eitaa logo
♡ ازدواج آسمانی | دائم♡
20.1هزار دنبال‌کننده
884 عکس
354 ویدیو
82 فایل
﷽ زیرنظر موسسه‌ قرآنی میقات القرآن 🔰 ثبت نام و فرم 🔰 https://eitaa.com/moshaver_asemani قوانین 🔰 https://eitaa.com/joinchat/328204440Cd6dc60dbfb اتاق عقد 🔰 https://eitaa.com/joinchat/861995136C2e4e9b6713 تبلیغات و نوبت مشاوره 🔰 @pasokhgou_1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 💠 ساعت ۱۱ بود که مادرشون تماس گرفتن📞 همه چیز همونطوری که پیگیر محترم هماهنگ کرده بود عالی پیش رفت😊 قرار شد با اجازه خانواده ها ما باهم صحبت کنیم 🙂 نکته خوب این بود که پس از تماس خانواده آقا و اجازه گرفتن مادر آقا از مادرم ما باهم صحبت کردیم و خانواده ها کامل در جریان بودن✍ بهم پیام داد🤗 «سلام ، خوب هستین زهرا خانم ؟» اولین پیامش هنوز یادمه😇 خیلی رسمی و مودبانه راجب معیارهامون و اهدافمون صحبت کردیم👌 حدود سه روز طول کشید 3⃣ شناخت نسبی پیدا کردیم🧠 مادرشون تماس گرفتن 📞 که قرار بزارن و بیان منزل ما 🏠 قرارمون شد پنجشنبه ساعت ۷ عصر🕗 تا اون روز برای خودم یک لیست از سوالاتی که مهم هست رو آماده کردم📋 چکیده کلی کتاب که تو زمینه ازدواج خونده بودم🤓 حدود ۱۸ تا سوال شد ❓ بالاخره پنجشنبه رسید😍 همه چیز آماده بود☕️ قرار شد که اول مادرشون و عمه و زن عمو شون به عنوان خانم ها تشریف بیارن خونمون🏘 زنگ خونه رو زدن 🔔 یکم استرس داشتم 😬 درو باز کردیم و مادرشون و فامیل با یک گل و شیرینی آمدن داخل 💐 صحبت کردیم و پذیرایی انجام دادیم🍰 دل تو دلم نبود🙂 از استرس سرخ شده بودم🙄 بلند شدم و چایی گرفتم براشون☕️ دستام یکم میلرزید😣 نشستم روی صندلی 🙈 همون لحظه مادرشون زنگ زد و گفت .... ⬅️ ادامه داستان واقعی فردا🌱 از همین کانال 👇 🔰@ezdevage_asemani بیا که تو ثبت نام بشی‼️ 👇👇👇👇👇 @pasokhgou_1 👆👆👆👆👆
💠 💠 ساعت ۱۱ بود که مادرشون تماس گرفتن📞 همه چیز همونطوری که پیگیر محترم هماهنگ کرده بود عالی پیش رفت😊 قرار شد با اجازه خانواده ها ما باهم صحبت کنیم 🙂 نکته خوب این بود که پس از تماس خانواده آقا و اجازه گرفتن مادر آقا از مادرم ما باهم صحبت کردیم و خانواده ها کامل در جریان بودن✍ بهم پیام داد🤗 «سلام ، خوب هستین زهرا خانم ؟» اولین پیامش هنوز یادمه😇 خیلی رسمی و مودبانه راجب معیارهامون و اهدافمون صحبت کردیم👌 حدود سه روز طول کشید 3⃣ شناخت نسبی پیدا کردیم🧠 مادرشون تماس گرفتن 📞 که قرار بزارن و بیان منزل ما 🏠 قرارمون شد پنجشنبه ساعت ۷ عصر🕗 تا اون روز برای خودم یک لیست از سوالاتی که مهم هست رو آماده کردم📋 چکیده کلی کتاب که تو زمینه ازدواج خونده بودم🤓 حدود ۱۸ تا سوال شد ❓ بالاخره پنجشنبه رسید😍 همه چیز آماده بود☕️ قرار شد که اول مادرشون و عمه و زن عمو شون به عنوان خانم ها تشریف بیارن خونمون🏘 زنگ خونه رو زدن 🔔 یکم استرس داشتم 😬 درو باز کردیم و مادرشون و فامیل با یک گل و شیرینی آمدن داخل 💐 صحبت کردیم و پذیرایی انجام دادیم🍰 دل تو دلم نبود🙂 از استرس سرخ شده بودم🙄 بلند شدم و چایی گرفتم براشون☕️ دستام یکم میلرزید😣 نشستم روی صندلی 🙈 همون لحظه مادرشون زنگ زد و گفت .... ⬅️ ادامه داستان واقعی فردا🌱 از همین کانال 👇 🔰@ezdevage_asemani بیا که تو ثبت نام بشی‼️ 👇👇👇👇👇 @pasokhgou_1 👆👆👆👆👆