#قابل_توجه_اقایون✨💛
هر وقت خونه بود
توی بچه داری کمکم میکرد
از شستن بچه ها گرفته تا پهن کردن لباس هاش روی بند
خلاصه از هیچ کمکی دریغ نمیکرد
هیچوقت هم سختگیری نمیکرد
که چیزی بخرم یا نه
البته منم ملاحضه میکردم و اهل ریخت پاش نبودم
عبدالله هم این رو میدونست
#زندگی_به_سبک_شهدا
@ezdevaje_beheshti🌼〰
#زندگی_به_سبک_شهدا 🌺🍃
بس ڪھ شیرین است نازت راڪشیدن
#بعدقهـــــــــر 😍
دوست دارم قهــــرڪردن رابھ عشق آشتے🙈
🎀〰🎀〰🎀〰🎀〰🎀
🆔 @ezdevaje_beheshti
🔴 #زندگی_به_سبک_شهدا
💠 اوائل ازدواج نمیتونستم خوب غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم. همین که یوسف اومد رفتم سرِ قابلمه تا ناهارو بیارم ولی دیدم همهی سیب زمینی ها له شده. خیلی ناراحت شدم. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه.
وقتی فهمید واسه چی گریه میکنم، خندهاش گرفت و خودش رفت غذا رو آورد سر سفره. اون روز این قدر از غذا #تعریف کرد که اصلاً یادم رفت غذا خراب شده.
#شهید_یوسف_کلاهدوز
🆔 @ezdevaje_beheshti🌼🌱
🌱🌺🌱
شنیده بودم نماز جماعت و اول وقت
برایش اهمیت دارد, ولی فکر نمیکردیم
اینقدر مصمم باشد. صدای اذان که بلند شد
انگار نه انگار که عروسی است
اون هم عروسی خودش !
یکی رو فرستاد جلو بقیه هم پشت سرش
نماز جماعتی شد به یادماندنی
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌱🔅 @ezdevaje_beheshti 🔅🌱
♻️ #نمازعاشقانه_دونفره♻️
#زندگی_به_سبک_شهدا
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ نمازای دو نفره مون بود. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ.
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ. چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ ﻛﻪ ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ.
منطقه که میرفت تحمل خونه بدون حمید واسم سخت بود.
وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم؟
این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ، ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد.
میگفتن: "بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ.." ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ،، ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ. ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که گلی گم کرده ام میجویم او را
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﻴﮕﻢ:" ...عشق..."
عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است
که هرجا لذتی باشد دردن درد مدفون است
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست. از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم. ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن...؟!
ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ! تو تقسیم کار خونه ست. ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ. ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد. ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ.
این در حالی بود که قبل ازدواج ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم. میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم. ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم.
♻️خانم امیرانی، همسر شهید حمید باکری
🌈🌾 @Ezdevaje_Beheshti
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.•[ #زندگی_به_سبک_شهدا ]•
.
❤️↯• اسماعیل بسیار خوش برخورد بود و مهربان؛ بسیار خونگرم و دلسوز؛ همیشه لبخند به لب داشت.
☺️↯• اسماعیل سرباز ولایت فقیه بود و عاشق رهبرش.
برای اولین و آخرین بار 11 آذرماه 1394 برای دفاع از حرم رفت.
😥↯• وقتی که حرف از رفتن و سوریه به میان آمد دلم خیلی لرزید، گویی میدانستم که دیگر بازنمیگردد و آخرین مأموریتش خواهد بود.
#همسر_شهید_اسماعیل_خانزاده🌸
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
🌺__🌺__🌺__🌺__🌺__🌺
@Ezdevaje_Beheshti
♻️ #نمازعاشقانه_دونفره♻️
#زندگی_به_سبک_شهدا
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ نمازای دو نفره مون بود. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ.
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ. چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ ﻛﻪ ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ.
منطقه که میرفت تحمل خونه بدون حمید واسم سخت بود.
وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم؟
این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ، ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد.
میگفتن: "بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ.." ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ،، ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ. ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که گلی گم کرده ام میجویم او را
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﻴﮕﻢ:" ...عشق..."
عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است
که هرجا لذتی باشد دردن درد مدفون است
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست. از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم. ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن...؟!
ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ! تو تقسیم کار خونه ست. ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ. ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد. ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ.
این در حالی بود که قبل ازدواج ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم. میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم. ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم.
