردی گریه‌هایش دید هنوز اشکش به چشمش که... پسر را روی پایش دید من و دارالشفایی که نگفته  نه به مهمانش بیا اُردیبهشتی کن تو این اسفند ماهی را کبوتر کن کبوتر کن کلاغِ روسیاهی را قبول از ما کن  امشب این نمازِ اشتباهی را کمی خرجِ دل ما کن نگاه گاه گاهی را نگاهی نه به من بر مادرم بر دست لرزانش تویی تنها که می‌فهمی سلام آخری‌ها را تویی که دوست میداری دعای آذری‌ها را کنار کفشداری‌ها  مقام پادری‌ها را بجان مادرت تحویل گیر این مادری‌ها را فقط دستم به دامانت فقط دستم به دامانش شبِ جمعه حرم بودم کمی در پشتِ در خواندم نشد در کربلا اما در اینجا از جگر خواندم شنیدم مادرت رفته که از داغِ پسر خواندم دوخط از روضه‌ی اکبر کنارت مختصر خواندم چه بد سرنیزه‌ها کرده پریشانش پریشانش فقط شمشیر می‌آمد فقط تکبیر می‌آمد به بالا نیزه می‌رفت و به پایین تیر می‌آمد به رویِ اِرباً اربایی صدایی پیر می‌آمد خدایا عمه از خیمه اگر که دیر می‌آمد پدرجان داده بود از غم همانجا با علی جانش (حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم یا امام رضاع هرچه ما داریم داریم از رضا جانِ نجف ای به قربان خراسان ای به قربانِ نجف ما نمک‌گیرِ ضیافت خانه‌ی زهرا شدیم از تنورِ فاطمه خوردیم تا نان نجف خاکِ ما خاکِ عزیز بچه‌های فاطمه است ما از ایرانِ رضائیم و از ایران نجف وای بر کاهی که بر  مشهد نگاهی بد کند دودمانش می‌رود با تیغِ سلطان نجف بارها نادِعلی خواندیم در ایوان طلا بارها رفتیم از این ایوان به ایوان نجف ایلِ زهرائیم یعنی غیرت ما یا رضاست آی دنیا گوش کن حیثیت ما یا رضاست لحظه لحظه از حریمِ تو خبرها می‌رسد هر‌چه می‌خواهیم بی اما  اگرها می‌رسد از ملائک دسته دسته می‌رسند و می‌بَرند لطف پایِ زائران تو به پرها می‌رسد کربلا با اکبر است و مشهدت هم با جواد زود الطاف پدرها با پسرها می‌رسد کار وقتی که گره خورده است نیمه شب بیا دیدنِ آقایِ ما مادر سحرها می‌رسد گریه‌های ما براتِ کربلای ما نوشت از سخن‌ها زودتر آهِ جگرها می‌رسد هرکه خوشبخت است تنها مرغ بختش مشهد است کشورِ ما تا قیامت  پایتختش مشهد است ما به این صحن و در و دیوار عادت کرده‌ایم بر شفای اینهمه بیمار عادت کرده‌ایم بر همین آئینه‌کاری‌ها به کاشی‌ها به حوض و طاق‌ها یا به این فیروزه‌ها انگار عادت کرده‌ایم حق بده وقتی که می‌بینم بقیع را دِق کنم ما به این جمعیتِ زوار عادت کرده‌ایم کاش تنها ما تو را از تو بخواهیم و نه هیچ... ما به این حاجاتِ بی مقدار عادت کرده‌ایم دور یا نزدیک آقاجان چه فرقی می‌کند ما به این دیدار  این دیدار عادت کرده‌ایم هر زمانی که در این دنیا مردد می‌شویم با قطاری باز هم راهیِ مشهد می‌شویم دور تا دورِ ضریحت دیدم اقیانوس را ای خدا از ما نگیر این قبله‌ی مأنوس را چند بیمار التماسم کرده‌اند از راه دور می‌برم از کفشداریَت غبارِ طوس را عرش هم قدری ندارد پیش این پایینِ پا جبرئیل اینجا چشیده لذتِ پابوس را هرچه می‌گردد نمی‌بیند  نگاهِ جبرئیل ناامیدی ، بی پناهی ، زائری مایوس را بیشتر از جمع بیماران طبیبان آمدند دیده‌ام در پنجره‌فولاد جالینوس را هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده‌ام - بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام- (حسن لطفی ۴۰۱/۰۳/۲۰)
