در انتخابات آمریکا رای دهنده ناشناسی به «امام علی علیه السلام» رای داد😁
انشالله بریم کاخ سفید و اونجا بخوابیم😜
آخه نمیشه که همش حسینیه باشه و سینه بزنیم😄
پی نوشت:
در ضمن شمشیر حضرت هم اینطوری نبوده و فقط از دو طرف بُرندگی داشته و ظاهراً شیارهایی هم وسط شمشیر بوده که با هر مدل ضربه یکی به درک واصل میشد🗡
#انتخابات
#افول_امریکا
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
من و کرونا یهویی 😍(قسمت اول)
✍️اوضاعی بودا ...
هممون خاطره خوب و داریم از اون ایام ، ولی الان که چند ساله می گذره احساس میکنم اگر از خاطره های خودم نگم و ننویسم زحمات اون قشر فراموش میشه...
ایام کرونا رو میگم چه اوضاعی بود😬
ماجرا از اون جایی شروع شد که تو کانال های طلبه ای می گشتم که یهو یه اطلاعیه ای توجهمو جلب کرد
((نیروی فوری جهادی برای بیمارستان امام رضا علیه السلام ، با این شماره تماس بگیرید))
یکم جا خوردم، چون شنیده بودم بخشهای عمومی بیمارستان امام رضا علیه السلام تعطیل و فقط کرونایی ها رو اونجا می برن و طبعا جای مناسبی برای تبلیغ نبود
به داداشم زنگ زدم و گفتم پایه ای بریم اینجا (ایشون از طلاب موفق و مدرس فلسفه هس) گفت بریم چیکار کنیم ؟
گفتم نمیدونم ولی ظاهرا به طلاب نیاز دارن
اونم گفت بستگی داره کارش چی باشه و اینکه میشه کار تبلیغی هم کرد یا نه؟ اگه شد اره پایه ام بریم
وچون نمیدونستیم که دقیقا چه نیرویی لازم دارن با هم قرار گذاشتیم فردا صبح دم بیمارستان تا بریم جلسه توجیهی !
ادرس جلسه کجا بود ؟ کنار بخش سوختگی و سوانح( که خود همین بخش به تنهایی رتبه اول استرس رو از آن خودش می کرد😅)
دروغ چرا یه استرسی داشتم نگو و نپرس
از نوع استرس کسی که میخواد برای بار اول توی جمع منبر بره😃
یا استرسی که قبل امتحان نخونده و مهم داری
یا استرسی که... بیخیال خلاصه زیاد بود🙂
رفتیم داخل جلسه با دستکش و ماسک که حاج اقای فلاح( از طلاب خوب و با سواد و دغدغه مند مشهد )داشتن برای حدود 20 نفر از طلاب از شرایط بیمارستان توضیح می دادن و همون اول گفتن هرکسی بیماری قلبی داره پاشه بره که ما میخوایم بریم توی حلق خود کرونایی ها و شوخی بردار نیست
بعدم گفت : بچه ها متاسفانه این بیماری سن و سال نمیشناسه ویه مورد اخیرا داشتیم که بچه توی شکم مادرش کرونا گرفته و سکته قلبی کرده و تمام
خب این حرف سخت بود چون یه پیامی داشت و اونم اینکه اگر بچه توی راهی دارید پاشید از جلسه برید بیرون !
یکی از طلبه ها که خودش پای کار بود ولی بچه توی راهی داشت بعد از جلسه گفت من از جون خودم میگذرم اما نمیتونم جواب خانواده مادر خانمم رو بدم که چند ساله چشم انتظار نوه هستن و البته بیخیال ماجرا هم نمیشم میرم ببینم چه کار دیگه ای از دستم بر میاد
و کار خوبی هم کرد چون شوخی بردار نبود
حاج اقای فلاح صحبتش رو ادامه داد که بچه ها الان یه شرایط جنگی رقم خورده و ما چند مدل نیروی فوری لازم داریم
-گروه اول که باید برن قبرستون ! آخه اونجا مرده های کرونایی رو نمی شورن و همینطوری 3 متر میکنن زیر خاک و روشون هم یه پودری می ریزن تا شاید اثر ویروس رو کم کنن چون ظاهرا ویروس نمی میره و به خاک منتقل میشه ( راست و دروغش رو نمیدونم چون اون ایام هر شایعه و خبری به عنوان نظریه علمی پذیرفته می شد )
و به هر حال گروه اول باید می رفتن مرده شور خونه ! تا مرده بشورن
گروه دوم : باید برن توی بخش های کرونایی و بین بیماران و باهاشون صحبت کنن و روحیه بدن و اصلا تبلیغ دینی کنن
چون اینا همشون قرنطینه شدن و حتی گوشی ندارن و بعضیاشون توی حالت بدی ان و پرستاران هم اصلا وقت نشستن ندارن هی پذیرش بیمار جدید و از طرفی بیمارانی که فوت میکنن رو تحویل بهشت رضا میدن و... خلاصه یه تعدادی باید اینجا برن
گروه سوم هم .... دیگه من صداشو نمی شنیدم ... ذهنم توی گروه دوم موند ...
