eitaa logo
اسرار پر ابهام فکت
24.8هزار دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
0 فایل
واقعیت های عجیب و هراس انگیز 😱😨 جهت رزرو تبلیغ @sadateshonam )
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎 برخی از عجایب طبیعی جهان ! ممکن است فکر کنید این مکان‌ها صحنه‌ای از ۱ فیلم علمی و تخیلی هستند اما خیر، کاملا واقعی بوده و در سیاره ما زمین وجود دارند 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 ماده مخدر کروکودیل که از قرص کدئین با بنزین، تینر، ید، جوهر نمک و فسفر قرمزساخته شده است. این ماده در سال 2002 در سیبری پدیدار شد و درحال حاضر خطرناکترین ماده مخدر جهان است 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 سرخپوستان "اينكا" برای اندازه گیری از سیب زمینی استفاده میکنند ! آنها زمان را براساس پختن سیب زمینی محاسبه میکنند برای مثال تا پختن 2 سیب زمینی عبادت میکنند 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 اولین لباس عروس سفید در جهان متعلق به ملکه ویکتوریا؛ ملکه اسبق انگلیس بود ! تا قبل از آن عروس ها فقط قشنگ ترین لباسشان را انتخاب و همان را برای جشن عروسی خود می پوشیدند . 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌎 آيا فکر می کردید چنین موجودی ممکن است روی مژه های شما زندگی کند؟ این موجود کرم مژه است و از موادی که روی مژه ی شما وجود دارد تغذیه می کند 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 پسر آرژانتینی بعد از خرید آبنبات متوجه طعم و سفتی غیر عادی آن شد؛ در کمال تعجب توانست الماس 2.5 میلیون دلاری متعلق به قاچاقچیان را پیدا کند و الماس به او تعلق گرفت 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎یکی ازتماشاچی‌های فیلم"جن گیر" درنمایش اولیه فیلم ازشدت ترس غش کرد.او ازکمپانی برادران وارنر درخواست غرامت کردو ادعا کردکه استفاده ازتکنیکهای تصویری غیراستادانه سبب بیهوشی او شده 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎طي حفاری باستان شناسان دربغداد کوزه ای يافتند كه داخل آن اولین باطری تاریخ قرار داشت مسئله عجیب این است كه مردم دو هزار سال قبل چرا باطری ساخته وبرای چه کاری ازآن استفاده میکردند 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 کریستینا پیمنووا روسی شاید تنها ۹ سال داشته باشد، ولی از ۳ سالگی یکی از موفق ترین مدل ها بوده، تا حدی که او را زیباترین دختر دنیا مینامند 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 واژه دراکولا از نام "وِلاد تِپِش" شاه رومانى معروف به دراکول گرفته شده. وی به خونخواری معروف بود و در جنگ با عثمانی ها پوست بیش از۴۰هزار ترک را کند و به ولاد پوست کن معروف شد ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇         ➖➖➖➖➖➖➖ 🌏  「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗞 | بزرگ‌ترین سونامی هایی که تابحال اتفاق افتاده🌊 - 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 باورتون میشه این تصاویر مجسمه باشن؟ مجسمه های فراواقعی هنرمند روس "پولینا وربیتسکا" ،اثار این هنرمند ترسناک و واقعی بنظر میرسند ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇         ➖➖➖➖➖➖➖ 🌏  「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 سندروم خود مرده‌ پنداری ،یکی از بیماریهای عجیب روانی است که در آن بیمارتصور می‌کند که مرده است، فكر مي كند وجود ندارد، بدنش متعفن شده و یا خون در بدنش وجود ندارد ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇         ➖➖➖➖➖➖➖ 🌏  「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