بسم الله الرحمن الرحیم بارها گفتم به خود دیدی که قسمت می‌شود دیدنش نزدیک‌تر ساعت‌به‌ساعت می‌شود بعدِ نیشابور قلبم پُر حرارت می‌شود عاقبت از دستِ من این کوپه راحت می‌شود عشق وقتی‌که تو باشی بی‌نهایت می‌شود یک نفر قبل از خودم در من تصرف کرده است عشق را در شوق پیچیده، تعارف کرده است وسعتِ روحِ مرا غرقِ تشرف کرده است تا حرم را دیده‌ام، قلبم توقف کرده است باز هم اذنِ ورودی که عنایت می‌شود یک طرف صوتِ تلاوت‌های قاری‌ها و من یک طرف مداح و آوای قناری‌ها و من صحن در صحن است حال بی قراری‌ها و من تا ضریحت مست از لحظه شماری‌ها و من یاعلی می‌گویم اینجا و قیامت می‌شود مثل این آئینه‌ها خود را شکستم، آمدم پیش این فواره‌ها قدری نشستم، آمدم تا ضریحت راه را از حفظ هستم، آمدم رو به سویت چشم‌هایم را که بستم، آمدم آمدم که آمدن‌هایت اجابت می‌شود من به دنبالِ توأم فیروزه‌کاری‌ها که نه غرق در نام رضایم، خوش‌نگاری‌ها که نه دست خالی می‌روم، از کفشداری‌ها که نه می‌کَنم دل از همه، از این نداری‌ها که نه صدهزاران حج نصیب یک زیارت می‌شود هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است بالْ بالِ بچه‌ها مثل کبوتر دیدنی است دُورْ دورِ دختران بر گِرد مادر دیدنی است سُرسُره‌بازیِ طفلان روی مَرمَر دیدنی است چشم با این دیدنی‌ها غرق حیرت می‌شود جبرئیل آمد حرم، یک شب شفایش را گرفت رفت میکائیل و اسرافیل جایش را گرفت مرد کوری بود دیدم چشم‌هایش را گرفت خادمی از دستِ معلولی عصایش را گرفت ناز ما را کم بکش، دارد که عادت می‌شود بارها گفتم بده، این‌بار می‌گویم بگیر آنچه می‌دانی از آن بسیار می‌گویم  بگیر این مَنیّت را از این دیوار می‌گویم  بگیر هرچه شد بر قامتم سربار، می‌گویم بگیر عاشقیِ ما، تو را اسباب زحمت می‌شود با کبوترهای تو هروقت قاطی می‌شوم مثل این فواره غرقِ بی ثباتی می‌شوم محوِ اوصاف تو و الطاف ذاتی می‌شوم باز امشب خیره بر مردی دهاتی می‌شوم هرکه اینجا می‌رسد حتما که دعوت می‌شود با خودش چادر نمازِ پیر‌زن آورده است جانماز و عطر و تسبیح و کفن آورده است روی انگشتش عقیقی از یمن آورده است خرده پولی نذر آقا از وطن آورده است آسمان از دیدنش غرقِ حسادت می‌شود می‌کشد سوغاتی‌اش را بر ضریحت پیرمرد می‌زند بوسه همینجا بر ضریحت پیرمرد آمده در بین صف‌ها بر ضریحت پیرمرد یک کفن آورد، اما بر ضریحت پیر مرد... قبل آنیکه کِشَد، سرخ از خجالت می‌شود گریه‌اش اُفتاد یادِ جسم عریانِ حسین از خجالت آب شد پیرِ پریشانِ حسین زیرِ ایوانت دلش رفته به ایوانِ حسین ای به قربانت رضا و ای به قربانِ حسین اشک‌هامان مرهم صدها جراحت می‌شود (حسن لطفی ۴۰۲/۰۳/۰۹)