با خودم گفتم یعنی طرف داره می میره من دقیقا کدوم بخش دین رو باید بهش منتقل کنم ؟!
اصلا فایده ای هم داره توی دست و پای پرستارا بچرخی ؟
همون پرستارا نمیگن ای بابا آخوندا اینجا هم ول کن نیستن ؟😜
با خودم کلنجار می رفتم که یهو دیدم حاج اقا فلاح گفت اما حالا دعوت میکنم از حاج اقای ایزدی پور که طلبه و پرستارن و میخوان از شرایط دقیق بیمارستان توضیح بدن
دیدم یه طلبه لاغر اندام و قد بلند که به خاطر ماسک فقط چشماش دیده میشد رفت سمت جایگاه و گفت بچه ها خوش اومدین من وقت ندارم خیر مقدم بگم اما همینقدر بگم که کار به شدت مهم و حیاتیه و.....
ادامه دارد....
#خاطرات_کرونایی
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
شیخ محمد ایزدی
من و کرونا یهویی 😍(قسمت اول) ✍️اوضاعی بودا ... هممون خاطره خوب و داریم از اون ایام ، ولی الان که چ
ولادت حضرت زینب و روز پرستار رو تبریک میگم
خیلی وقت بود میخواستم خاطرات تبلیغی کروناییم رو بنویسم و به نظرم رسید امروز روز خوبی باشه
این خاطرات حاصل حضور یک دوره چهل روزه در بیمارستان امام رضا علیه السلام هست👆
و شادی روح همه اموات خصوصا اموات کرونایی صلوات🖤
یه روز معمولی در یه کوچه معمولی😂
✍می دونید از جهت شرعی هرگونه خط انداختن یا پنچر کردن یا هر کار ملایم یا خشن دیگه ضمانت شرعی داره
یعنی حق نداری به مال دیگران آسیب بزنی ولو جلوی پل خانه پارک کرده باشه
#حق_الناس
#به_وقت_احکام
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
شیخ محمد ایزدی
من و کرونا یهویی 😍(قسمت اول) ✍️اوضاعی بودا ... هممون خاطره خوب و داریم از اون ایام ، ولی الان که چ
خاطرات کرونایی😊 ( بخش دوم)
اقا احسان ایزدی پور با خونسردی از شرایط بیماری می گفتن که فعلا هیچ شناختی ازش نداریم و نمیدونیم چطوری منتقل میشه و هیچ داروی درمانی هم نداریم اما شک نکنید حضور شما در بیمارستان بسیار دلگرم کننده هست چون این بیماران بدتر از مشکلات خود بیماری هیچ امیدی به درمان ندارن و تازه بهترین فرصت برای تبلیغ چهره به چهره هم هست و البته امکانات کامل هم بهتون میدیم و انشالله که مبتلا نمیشین ...
(از حق نگذرم این حرف آخرش یه قدری آرام کننده بود و صداش توی گوشم می پیچید {تجهیزات کامل بهتون میدیم }و خودمو تصور می کردم با این لباسها که توی تلویزیون موقع خوندن دعای الهی عظم البلا ... می دیدیم ولی خب الحمدلله این حس خوب خیلی سریع با جمله بعدی حاجی خراب شد😂 )
فقط یه توصیه برادرانه دارم و اونم اینکه توی این مدت قید اطرافیان تون رو بزنید😐
منظورم اینه باید قرنطینه بشید تا بیماری به خانواده هاتون منتقل نشه و داریم هماهنگ میکنیم که همگی توی یه خونه مستقر بشید
بعدم توصیه های کلی و قرار شد فردا 8صبح دم در بخش کرونایی ها باشیم تا بتونیم بعد صدور کارت بریم داخل بخش ،
دقیقا نمی دونستیم میشه کار مفیدی هم انجام داد یا نه اما یاد حدیث امیر المومنین علیه السلام افتاده بودم که می فرمان : هر وقت از چیزی ترسیدی خودت رو بنداز توش ...(شما رو نمیدونم اما من از این حدیث ، بهره هااااا بردم)
فردا صبح دم در بیمارستان جمع شدیم حدود ۶ نفر بودیم(بقیه رفته بودن مرده شور خونه) و منتظر بودیم برامون کارت تردد صادر بشه چون ما اولین گروهی بودیم که قرار بود وارد بیمارستان بشه و در این بین واکنش مسئول بخش داخلی بیمارستان جالب بود ، یه نگاهی از سر تاسف به ما می کرد و به مسولمون میگفت این حاج آقا ها میخوان برن داخل دقیقا چیکار کنن؟! و این سوالی بود که خودمون هم جواب محکمی براش نداشتیم😃 اما بعد یکی دو ساعت معطلی و علم رغم مخالفت برخی مسئولین ( که احتمال زیاد از سر دلسوزی بود) بالاخره کارت صادر شد
