الگوی سوم | فاطمـــه محمّدی
🦋 😔😮💨😷 🦋
📝 مشق مادری...
🌒 شب از نیمه گذشته و بچهها به کمک شربت تببُر به خواب عمیقی فرو رفتهاند.
چشمانم را بستهام تا بخوابم...
از فرط خستگی، خوابم نمیبرد اگرچه دیشب تا اذان صبح، بالای سر بچهها بیدار بودم و بیشترِ امروز هم در انتظار نوبت دکتر و داروخانه و تزریقات گذراندهام...
🧏♀ یک دفعه یاد درس ادبیات عرب میافتم و امتحانی که باید تا یکشنبه تحویل دهم!
با خودم میگویم اگر هفتهای که گذشت را بخواهم اِعراب بدهم، اِعرابش محلی است یا لفظی یا تقدیری؟
شاید هم در نگاه ظاهربینانه اصلا محلی از اِعراب ندارد!
🦠 چراکه کل این هفته را درگیر مبارزه با ویروسی بودم که شنبه، علیرضا با خودش به خانه آورده بود، حالا در ظاهر، من به اندازه یک هفته از کارهایم عقب افتاده بودم، پس هفتهام محلی از اِعراب نداشته!
این قول به دلم نمینشیند! من حتی در ظاهر هم احساس از دست دادن چیزی ندارم!
🩺 با خودم میگویم شاید هم اعرابِ هفته گذشته، محلی بوده! مادری در محلِ پرستار!
📚 شاید هم بتوانم به هفته گذشته، اعراب تقدیری بدهم! اگرچه درسها را در لابهلای کتابها پنهان کرده بودم ولی در عوض، درسهای مادری را داشتم مرور میکردم...
📝 یاد درس همین هفته میافتم؛ تضمین و اِشراب!
با خودم میگویم اصلا مادری یعنی همین تضمین و اِشرابها، همینکه یک کلمه میتواند در دل خودش معنای دیگر هم داشته باشد!
درست مثل #نقش_مقدس_مادری که در دل خودش، پرستاری و معلمی و... هم دارد!
❗️از این فکرها خندهام میگیرد، امان از این ادبیات عرب که حتی قبلِ خواب و در افکار مادرانه هم مرا رها نمیکند...
✍ فـ.مُحَـمـَّدِے
#دلنوشتههای_یک_مادر
🌐 @f_mohaammadi