بسم‌الله الرحمن الرحیم در ظِلِّ روزگارِ شما یا ابالحسن هستیم ریزه خوارِ شما یا ابالحسن چون شمع جان نثارِ شما یا ابالحسن آهویِ در حصارِ شما یا ابالحسن از خیلِ دوستدارِ شما یا ابالحسن مشهد زمین که نیست ولی آسمان که هست مشهد بهشت نیست ولی بیش از آن که هست مشهد کَرانه نیست ولی بی کَران که هست شُکرِ خدا برای سَرَم آستان که هست شُد قبله‌ام دیارِ شما یا ابالحسن باید گرفت زیرِ پرِ جبرئیل را باید که پا برهنه ببینی خلیل را در صحنِ انقلاب ، مِیِ سَلسَبیل را لطفِ کثیرِ حضرت و ظرفِ قَلیل را چشمِ من و غبارِ شما يا ابالحسن عالم علی و در  همه جا سَر به سَر علی آئینه شد خدا و علی ضَرب در علی دل گفت علی و دیده علی و جگر علی هشت است روبرویِ من و جِلوه‌گر علی جانم فدایِ چارِ شما یا ابالحسن از شوق و عشق تا به قیامت بایستَد هرکس که روبروی ضریحت بایستد حتی زمان ، زمانِ زیارت بایستد دریا از این شکوه به حیرت بایستد در پای آبشارِ شما یا ابالحسن وقتی که چشمهام سحر خیز میشود شبها حرم عجیب دل انگیز میشود از بس عنایت است که سرریز میشود حج مشهد است ، قسمتِ ما نیز میشود حاجی شدم کنارِ شما یا ابالحسن یک ذره کَم نمیشود این اشتیاق‌ها شُکرِ خدا دوباره من و این رواق‌ها امشب نشسته‌ام بنوسيم به طاق‌ها اینجا پُر از شفاست از این اتفاق‌ها کارِ خداست کارِ شما یا ابالحسن پیری رسید و پنجره فولاد را گرفت یک گریه باز صحنِ گوهرشاد را گرفت یک اشکِ چشم جامِعُ الاَضداد را گرفت عطری وزید و یک دلِ آباد را گرفت از سَمتِ کَفشدارِ شما یا ابالحسن بعد از حرم همیشه منم با خُماری‌اش دل تنگِ لحظه‌ لحظه‌ی شادی و زاری‌اش مبهوتِ شَمسه‌هایِ طلا ، نقره کاری‌اش حِسِ وداع با همه‌یِ بی قراری‌اش ماییم بی قرارِ شما یا ابالحسن امشب حرم قُرُق شده دِل تا خدا رَوَد مادر رسیده است به ایوان طلا رَوَد بالایِ سر نِشیند و پایینِ پا رَوَد تا که زیارتی کُنَد و کربلا رَوَد مُردیم در جوارِ شما یا ابالحسن امشب زیارتِ تو اگر مادر آمده عباس آمده است و علی اکبر آمده عمه دوباره با دو سه تا دختر آمده حتی رُباب آمد ، علی اصغر آمده جَمع‌اند در مَدارِ شما یا ابالحسن دارُالکِرامه است اگر با حبیب‌ها دارُالاِجابه است برای غریب‌ها دارُالهِدایه و شبِ ابنِ شبیب‌ها مانند کربلاست حرم بویِ سیب‌ها می‌آید از مزارِ شما یا ابالحسن نون و قلم نَبی‌است و ما یَسطُرون حسین طاقِ فلک علی‌است به عالم ستون حسین خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین هستی تمام ظاهر و ما فِی الْبُطون حسین ذکر حسین کارِ شما یا ابالحسن (حسن لطفی
بسم‌الله الرحمن الرحیم شب بود و شور بود و سلامِ فرشته‌ها از عرش تا به فرش ، قیامِ فرشته‌ها بارانِ شوق بود و امامِ فرشته‌ها شب بود و گرمِ سجده تمامِ فرشته‌ها قلبِ فرشته‌ها پُرِ عطرِ خدا شده امشب خدا اسیرِ نگاهِ رضا شده موجِ کَرَم به اوجِ تَلاطُم رسیده است ناز و نماز و شوق و تَبَسم رسیده است داوودِ عاشقی به تَرَنُّم رسیده است کعبه کجاست؟ قبله‌ی هفتم رسیده است گویی خدا تمامیِ خود را کشیده است پیش از ازل که رویِ رضا را کشیده است موسیٰ گدایِ خانه‌یِ موسایِ مرتضیٰ ست عیسیٰ دخیلِ جلوه‌یِ سینایِ مرتضیٰ ست امشب شبِ تبسّمِ زهرای مرتضیٰ ست آئینه‌ی شُکوه سراپایِ مرتضیٰ ست گیرم بهشت مستِ مِیِ حوضِ کوثر است فوّاره‌هایِ صحن رضا دیدنی‌تر است هر پنجه‌ای که شانه‌یِ گیسو نمیشود هر قبله‌ای که گوشه‌ی اَبرو نمیشود هر جذبه‌ای که عکس هُوَالهو نمیشود هر دلبری که ضامنِ آهو نمیشود پا می‌نَهَد به بالِ مَلَک هرکه یاد اوست تا جبرئیل خادمِ بابُ‌الجواد اوست زلفی گشوده و دلِ شیدا نمانده است در ازدحام ، جای تماشا نمانده است مجنون که هیچ ، رونقِ لیلا نمانده است سر را بریده‌اند ، زلیخا نمانده است باغ بهشت کاشی گلدسته‌های اوست عباس دل سپرده‌ی دارالشفای اوست در بِرکه‌ها تَمَوُّجِ دریایی‌اش ببین در آسمان شُکوهِ اَهورایی‌اش ببین در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین خانه به خانه سایه‌ی آقایی‌اش ببین خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند باید غبار گردد و کارش رها کند نقّاره می‌زنند مسیحی شفا گرفت نقّاره می‌زنند خلیلی عطا گرفت نقّاره می‌زنند کلیمی بها گرفت یوسف دوباره سُرمه زِ پایین پا گرفت با دست‌های لطف تو آزاد می‌شویم وقتی دخیل پنجره فولاد می‌شویم با گوشه‌چشم ، تا که نگاهی به ما کنی کارِ هزار معجزه و کیمیا کنی مشکل بهانه است که ما را صدا کنی تا کاسه‌هایِ خالیِ ما را طلا کنی جز گوشه‌های صحن تو آقا کجا روم کِی با کبوتران حرم کربلا روم؟ (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم حرفِ من حرف دلای بی کَسه یه امام رضا دارم واسم بَسه میدونم صدام به آقام میرسه یه امام رضا دارم واسم بسه من همون کبوترم که جا نداشت لونه حتی رویِ شاخه‌ها نداشت هیچ نگاهی آب و دونم نمیداد مثل هر غریبه آشنا نداشت حالا اما عمریه رو گنبدام بچه ی محله ی امام رضام دنیا بی صحن و رواقش قفسه یه امام رضا دارم برام بسه حرف دل من حرف دلای بی کسه یه امام رضا دارم برام بسه (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم تشنه بودیم که بارانِ نجف را دیدیم اشک بودیم که دامانِ نجف را دیدیم در نجف منقبت از شاهِ خراسان گفتیم مشهدش آمده سلطانِ نجف را دیدیم علت این است اگر ذکرِ علی می‌گوییم ما در این خاک ، خراسانِ نجف را دیدیم هرچه دادند به ما لطفِ علی بود علی بر سرِ خوان رضا خوانِ نجف را دیدیم بی سبب نیست در ایوانِ طلا می‌چرخیم ما در ایوانِ تو ایوانِ نجف را دیدیم ما رسیدیم که بر مَرمرتان رو بکشیم یک علی گو که پس از نامِ شما هو بکشیم با خودش جامِ تو مستانه شدن هم دارد بردنِ نام تو دیوانه شدن هم دارد دلِ ما کاش شود کاسه‌ی سقاخانه سنگ ظرفیتِ پیمانه شدن هم دارد هر کبوتر که نشسته است دگر باز نَگشت صحنِ تو خاصیتِ لانه شدن هم دارد جایِ آئینه و کاشی به خودت غرقم کن لطفِ تو از همه بیگانه شدن هم دارد زائرانِ تو همه عینِ زیارت نامه‌اند کششِ نورِ تو پروانه شدن هم دارد وقتِ نقاره شده از تو خبر می‌گویند ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر می‌گویند ‌ یک کلاغ آمده اینجا که کبوتر بشود عُمرِ ما کاش فقط پیشِ رضا سر بشود بگذارید همین دفعه طوافش بکنم طاقتم نیست که هنگامه‌ی محشر بشود دامنش پُر شد و با دستِ پُر از اینجا رفت پیش از آن لحظه که چشمانِ گدا تر بشود به لبم نام جواد است و کَرَم می‌بارد وای اگر وقتِ دعا نوبتِ مادر بشود آمدن‌های مرا ضرب در سه بکنید چه شود دیدنِ تو چند برابر بشود مرگ می‌چسبد اگر در نظرم می‌آیی جای هربار سه دفعه به سرم می‌آیی بارم اُفتاد زمین تا که شوم بارِ شما بیشتر ساخت مرا عشق گرفتارِ شما می‌بَرَد تا ابد از یاد پریدن‌ها را هر کبوتر که نشیند لبِ دیوارِ شما