اقا احسان که مسیرو بلد بود افتاد جلو و ما پشت سرش رفتیم بخشی که باید لباس های یکبار مصرف رو تحویل می گرفتیم نمیدونم چرا فکر می کردم وقتی راه میرم باید آهنگ حماسی بزنن😂احتمالا از سر رذیله اخلاقی بود 😁
لباسها رو پوشیدیم و رسیدیم به قسمت سخت ماسک و شیلد😷 یادم نمیره چقدر سخت بود نفس کشیدن از پشت اینا و چون قیافمون مشخص نمیشد و عمامه هم نداشتیم برای خودمون یه اسم انتخاب کردیم
همراهان سلامت
(ناگفته نمونه چون اونجا همه قیافه ها شبیه هم بود اسامی و سِمَت ها رو با ماژیک پشت لباس می نوشتن و تا زمانی که رودر رو با کسی حرف می زدیم نمی دوستیم طرف چه کارس) که البته خود همین موضوع بعد ها خیلی به درد خورد و خاطرات خوبی رقم خورد که بعدها میگم😃
سوار آسانسور شدیم و قرار شد هرکسی توی یه بخش بره چون دقیقاً به تعداد نفرات بخش کرونایی داشتیم
من طبقه سوم از بقیه جدا شدم اما همین که در آسانسور باز شد ،خدای من...🥺
ادامه دارد ...
#خاطرات_کرونایی
#همراهان_سلامت
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
ایشون آقا احسان ایزدی پور همون پرستار و طلبه هستن که گفتم ، بسیار دغدغه مند و شریف که افتخارات بسیاری رو توی پرونده دارن و ایشون مسبب ورود طلاب به بیمارستان شدن که بعدها میگم چه اتفاقات خوبی در سطح کشور رقم خورد
🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی تا حالا برامون تعریف کرده بود روند اجاره نشینی تو آلمان اینطوریه 😳
#آلمان
#حقیقت_غرب
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
شیخ محمد ایزدی
خاطرات کرونایی😊 ( بخش دوم) اقا احسان ایزدی پور با خونسردی از شرایط بیماری می گفتن که فعلا هیچ شناخ
خاطرات کرونایی(قسمت سوم)
سمت راست توی راهرو یه جنازه کاور کشیده بود و با ماژیک روش بزرگ نوشته بودن کرونا😢
(بعدها فهمیدم اینا رو مخصوص میارن دم در آسانسور، تا عوامل تحویل به پزشک قانونی توی بخش نیان)
یکم نگاش کردم بُهت زده بودم !نمی دونستم پیره یا جوون ؟مرده یا زن؟ با خودم فکر می کردم الان خانوادش چه حالی دارن و اصلا خبر دارن یا نه؟ و مهمتر خودش چه حالی داره و چقدر سختی کشیده؟ ولی خب خیلی آروم بود !
انگاری سالها خوابیده بود...
یاد روایت پیامبر افتادم که فرمود : من ماتت قامت قیامته....هرکی بمیره قیامت و حساب و کتابش برپا میشه
توی همین فکرا بودم که یکی از پرستارا صدا زد هاااای مشتی ! چیکار میکنی ؟ مگه بار اولته که مرده دیدی؟
صداش از ده متر جلوتر میومد، سمت راست ،ایستگاه پرستاری، به نشانه معذرت خواهی دستمو بلند کردم و توی دلم گفتم آره بار اولمه و رفتم توی راهرو ،اتاق ها راست و چپ بودن و معمولا پرستارا اصرار داشتن که در اتاق ها بسته باشه اولین اتاق سمت چپ وارد شدم دیدم 6 تا بیمار توی اتاق هستن که یه عالمه دستگاه بهشون وصله و برخی شون بیهوش بودن
نفر دوم سمت چپ بیدار بود و با بی حالی یه نگاه کرد سمتم و دوباره روش رو برگردوند رفتم بالا سرش و باهاش احوالپرسی کردم
حال حرف زن نداشت ، اگرم میخواست حرف بزنه سرفه می کرد
گفتم اومدم حالتو بپرسم خوبی ؟مث کسایی که قهر باشن فقط چشماش رو بست و باز کرد
دیگه به همین حد بسنده کردم و رفتم سراغ بعدی... و البته چند روز بعدش که تقریبا با هم رفیق شده بودیم یه اتفاق جالب افتاد فقط قبلش بگم که :
مریضهای بیمارستان مثل قیامت سه گروه بودن( چون قرآن میگه روز قیامت آدما یا بدن و یا خوب و یا خوبتر )
حالا اینجا هم ؛
👈یه عده کلا بیهوش بودن که علامت خوبی نبود و معمولا اینا رو می بردن بخش مراقبت های ویژه و اونجا هم معمولا تموم میکردن 😢
👈یه عده هم تقریبا سر حال بودن ولی تازه کرونا شون مثبت شده بود و باید منتظر شدت بیماری می بودن و وضع نامعلومی داشتن (مث کسایی که روز قیامت منتظر شفاعتن)
👈یه عده هم خیلی سر حال بودن که دوره رو گذرونده بودن و در آستانه مرخصی بودن
و طبعا گروه سوم از جهت روانشناسی بهترین گزینه تبلیغ چهره به چهره بودن
این بنده خدا وقتی دیدمش گروه دوم بود ... چند روز بعد که حالش بهتر شده بود و جز گروه سوم شده بود 😊صدام زد و گفت دکتر جان ازم راضی باش !من قبل اینی که بیام اینجا همش میگفتم اینا چقد پول می گیرن و یکی از تفریحاتم توی مطب های شما این بود که حساب و کتاب کنم روزی چند تا مریض دارین و ضرب و تقسیم می کردم و در اخر میگفتم کوفت تون بشه ولی حالا می بینم چقدر اذیت میشین خلاصه حلال کن
یکم سکوت کردم و بهش گفتم غصه نخور منم از این فکرها میکنم و کلا همگانیه درضمن دکتر خودتی و جد و آبادت
من طلبه ام
چون حالش بهتر شده بود یهو برگشت و نشست و گفت جان ما؟؟😳
آخوندی ؟؟!😳
اینجا چیکار میکنی؟؟!😳 اینکه بدتر شد من حتی سر آلودگی هوا هم به شماها تیکه مینداختم😂
(اینو خدایی راست میگفت رفیق طلبم تعریف میکرد یه بار با لباس شخصی تو تاکسی نشسته بودم که راننده گفت عجب هوای گرمیه بر پدر آخوندا....
😂شما فرض کنید گفته صلوات...
بهش گفتم آخه مرد حسابی هوا چه ربطی به اونا داره...گفت تو اونا رو نمیشناسی هر شری باشه از گور اوناست 😂 و میگه منم ادامه ندادم فقط از پنجره ماشین به افق خیره شدم😄)
خلاصه این بنده خدا وقتی فهمید طلبه ها اومدن توی بیمارستان خیلی تشکر کرد و خدا رو شکر همون روز مرخص شد
در آخر بگم که ما اونجا چهار تا چالش جدی داشتیم
1-چالش نماز که نمی شد از مهر استفاده کرد چون لباسها کلاه یه تیکه داشتن و تا روی ابروها رو پوشانده بود و طبعا امکان نماز اول وقت نبود و باید ساعت 3 که می رسیدیم خونه و بعد دوش و قبل ناهار نماز میخوندیم و این موضوع قدری آزار دهنده بود😢
2-چالش دستشویی که اصلا نمی شد این لباسها رو توی بیمارستان دراورد و دستشویی رفت چون یه تیکه بودن😅( اینو بلغمی ها میفهمن)
3-چالش ریش و محاسن که مسئول تحویل لباس میگفت یا از ته بزنید یا فقط ته ریش داشته باشید که بتونم بهتون لباس بدم چون طبق پروتکل کسی که وارد بیمارستان میشه اصلا نباید محاسن داشته باشه که حالا ما با شما راه میایم و میگیم ته ریش😶 ( حالا شما فرض کنید توی محل حاج اقا جلوی همسایه ها با ته ریش باشه... البته از جهت شرعی که اشکال نداشت اما از جهت عرفی معضلی بود ... )
4-چالش فرزانه ،که اینو بعدا توضیح میدم...😜😂
ادامه دارد...
#خاطرات_کرونایی
#همراهان_سلامت
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
شیخ محمد ایزدی
خاطرات کرونایی(قسمت سوم) سمت راست توی راهرو یه جنازه کاور کشیده بود و با ماژیک روش بزرگ نوشته بود
چالش سوم که میگم این بود😂
ایشون حاج آقا فلاح که توی جلسه اول از سختی های کرونا میگفتن😁
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند روز پیش یه کلیپ دستم رسید از تناقضات قرآن😐
به یه روشی جواب دادم که اینطوری میشه کل تناقضات قرآنی رو حل کرد 👆
ثواب پخش کردنش واسه شما😊
#شبهه
#مدارس
#تناقضات_قرآن
#شیخ_محمد_ایزدی
🍃🌹🍃
@ezadi110
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