🌎 معروف ترین پادشاه مصر؛ توت عنخ آمون حاصل ازدواج خویشاوندی بود؛ پدر و مادرش خواهر و برادر بودند. او پاهای مکعبی، شکم برآمده زنانه و سینه های بزرگ داشت و در 19 سالگی ازدنیا رفت ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇         ➖➖➖➖➖➖➖ 🌏  「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌍"‏اسامی قدیمی استان‌های ایران". ​​​​💥 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁 🍄 مثل این بچه‌های ندید بدید هر از گاهی انگشترو درمیاوردم دوباره دستم میکردم محمدمهدی که از نگاهم خوشحالیم رو فهمیده بود پرسید -چطوره؟؟ قشنگه؟ -مگه میشه انتخاب تو غلط باشه؟ تو همیشه خوش سلیقه‌ای -خب اینکه معلومه اگه خوش سلیقه نبودم تو الان اینجا نبودی با این حرفش خنده‌م گرفت تکیه دادم به پشتی صندلی و گفتم -غذا آماده نشد؟؟ -چرا دیگه باید آماده شده باشه محمد این و گفت و رفت سمت میز مدیر تا جویای حال غذا بشه یه نگاهی به انگشتر انداختم با اینکه از باباقوری خوشم نمیاد ولی این یکی خیلی تو دل‌ بروئه تو افکار خودم بودم که محمدمهدی با دو ظرف پیتزا و نوشابه و کلی خرت و پرت دیگه برگشت -اینم یه عصرانه‌ی دبش برای دوست یه دبش -ممنون حسابی زحمت کشیدی -خواهش میکنم این حرفا کدومه یه لبخند زیرکانه‌ای زد و گفت -نوبت شما هم میشه خندیدم و گفتم -حتمااااا من همین الان حاضرم قرار بعدیمون رو مشخص کنیم هر رستورانی که بخوای -حالا فعلا غذاتو بخور سرد میشه از دهن میافته -راستی مهدی میتونم قبل از خوردن غذا یه خواهشی بکنم -بگو حاج اسماعیل با جون و دل میشنوم -امکان داره منو حاج اسماعیل صدا نکنی -چرا؟؟؟ مگه بده؟؟ -نه بد که نیست ولی یه کم سنگینه آدم احساس غریبی میکنه. همون اسماعیل بگی کافیه. میدونستم برای محمدمهدی یکم سخته چون این بشر اینقدر باادب بود که صدا زدن افراد به اسم کوچیک رو یه جور بی‌ادبی میدونست با اینکه باب میلش نبود این رو میشد از نگاهش فهمید ولی گفت -چشم هرجور شما راحتی منم پایم ولی دعا میکنم ان‌شاالله بری مکه تا یه حاجی واقعی بشی با لقمه‌ای که تو دهنم بود پرسیدم -مگه حاجی شدن به مکه رفتنه -نه ولی خب حاجی شدن به مکه رفتن توام بامعرفت که هست... نیست؟؟ -بله حق با شماست. پس یه زحمت داشتم لابلای دعاهات از خدا بخواه دوباره برم مدینه با شنیدن این حرف محمدمهدی مکث کوتاهی کرد و حتی از جویدن پیتزایی که تو دهنش بود خودداری کرد. به سمت میز خم شد و با تعجب بسیار پرسید -چی گفتی؟؟؟ من که اصلا فکر نمیکردم حرفم برای محمدمهدی تعجب‌آور باشه گفتم -چیزی نگفتم. فقط دعا کن دوباره برم مدینه این کجاش تعجب داره -مگه تو قبلا رفتی؟؟ -خب آره. عمره مفرده از طرف حوزه -باورم نمیشه من که کم‌کم داشتم نگران میشدم گفتم -چی باورت نمیشه؟ مهدی کم‌کم داری نگرانم میکنی -تو با این سن کمت رفتی مکه -خب آره مگه چیه؟؟ اتفاقا من که سنم خیلی بالاست اگه بچه‌های قنداقی رو می‌دیدی که بغل پدر مادرشون بودن چی میگفتی محمدمهدی با حسرت سرش انداخت پایین و گفت -خوش بحالت اسماعیل من بهترین فرصت‌های زندگیمو از دست دادم. یکیش ثبت‌نام عمره مفرده از طرف حوزه بود -میدونی مهدی جریان چیه؟ اینکه هم تو حسرت میخوری هم من. تو از این بابت که چرا نرفتی و من از این بابت که چرا پدر مادرمو باخودم نبردم یاد بابای خدابیامرزم افتادم اشک تو چشمام جمع شده بود. نمی‌خواستم محمدمهدی رو شریک غصه‌هام کنم اشکامو پاک کردم و با یه خنده زورکی گفتم -برای حرف زدن وقت زیاده فعلا پیتزامونو بخوریم که از دهن افتاد محمدمهدی خودشو روی میز خم کرد و گفت -نه اتفاقا خیلی مشتاقم از خاطرات سفرت بگی از اینکه چی شد ثبت‌نام کردی. از مدینه، از ام‌القریٰ، از کعبه، از قبرستان بقیع با شنیدن اسم ام‌القریٰ دلم گرفت رفتم تو حال و هوای اون روزا و روزای قبلش، روزایی که دغدغه ثبت‌نام حوزه رو داشتم. روزایی که مسیر زندگیمو عوض کرد. روزایی که التماس میکردم پیش خدا که حوزه قبول شم. با اینکه ۱۸ سالم بود و چیز زیادی از حوزه نمی‌دونستم اما خیلی دلم میخواست پا در این عرصه بذارم و از نزدیک این فضا رو لمس کنم -به چی فکر میکنی اسماعیل؟؟ باصدای محمدمهدی به خودم اومدم لبخندی زدمو گفتم -به ۱۲ سال قبل، به ام‌القریٰ، به مدینه، و خاطرات خوب و بدی که تو مسیر گذشت. حوصله داری بشنوی؟؟ با دیدن شوق و اشتیاقی که تو محمدمهدی برای شنیدن حرفام بود مصمم شدم خاطرات خودمو....... مو به مو براش تعریف کنم. و اون هم با حوصله و آرامش خاصی به حرفام گوش میداد و خم به ابرو نمیاورد. خاطراتی که برمیگرده به دوازده سال قبل دقیقاً سالی که تازه ۱۸ سالم شده بود. •--------࿐✿࿐---------•
🌍پارکینگ شهری مخصوص اسب‌ها همراه با یونجه...!!. ​​​​💥 「⃢҈💀ြ➤ 😱 | @FACTee | 😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا