||#مادرعالم...💙
برڪت زندگی ازگفتن یڪ یا زهراست
بیمه عمر شدم،
مادر سادات سلام ...
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
"
آنچه مهم است حفظ راه شهداست
یعنی پاسداری از خون شهدا
این وظیفه اول ماست..
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
"
درمیـــاناینهمهغوغاوشر
عشقیعنےڪاهشدردبشر🌱'
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
•
.
- کنجزندانگناهانخودمجاماندهام
گفتہانداینجابمانتاضامنیپیداشود💔!
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
ڪسے ڪه چهار پسر داشٺ نور چشم ترَش
بدونِ ماه چہ شبها ڪه صبح شد سحرش
اگر چہ صورٺ او را ڪسے ڪبود ندید
بہ وقٺ دادنِ جان یڪ نفر نمانده برَش
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِ
وَعَلَىالاَْرْواحِالَّتىحَلَّتْبِفِناَّئِکَ (:
ازعآقبتِعشقِتواندیشہنکردم
دیوانہ؛دلِعاقبتاندیشندارد
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ
_خدایا
ما غریبیم
ما را به خودت برسان
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
.
.
🌸☘
"ازهمہبریدهام..
آسانمیگویم
توفقطبرایمماندهای
امامرضاجانم:)💗"
#امامرضاۍدلم🍃
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
هدایت شده از 🍃 ازدواج 🍂
"
درمیـــاناینهمهغوغاوشر
عشقیعنےڪاهشدردبشر🌱'
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
•°💛✨°•
•[ قامٺَٺٺشنہے
اۺک ۿاۍ مَنـ
اسـٺ(:
بُغضِمَـڹراهِٺماۺارابسٺ]•
|♥️| #حاجقاسم
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
⸤ داریم با حسین حسین پیر می شویم
خوشحال از این جوانی از دست داده ایم ♥️🌱
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
••
وخداخواست!
کهیعقوبنبیندیکعمر . .
شهربییارمگر
ارزشدیدندارد؟!
|#اللهمعجلالولیکالفرج|
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
#عشق♥️
#مناجات
اَللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ
دَأْبُهُمُ الْإِرْتِیاحُ اِلَیْکَ وَالْحَنینُ !
#مناجات_المحبین
#خدایا کاری کن
شبیه عاشقانِ تو ،
زندگی کنیم ..!
#آشوبمآرامشمتویی...♡
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
#الله ♡
•
•[گذشتم
از تمام کسانی که
باعث رنجش دلم و
شکستن روحم شدند.....
که بخری شاید به نگاهی ...
دلم را....♡]•
•
#یااله_العاصین
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#پارت_190
پرستار که انژوگر رو فشار داد تا قطرات سرم خیلی کمتر منتقل شود اخرهای یرم بود و باید تا اخر تمام میشد بابا اومده بود روبه رویم نشسته و با تمام خشم دستش رو روی صندلی میکوبید معلوم نبود که چه کار میخواهد بکند ولی مطمئنم که کاری میکند که خوب زجر بکشم..
ارش پیام داد:《من پشت در هستم بابات تو نشسته بیام تو؟》برایش پیام دادم:_《چند لحظه صبر کن.》
به پرستار که اومد سرمم رو باز کن یواش طوری که فقط اون بشنوه گفتم:_شوهرم دم دره نمیتونه بیاد چیکار کنم؟
سرشو تکون داد و لبخند اطمینان بخشی زد.
بعد از اینکه سِرم رو از دستم کشید و بعد روبه بابا گفت:_اقا برای دخترتون یک ابمیوه بگیرید بخوره وگرنه فشارش دوباره میفتاده.
بابا برخاست و رفت بیرون تا ابمیوه بخره
پرستار رو به من گفت:
🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
•🌻🌥•
عشقآندارمڪهتاآیدنفـس
ازجماݪدلبـرمگویمفقط
حـقپرستم،مقتدایممهـدۍاست
تاابدازسرورمگویمفقــط...😌♥️
#صاحبنا🍃
#السلامعلیڪیابقیةاللہ✨
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
پر مےکشد دلم بہ هواے حرم حسین
دارم بہ اشتیاق شما مےپرم حسین..🍃
#اسلامعلیڪیااباعبدلله
#کربلاواسمضروریہحسین💔🥺
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
خیلے قشنگہ بگن:
" هموݩ کہ عاشق حسینه🤍 "
#بۍتودرسینہآشفتہمݩتابڪجاست؟!
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
..
حاجـے !
دیدنِ بغضِ علـے در غَم قاسِم
سخت است !🌿؛' :)
- جانانٰ
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
❲ یه #چیریک هیچ وقت
#سلاحش رو زمین نمیذاره
فقط منطقه #عملیاتیش رو
عوض میکنه!♥️🌱 ❳
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
#الله ♡
•
•[گذشتم
از تمام کسانی که
باعث رنجش دلم و
شکستن روحم شدند.....
که بخری شاید به نگاهی ...
دلم را....♡]•
•
#یااله_العاصین
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
•🌻🌥•
عشقآندارمڪهتاآیدنفـس
ازجماݪدلبـرمگویمفقط
حـقپرستم،مقتدایممهـدۍاست
تاابدازسرورمگویمفقــط...😌♥️
#صاحبنا🍃
#السلامعلیڪیابقیةاللہ✨
🌱 ازدواج اجبارے❤️
🌱 @ezdevag_egbari❤️
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#پارت_191
_ببین دختر منو به چه کاری وادار میکنی پیر مردی طفلک.
_ممنونم لطف کردی.
ارش از در اومد تو چهره اش پر نگرانی بود.
اومد سمتم با نگرانی و کمی مظلوم نمایی پرسید:_زدتت اینطوری شدی؟
تمام حرصمو توی کلامم فرستادم و گفتم:_نخیر،از بس تو حرصم دادی اینطوری شدم.
نفس بلندی کشید که پرستار بدو بدو اومدو گفت:_داره میاد.
با عجله که فقط استین مانتو مو دادم پایین و رفتم
بابارو توی راه دیدم خداروشکر اون مارو ندید سوار ماشین ارش شدم.
دیگ تاغتم تاغ شده بود از اینهمه نگرانی نگرانی بابت بچه هام نگرانی بابت بابا و ...
توی ماشین ارش نشست و به من خیره شد تمام حرصمو توی چشام ریختم و دستمو بردم بالا و سیلی محکمی توی صورتش زدم.
فقط نگام کرد حتی جایی که زدم توی گوشش رو هم نگرفت.
فقط نگاه!
با حرص غریدم:
🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