💠#قسمت_نهم
💠#عشق_آسمانی
پدرم رفت تا درو باز کنه🏠
که یکدفعه هممون تعجب کردیم😳
دیدم که بخاطر من که آرزوم بود روز عقدم لباس روحانیت تو تنش باشه 😍 لباس روحانیت پوشیده بود🤩
چشمام پر اشکشد☺️
بعد از سلام و احوالپرسی اومد تو اتاق
رفتم جلو گفتم ممنونم که انقدر برات مهم هستم😌
گفت توخود قلب منی😍
مگه جسم بدون قلب میتونه؟!😇
هر لحظه بابت همچین عشقی خداروشکر میکردم🤲
انگار این محبت رو خدا تو قلبمون گذاشته بود❤️
انگار سالیان سال بود همو میشناختیم😍
من برای عقد یک لباس کاملا پوشیده انتخاب کرده بودم☺️
روسری مو سرم کردم🧕
با یه چادر خیلی خوشرنگ از زیر قرآن ردمون کردن👋
با ماشین پدر شوهرم راهی سالن عقد شدیم🚗
ما دوست نداشتیم مثل بعضی ها ماشین اجاره کنیم🚘
یا اینکه مراسم های پر خرج بگیریم💰
از همه بزرگتر ها دعوت کردیم که بیان محضر تو مراسم ساده و شهدایی ما باشن😇
حتی برای عکس گرفتنکه یکی از دوستانم اومد و زحمت عکس را کشید
وارد اتاق عقد شدیم📸
شنیده بودم دعا موقع عقد پیش خدا جایگاه ویژه ای داره🤲
اولین دعای من فرج مولامون بود
و دومین دعای من «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» بود چه ان شاالله نسل امام زمانی داشته باشیم😇
قرآن رو بدست گرفتیم🤲
حاج اقا قرآن و بوسید👌
سوره الرحمن رو باز کرد🙂
دوتایی مشغول خوندن شدیم🧐
مهریه من ۱۴ سکه بود 💳
عاقد شروع به خوندن کرد😇
نوبت به بله گفتن من رسید😌
یه نگاهی به حاج اقا کردم👀
چشماش پر از محبت بود😊
گفتم : با اجازه امام زمان عج و بزرگترها بله 😌
نگاهم به حاج آقا افتاد که گفت «الحمدلله»😍
حاج اقا هم بله رو گفت🤩
دستشو بلند کرد و از روی میز حلقه زیبامون رو برداشت💍
بهم نگاه کرد و گفت خداروشکر که خدا همچین همسری رو نصیبم کرد☺️
انگشتر رو به دستم انداخت💍
منم انگشتر رو برداشتم گفتم من بیشتر شاکرم از همچین همسری❣
انگشتر رو تو دستش انداختم و.....💍❤️
⬅️ ادامه داستان واقعی
#عشق_آسمانی فردا🌱
از همین کانال 👇
🔰@ezdevage_asemani
بیا که تو #پنج_دقیقه ثبت نام بشی‼️
👇👇👇👇👇
@pasokhgou_1
👆👆👆👆👆
💠#قسمت_نهم
💠#عشق_آسمانی
پدرم رفت تا درو باز کنه🏠
که یکدفعه هممون تعجب کردیم😳
دیدم که بخاطر من که آرزوم بود روز عقدم لباس روحانیت تو تنش باشه 😍 لباس روحانیت پوشیده بود🤩
چشمام پر اشکشد☺️
بعد از سلام و احوالپرسی اومد تو اتاق
رفتم جلو گفتم ممنونم که انقدر برات مهم هستم😌
گفت توخود قلب منی😍
مگه جسم بدون قلب میتونه؟!😇
هر لحظه بابت همچین عشقی خداروشکر میکردم🤲
انگار این محبت رو خدا تو قلبمون گذاشته بود❤️
انگار سالیان سال بود همو میشناختیم😍
من برای عقد یک لباس کاملا پوشیده انتخاب کرده بودم☺️
روسری مو سرم کردم🧕
با یه چادر خیلی خوشرنگ از زیر قرآن ردمون کردن👋
با ماشین پدر شوهرم راهی سالن عقد شدیم🚗
ما دوست نداشتیم مثل بعضی ها ماشین اجاره کنیم🚘
یا اینکه مراسم های پر خرج بگیریم💰
از همه بزرگتر ها دعوت کردیم که بیان محضر تو مراسم ساده و شهدایی ما باشن😇
حتی برای عکس گرفتنکه یکی از دوستانم اومد و زحمت عکس را کشید
وارد اتاق عقد شدیم📸
شنیده بودم دعا موقع عقد پیش خدا جایگاه ویژه ای داره🤲
اولین دعای من فرج مولامون بود
و دومین دعای من «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» بود چه ان شاالله نسل امام زمانی داشته باشیم😇
قرآن رو بدست گرفتیم🤲
حاج اقا قرآن و بوسید👌
سوره الرحمن رو باز کرد🙂
دوتایی مشغول خوندن شدیم🧐
مهریه من ۱۴ سکه بود 💳
عاقد شروع به خوندن کرد😇
نوبت به بله گفتن من رسید😌
یه نگاهی به حاج اقا کردم👀
چشماش پر از محبت بود😊
گفتم : با اجازه امام زمان عج و بزرگترها بله 😌
نگاهم به حاج آقا افتاد که گفت «الحمدلله»😍
حاج اقا هم بله رو گفت🤩
دستشو بلند کرد و از روی میز حلقه زیبامون رو برداشت💍
بهم نگاه کرد و گفت خداروشکر که خدا همچین همسری رو نصیبم کرد☺️
انگشتر رو به دستم انداخت💍
منم انگشتر رو برداشتم گفتم من بیشتر شاکرم از همچین همسری❣
انگشتر رو تو دستش انداختم و.....💍❤️
⬅️ ادامه داستان واقعی
#عشق_آسمانی فردا🌱
از همین کانال 👇
🔰@ezdevage_asemani
بیا که تو #پنج_دقیقه ثبت نام بشی‼️
👇👇👇👇👇
@pasokhgou_1
👆👆👆👆👆