کنج شش گوشه زدم بوسه به یاد حرمت بوسه‌ای در عوضِ آنهمه زوارِ شما کربلا هم چقدر حسرت خادم‌هایی که بیایند هرازگاه به دیدارِ شما چاره‌ی اینهمه بیچاره فقط چار علیست چارده تَن همه دیدیم در این چارِ شما شامِ میلاد تو هر چند زِ مشهد دورم چشم بر راهم و سلمانیِ نیشابورم باز در نیمه‌ی شب چشمِ کسی بینا شد کودکی گم شده در خوابِ خوشش پیدا شد مادری آرزویش بچه‌یِ زیبایی بود گفت جبریل به گوشش گره‌هایت وا شد دستِ لرزانِ زنی پیر کمی بالا رفت از شهیدش خبر آمد چقدر غوغا شد باز در پیشِ ضریحِ تو مریضی اُفتاد زیرِ لب گفت رضا گفت رضا تا پا شد خادمی آینه کاریِ حرم را تا دید گفت با بغض حسن گریه کُنَش زهرا شد لطفِ آقاست اگر مستِ امام حسنیم "ما حسینی شده‌ی دستِ امام حسنیم" من اویسم نَفَست از قَرَن آورد مرا تا تراشیده شوم از یَمن آورد مرا مادرم بارِ نخستی که مرا با خود داشت تا ضریحت برسم سینه‌زن آورد مرا حاجت کرببلا داشت ، به ما بخشیدی به هوایِ حرمِ بی کفن آورد مرا شانه‌ام اُنس گرفته است به درهایِ حرم در کنار خودش آقای من آورد مرا در گوهرشاد دلم رفت به بین‌الحرمین باد تا بویی از آن پیرهن آورد مرا وای از پیرهنش ، پیرهنش را بُردند حیف انگشتر و سنگِ یمنش را بُردند (حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم قسم به دیده‌ی یعقوب و بوی پیرهنی قسم به شوق اویس و به جذبه‌ای یمنی قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی "قسم به وعده‌ی شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی که ایستاده بمیرم به احترام علی علی امام من است و منم غلام علی"   فقط علیست که باید خود انتخاب کند مرا بنا کند او یا مرا خراب کند "به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند" علیست نعره‌ی طوفانی‌ام خدا را شُکر رسید امامِ خراسانی‌ام خدا را شُکر مرا کشاند قراری هزار شُکر آقا مرا رساند قطاری هزار شُکر آقا رسیده‌ام پِیِ کاری هزار شُکر آقا دوباره این حرم آری هزار شُکر آقا رسیده‌ام بتکانی مرا زِ غیرِ رضا رسیده‌ام که شوم عاقبت به خیرِ رضا در این شلوغیِ زائر یک آشنا کافیست در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست برای این همه غم یک رضا رضا کافیست برای اذن دخولم سلامِ ما کافیست که السلامُ علی : یابنَ فاطمه آقا که یا امام رضا یابن فاطمه آقا میانِ آینه‌کاری و شمسه کاری‌ها میان این همه  خادم میان زاری‌ها کنارِ زمزمه‌ها  در جوارِ قاری‌ها رسیده‌ام پس از این ثانیه شماری‌ها میان اینهمه گیرم که آخری باشم چه می شود که برایِ تو"حِمیَری "باشم اگر نبود درِ این حرم پناه نبود برای شانه‌ی ما هیچ تکیه‌گاه نبود اگر نبود علی کعبه قبله‌گاه نبود اگر نبود رضا دل که روبراه نبود هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت رسیده‌ام برسانی مرا به میقاتت مرا بِبَر ملکوتت  بِبَر ملاقاتت بِبَر کنار خدا تا ظهورِ آیاتت مرا شراب کن از مستیِ مناجاتت "پَرَستشی که مدام است مِی پرستیِ ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست"* شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد شبی که از روی ویلچر بلند شد آن مرد شبی که از سرطانش خلاص شد بی درد شبی که دخترکی لال تا زبان وا کرد به گریه گفت پدر نامِ مادرش بُردی؟ چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟** شبی که باز برای گدایی آمده بود دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود رسید و گفت که سر زیر دِین آوردم سلامی از حرمین حسین آوردم اگر زِ گرمیِ ما دشتِ سیستان گرم است اگر خلیج و خزر یا که سیرجان گرم است که پشت خاکم از این خاکِ آستان گرم است هزار شُکر تو هستی که پشتمان گرم است چه غم که سید ما سیدی خراسانیست و این فلات پُر از قاسمِ سلیمانیست بگو به بانگِ مگس این عقابِ الوند است که این دیار پر از قله‌ی دماوند است رضاست آنکه بر این خاک سایه افکنده‌است بگو به آلِ سعود و یهود بازنده‌ است بگو به دشمنِ ایران مکن خیالِ دگر قرار ما همه تا بیست و چار سالِ دگر (حسن لطفی *صائب **اشاره به داستانی از شفای دخترکی حضرت فرموده بودند پدرت شکایت مرا به خواهرم نبرد
بسم الله الرحمن الرحیم یا امام رضاع هرچه ما داریم داریم از رضا جانِ نجف ای به قربان خراسان ای به قربانِ نجف ما نمک‌گیرِ ضیافت خانه‌ی زهرا شدیم از تنورِ فاطمه خوردیم تا نان نجف خاکِ ما خاکِ عزیز بچه‌های فاطمه است ما از ایرانِ رضائیم و از ایران نجف وای بر کاهی که بر  مشهد نگاهی بد کند دودمانش می‌رود با تیغِ سلطان نجف بارها نادِعلی خواندیم در ایوان طلا بارها رفتیم از این ایوان به ایوان نجف ایلِ زهرائیم یعنی غیرت ما یا رضاست آی دنیا گوش کن حیثیت ما یا رضاست لحظه لحظه از حریمِ تو خبرها می‌رسد هر‌چه می‌خواهیم بی اما  اگرها می‌رسد از ملائک دسته دسته می‌رسند و می‌بَرند لطف پایِ زائران تو به پرها می‌رسد کربلا با اکبر است و مشهدت هم با جواد زود الطاف پدرها با پسرها می‌رسد کار وقتی که گره خورده است نیمه شب بیا دیدنِ آقایِ ما مادر سحرها می‌رسد گریه‌های ما براتِ کربلای ما نوشت از سخن‌ها زودتر آهِ جگرها می‌رسد هرکه خوشبخت است تنها مرغ بختش مشهد است کشورِ ما تا قیامت  پایتختش مشهد است ما به این صحن و در و دیوار عادت کرده‌ایم بر شفای اینهمه بیمار عادت کرده‌ایم بر همین آئینه‌کاری‌ها به کاشی‌ها به حوض و طاق‌ها یا به این فیروزه‌ها انگار عادت کرده‌ایم حق بده وقتی که می‌بینم بقیع را دِق کنم ما به این جمعیتِ زوار عادت کرده‌ایم کاش تنها ما تو را از تو بخواهیم و نه هیچ... ما به این حاجاتِ بی مقدار عادت کرده‌ایم دور یا نزدیک آقاجان چه فرقی می‌کند ما به این دیدار  این دیدار عادت کرده‌ایم هر زمانی که در این دنیا مردد می‌شویم با قطاری باز هم راهیِ مشهد می‌شویم دور تا دورِ ضریحت دیدم اقیانوس را ای خدا از ما نگیر این قبله‌ی مأنوس را چند بیمار التماسم کرده‌اند از راه دور می‌برم از کفشداریَت غبارِ طوس را عرش هم قدری ندارد پیش این پایینِ پا جبرئیل اینجا چشیده لذتِ پابوس را هرچه می‌گردد نمی‌بیند  نگاهِ جبرئیل ناامیدی ، بی پناهی ، زائری مایوس را بیشتر از جمع بیماران طبیبان آمدند دیده‌ام در پنجره‌فولاد جالینوس را هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده‌ام - بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام- (حسن لطفی ۴۰۱/۰۳/۲۰)