♻️خانم امیرانی، همسر شهید حمید باکری
🌈🌾 @Ezdevaje_Beheshti
🌸#زندگی_به_سبک_شهدا🌸
💠 وقتی به خانه میرسید، گویی جنگ را میگذاشت پشت در و میآمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقهای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که میرسید خانه، خسته بود و درب و داغون. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز میگشت. با این حال سعی میکرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستیاش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود میپرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمیخواهید؟ بعد آستین بالا میزد و پا به پای من در آشپزخانه کار میکرد، غذا میپخت. ظرف میشست. حتی لباسهایش را نمیگذاشت من بشویم. میگفت لباسهای کثیف من خیلی #سنگین است؛ تو نمیتوانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر میگشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون میکرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست میآورد، ما را میبرد گردش.
🌹 همسر شهید #محمدرضا_دستواره
📕 کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
@Ezdevaje_Beheshti
💜#زندگی_به_سبک_شهدا
🔹در مورد مهریه نظر خانوادهها را ملاک قرار دادیم، من از آقا وحید خواسته بودم در کنار هر مهریهای که خانوادهها صحبت کنند 12 شاخه گل نرگس به نیت حضور حضرت مهدی ذکر کنند.
🔸بعد از صحبتها آقا وحید یک دسته گل آورده بودند وقتی با دقت نگاه کردم دیدم چند شاخه گل نرگس بینشان است و این برای من نشانه خوبی بود. مهریه من 114 سکه بهار آزادی به همراه سفر حج بود که من مهریهام را بخشیدم.
🔹من به او میگفتم «از خدا خواستهام اگر قرار بر جدایی بین ماست این جدایی با شهادت باشد ولی اگر مرگ بین ما جدایی میاندازد مرگ اول برای من باشد، چرا که من طاقت جدایی و تنها ماندن را ندارم و امیدوارم شهادتت در رکاب آقا امام زمان(عج) باشد. میگفتم وحیدم لایق شهادت هستی و او میگفت شهادت لیاقت میخواهد.
✍️ به روایت همسربزرگوارشهید
شهید_وحید_فرهنگیوالا🌷
💫💫💫♥️♥️💫💫💫
@Ezdevaje_Beheshti
💫💫💫♥️♥️💫💫💫
#زندگی_به_سبک_شهدا 💌☘
💠🌼 هر چی از پشتِ درِ #آشپزخونه خواهش کردم فایده نداشت. در رو بسته بود و میگفت: «چیزی نیست الآن تموم می شه».
💠🌼 وقتی اومد بیرون دیدم #آشپزخونه رو مرتب کرده، کفِ آشپزخونه رو شسته، ظرفها رو چیده سرِ جاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل. گفتم: «با این کارها منو خجالت زده میکنی». میگفت: «فقط خواستم #کمکی کرده باشم».
#شهید_صیاد_شیرازی❣🌈
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Ezdevaje_Beheshti
╚══🌸🕊═════
#زندگی_به_سبک_شهدا
#ازدواج
📝ازدواج کم خرج...
💍 #سفره_عقد خودمونی
💢 میگفتن اگه #لباس_عروس سفید نباشه شگون نداره؛ مجبور شدیم یک بلوز و دامن سفید از همسایهمون قرض کنیم ☺️
🍒ولی سفره رو دیگه بر اساس #شگون و اینجور چیزها نچیدیم🙃
🎉 به جای سفره #مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوههای رنگارنگ، یک سفره پلاستیکی ساده انداختیم که روش یک جلد کلامالله مجید بود
و یک آینه و مقداری نان و پنیر!😌
سفرهاش #ساده بود...! ولی صفا و صمیمیتش اونقدری بود که دلمون میخواست!😍❤
📚روایت همسر«شهیدفریدون بختیاری»
#زندگی_به_سبک_شهدا
#ازدواج
📝ازدواج کم خرج...
💍 #سفره_عقد خودمونی
💢 میگفتن اگه #لباس_عروس سفید نباشه شگون نداره؛ مجبور شدیم یک بلوز و دامن سفید از همسایهمون قرض کنیم ☺️
🍒ولی سفره رو دیگه بر اساس #شگون و اینجور چیزها نچیدیم🙃
🎉 به جای سفره #مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوههای رنگارنگ، یک سفره پلاستیکی ساده انداختیم که روش یک جلد کلامالله مجید بود
و یک آینه و مقداری نان و پنیر!😌
سفرهاش #ساده بود...! ولی صفا و صمیمیتش اونقدری بود که دلمون میخواست!😍❤
📚روایت همسر«شهیدفریدون بختیاری»